سد بهواسطه تأثیر زیادی که بر طبیعت میگذارد در سالهای اخیر سوژه تأملات فلسفی قرار گرفته است
سدها از دریچه فلسفه تکنولوژی
مسعود امیرزاده- عضو کارگروه حقوقی شورای تشکل های محیط زیست و منابع طبیعی کشور
آن هنگام که تجربه بیواسطه طبیعت امری بعید به نظر میرسد، همان زمانهای است که با تکنولوژی در هم پیچیدهایم. نمیدانیم چه روزی کدام انسان اولین سنگ را بهعنوان ابزار از زمین برداشت اما تا آنجا که افق گذشته اجازه رویت میدهد، آدمی دست خالی نبوده است. هرقدر که ابزار، دیرینه و همزاد آدمی بوده و حتی شکل نوپدید آن در قالب تکنولوژی هم چندان جوان نیست اما فلسفه تکنولوژی به نسبت دوران شباب را تجربه میکند. این تأخیر اجمالا دو دلیل دارد. یکی ظهور نور خیره کننده علم و دانش نظری که به نوعی حجاب تکنولوژی شده و گمان بر این بوده که تکنولوژی هم بخشی از علم است و رسیدگی فلسفی به علم مشمول تکنولوژی هم خواهد بود. دلیل دوم هم بیشباهت به اولی نیست، انسان مدرن دست یافته به دانش، غرق در غرور و امید بود و چشمانداز آنچنان روشن مینمود که ضرورتی برای ژرفاندیشی فلسفی حس نمیشد. فلسفه بیشتر هنگامی احضار میشود که موضوع دچار بحران شود و پرسشها رنگ و لعابی بنیادین پیدا کند. مارتین هایدگر، اندیشمند قرن بیستم و از پیشگامان فلسفه تکنولوژی وقتی فتح باب میکند که جهان آدمی از آن دنیای امید بخش، ناگهان افقهایی تیره را به تماشا نشسته است. از قرار معلوم تکنولوژی فقط بنا به رفاه و نجات نداشته و رویهای از خطرات و کشتارها هم به تدریج رخ نموده است. هایدگر تکنولوژی مدرن را چیزی ورای ابزارهای ساده و فرهنگی پیشامدرن میدانست که برهمین مبنا آنها را شایسته تأملات فلسفی کرد. در نظرگاه فیلسوف بلندمرتبه ما ذات تکنولوژی مقولهای فارغ از خود تکنولوژی است. هرچند در عهد او هم اقسام گوناگونی از تکنولوژی وجود داشته اما بیشتر تعمق فلسفی او ناظر به کلیت تکنولوژی بهعنوان امری واحد بوده است. امروزه هم تکنولوژی بهعنوان یک کل فلسفی موردبحث است اما هرکدام از اقسام پیچیده گهگاه مسیرهای فکری متفاوت و ویژهای را طلب میکند.
سدها نه صرفا بهعنوان یک تکنولوژی پیچیده و روزآمد بلکه بهعنوان یک فناوری بسیار تأثیرگذار بر طبیعت و زندگی انسانها شایسته رسیدگی فلسفی است. بدیهی است، چنین نوشتاری دعوی چنین بررسی پردامنه و کمتر گشودهای ندارد اما میل به آن دارد که پرسشهای بیشتری درمیان اندازد و به ماهیت چنین تکنولوژی گسترده و دگرگونسازی بیندیشد. آنچه که پیشقراولان فلسفه تکنولوژی از هایدگر تا دون آیدی در مورد کلیت آن گفتهاند، شاید بهکار آید و بتوان جامهای به قواره قامت سیمان اندود سدها اندازه کرد.
شاید برحسب حادثه یکی از پدیدههای درگیر تکنولوژی که نظر هایدگر را جلب کرد، رودخانه راین بود. او دست به مقایسه بین آسیاب آبی قدیم و تکنولوژی نوین توربین تولید برق زد که در اولی جریان طبیعی آب دچار اختلالی نشده و از قبل حرکت عادی، انرژی موردنیاز صاحب خود را تأمین میکند. در توربین جدید رودخانه مجبور به توقف شده تا انرژی خود را تسلیم تأسیسات نموده و نهایتا بهعنوان کالایی قابل انباشتن در اختیار آدمی قرار دهد. البته که هایدگر دغدغه هنر و زیبایی شناختی داشت و از این منظر هم نگاهی به تفاوت این دو پدیده انداخته که چطور اولی قابلیت نقش بستن بر یک بوم نقاشی و دل بردن از چشم بیننده را داشته، درحالی که دیگری قادر به تسخیر چنین جایگاهی نیست. هایدگر به تعریف تکنولوژی متداول که آن را علم کاربردی قلمداد میکند از دو منظر روی خوش نشان نمیدهد و علیرغم اینکه به صحت آن را میپذیرد، بهحقیقت قابل نمیداند. نخست این تعریف در وجهی، دلالت به ابزار بودن صرف و خنثایی تکنولوژی دارد که فیلسوف ازآنرویگردان است. همچنین تکنولوژی و ساحت عمل را موخر و زائد بر اندام علم و نظر میداند که این هم در نظرگاه هایدگر نسبت معکوس دارد. مطابق دیدگاه هایدگر، جهان به منزله منبعی لایزال است که قابلیت مثله کردن، انباشتن و در اختیار گرفتن به میزان و زمان دلخواه را دارد. هرچند هایدگر اشاره ای مستقیم به سد و یا نیروگاه نمیکند.
دون آیدی، فیلسوف آمریکایی از نسل دوم فیلسوفان تکنولوژی نظر متعادلتری نسبت به فیلسوفان نسل اول تکنولوژی پیرامون جبریت تکنیک مطرح کرده است. او که از فیلسوفان پسا پدیدارشناس محسوب میشود، بر این عقیده است که تکنولوژی حتما بر کاربر اثر میگذارد و از این جهت تکنولوژی خنثی نبوده اما تأثیراتش منوط به یک متغیر نیست، و در گرو منظومهای از عوامل است. هر تکنولوژی در مسیرهای فرهنگی گوناگون سرنوشت متفاوتی پیدا میکند که حکم تک فرجامی برای یک تکنولوژی را مانع میشود.
موضوعی که آیدی مطرح میکند نسبتهای متفاوتی است که تکنولوژی با انسان برقرار میکند؛ نخست معمولترین و قابلفهمترین ارتباطی است که انسان با ابزار برقرار کرده است. در توضیح این موضوع دو نکته ضرورت پیدا میکند، اول آنکه انسان در این ارتباط اصولا ابزار را فراموش کرده و به طریقی آن را امتداد خود قلمداد میکند. هرچقدر این ابزار کاراتر و سالمتر باشد از نظر کاربر پنهانتر میماند. این یکی شدگی انسان و ابزار سکوی انکشاف و جهانبینی دیگری است.
دوم اینکه، آدمی جهان را مستقیم از زبان تکنولوژی خوانده و فهم میکند و بسیاری از وسایل سنجش و حتی رسانهها و یا علائم رانندگی همه تکنولوژی هستند که آدمی در یک سمت و جهان و تکنولوژی در سمت دیگری قرارگرفته است. خواندن جهان از دریچه تکنولوژی دو وجه مهم دارد، نخست ارجاع به ابژه از طریق زبان خاص ابزار و دیگری پنهان شدگی واقعیت در پس پرده تکنولوژی است. باید پذیرفت در قسم دوم باتوجه به فاصله بیشتر بین آدمی و ابژه بر کدورت جهان نسبت به نوع اول افزوده است. قسم سوم آنگاه است که تکنولوژی بهمنزله یک موجودیت غیر در مقابل آدمی قد علم کرده است. مثال بسیار ملموس آن هوش مصنوعی و رباتهای هوشمند است. اما بسیاری از تکنولوژیها قابلیت غیریت و یا حتی اشکالی از نیمهغیریت را دارند و این حتی منحصر به تکنولوژی جدید و عصر مدرن نیست. در جهان پیشامدرن، بتپرستی را میتوان از اقسام غیریت به شمار آورد و یا امروزه گوشیهای همراه نمودی از تکنولوژی نیمهغیریت است. این رابطه بیشباهت به نظریه مارکس در رابطه با بیگانگی با کالا نیست. کالایی که توسط سوژه تولید میشود، پس از ورود به بازار و جامعه مبدل به ابژه جداگانهای میشود که دیگر با سوژه مولد بیگانه است. حتی این کالا آنقدر قدرت مییابد که رابطه بین سوژه و ابژه جابهجا شده و انسان تحت تأثیر مناسبات ایجاد شده خود مبدل به ابژه خواهد شد.
چهارمین نوع از رابطه که آیدی به معرفی آن دست میزند زمینهای است که آدمی در جهانی زیست میکند که کاملا به وسیله لایههایی از تکنولوژیهای گوناگون محاط شده است. برای درک این قسم کافی است به فضای خانه و یا شهر خود نگاهی انداخته تا محاصره شدن به وسیله تکنولوژی را به عینه لمس کنیم، به گونهای که حتی ممکن است حضور آنها را حس نکرده یا فراموش کنیم. نمونه بسیار شاخص تکنولوژی، فضای مجازی است که ما را وارد دنیای دیگری کرده است.
سدها و خطاهای شناختی
اما آیا سدها از دریچه فلسفه، نسبتی با آدمی و جهان آن برقرار میکنند؟ بدیهی است انسان شهرنشین منتفع از آب شرب سدها در محیطی زندگی میکند که زمینه آن توسط تکنولوژی تغییر چهره یافته است. ارتباط مستقیم انسان با منبع طبیعی آب و شرایط کاملا نوسانی آن قطع شده و آب بهعنوان کالایی لازم الحضور و همیشه در دسترسی تلقی میشود. بیتردید سکونت در مناطقی با آب فراوان و سهلالوصول به سادگی نگرش انسان را به آب تغییر داده است.
همچنین دهههاست که ما وضعیت آب را از مسندی قضاوت میکنیم که تکنولوژی سدسازی و ملحقات انتقال آن فراهم کرده است. لذا باید گفت ما از طریق سدها وضعیت میزان آب را قرائت میکنیم و این به سادگی میتواند سنجههای کاذب و فریبنده را بر مشاهده کننده مستولی کند. رابطه هرمنوتیک ما با آب در یک شهروند از طریق مجرای شیرآب و یک کشاورز احتمالا از کانال آب منشعب از سد و یا لوله متصل به چاه و برای مرتبطین با مدیریت آب از طریق دریچه سد تغییر یافته است. تا زمانی که بحران به این نقطه نرسد ما اصولا مسئلهای به نام آب در جامعه نخواهیم داشت و یا حداقل در دستور کار نیست. سدها میتوانند مانند یک شیشه معوج دید ما را نسبت به آب و منابع پشتیبان آن باژگون کرده و خطاهای شناختی فراوانی به ارمغان آورند.
رابطه دیگری که شوربختانه با سدها در زیست جهان ما رخ داده است، رابطه غیریت است. سدها علیرغم خاستگاه ابزاری، خود را بهعنوان یک هدف، یک شاخص و نماد توسعه و یا مقاصد دیگر مطرح کردهاند. لذا استان و حتی منطقهای بدون سد بهمنزله کسری و یا محرومیت قلمداد شده است. در رابطه با غیریت، شی فارغ از کارکرد و ذات خود، صاحب معنا و منزلت میشود و همین نوع نگاه نسبت به سد را تقریبا در عصر سازندگی و تا قبل از اعتراضات سد سیوند در ایران شاهد بودیم. علیرغم پیدایش نگاه زیستمحیطی در بخش غالب جامعه، رگههایی از همین نسبت را بین سد و برخی تصمیمسازان کلان مدیریت کشور و یا مسئولین محلی شاهد هستیم. در نسبت انداموار بیش از آن که چنین نسبتی بین یک انسان و رودخانه مطرح باشد، باید از ارتباط انداموار سد با دستگاه بوروکراتیک و اعمال قدرت از این طریق سخن گفت. نظریه کنشگر شبکه برونو لاتور (فیلسوف) که در ادامه بدان خواهیم پرداخت به همین نسبت با وضوح بیشتر و تبیین دقیقتری نزدیک میشود.
تکنولوژی سدسازی، خالق سازهای در خلأ نیست
اگر بخواهیم عصاره حرف نظریه لاتور و اسلاف آن را خلاصه کنیم این است که عالم تکنولوژی، دیگر مصنوعات و ماشینهای صرف نیست بلکه بهعنوان اشیای اجتماعی مطرحشده و مورد بررسی قرار میگیرند، از سمت دیگر تکنولوژی فقط عالم مصنوعات نیست. ساختارها، سازمانهای اجتماعی، مفاهیم، متون و حتی خود انسانها وجوهی ماشینی و فناورانه دارند. ماهیت مستقلی نمیتوان در یک ارتباط شی یا هر موجود دیگری که قاعدتا در بیرون از شبکه (به صورت انتزاعی و ذهنی) آن را مستقل فرض میکنیم قائل شد بلکه ماهیتهای آمیزهای و ارتباطات پیوندی اساس تحلیل هر شی (به منزله کنشگر یا بازیگر شبکه) است.
درنظرگاه برونو لاتور نباید درگیر تعیین جنسیت عاملیتها باشیم که انسانی است یا غیرانسانی، طبیعی است یا فناورانه، متنی است یا مهارتی... بلکه هرکدام بهمنزله یک کنشگر نقش ایفا کرده و شبکهای از پیوند بین اقلام نامتجانس را تشکیل میدهند. تکنولوژی سدسازی خالق سازهای در خلأ نیست بلکه در میانهای از رخدادهای طبیعی و اجتماعی ایستاده و با تمامی آنها مفصلبندی دارد. رودخانه پس از سد دیگر رودخانه نیست، موجودیت و آمیزهای از آب و دیوار و فرآیندهای کنترل کننده تمایز یافته است. سد لجستیکی از ساختارهای دیوانی قدرتمند و پیمانکاران و توجیهگران را برای اقناع اهل تصمیم در پس خود دارد و به نوبه نیز سدها همین نقش را برای پشتیبانان خود ایفا میکنند. سد تکوتنها نیست، شبکهای است درهم تنیده که در هر زیست جهان، تحلیل روابط خاصی را طلب میکند و نمیتوان احکام یکسانی را صادر کرد.
او برای گروههایی چون انسانها و موجودات زنده و یا فناوریها اصطلاح نیمهشی را بهکار میبرد که مراد نیمهقصدیت است. همچنین باید اشاره داشت که در نظریه لاتور، کنشگران مدام در حال مذاکره و چانهزنی و ترجمه علائق به زبان یکدیگر و نهایتا ائتلاف هستند. آنها به طور پیشینی اهداف واحدی ندارند بلکه با مذاکره سعی میکنند هدف مشترک و همسویی ایجاد شود. اما این ائتلافها مرتبا اضافه و کاسته شده که محصول آن تغییر چهره شبکه و فضای قدرت آن است. علاوه بر پیوندهای نسبتا ثابت، گروهها مرتبا با یکدیگر پیوند جدید برقرار میکنند. نباید تصور شود که این ائتلاف فقط انسانی است. انواع و اقسام ائتلافات یا انواع غیرانسانی هم رخ خواهد داد. ترجمه یکی از مفاهیم آشناست که در نظریه موردبحث جای دیگری بهکار گرفته میشود. عاملیتها میتوانند با ترجمه علایق دیگر کنشگران و همسو کردن با خود و اتصالات بیشتر و محکمتر پیرامون خود؛ گروههای قدرتمند و اقطاب قدرت بسازند. این ویژگی که با مسئله سدسازی انطباق قابل توجهی دارد، چگونه کنشگران این شبکه را حول ساخت و مدیریت این دیواره و کنترل آب متمرکز کرده و شبکه منفعت و قدرت خود را برپا میکنند. ترجمهها در اینجا خواناست؛ مهار رودخانه و ممانعت از هدررفت آب و نیاز به آبرسانی در سوی دیگر؛ ترجمان قدرت و ثروت دستگاه دیوانی و پیمانکاری است. در این نظریه فقط انسان موجودیتی زمانمند و تاریخدار نیست بلکه اشیا و فناوری نیز تاریخمند بوده و سرگذشت آنها هم در حافظه شبکه مندرج است. در سرزمین ما نیز سدسازی تاریخچهای مختص به خود داشته و علاوه بر سازههای پراکنده در سرزمین توانسته خوشههای گوناگونی از سازمانها، شرکتها و ذینفعانی ساختار یافته
گرد خود متراکم کند، لذا موجودیت موردبحث ما دیواره بیجان با تابلوی تکنولوژی و ابزار نیست. به هر روی سدها پنجههای قدرتمند تشکیلاتی هستند که آب را در مشت خود گرفتهاند اما بهمرور ما شاهد شکست هژمونی و مقبولیت این تشکیلات نزد افکارعمومی هستیم.
جعبه سیاه تکنولوژی
لاتور اصطلاحی تحت عنوان «جعبه سیاه تکنولوژی» دارد، منظور وی این است که فناوریها تا زمانی که کارآیی و خروجی دارند، اموری ساده اند و کار آنها امری بدیهی قلمداد میشود اما وقتی یک تکنولوژی دچار اختلال شود، رازها و پیچیدگیهای آن عیان میشود. یک تلویزیون خراب در منزل و شبکهای پیچیده از دل و روده بیرون ریخته آن را توسط تعمیرکار به یاد آورید. سدها با تأثیرات منفی که بر اکوسیستم گذاشته و از طرفی مسائل ناشی از ساختارهای انسانی و تغییر اندیشه جوامع نسبت بهحقوق طبیعت و محیطزیست علاوه بر نقصان در خدمات دچار بحران مقبولیت نیز شدهاند.
به عبارتی صفحه رنگین تلویزیون خاموش شده و محتویات داخل جعبه هم چندان دلپسند بیننده نیست. جعبه گشوده این سیستم که در حال حاضر زنگ خطر و ناکارآمدی آن به صدا درآمده، توان دستیابی به آب و اقناع را ندارد و عملا قدرت پیشین آن دچار چالش شده است. البته قدرت را میتوان با تکیه بر زور هم بهدست آورد!
سخن پایانی
در دنیای فلسفه امروز نگاه ابزاری صرف به تکنولوژی خصوصا در قامت کلان و پیچیده چون سدسازی خریداری ندارد دیگر حتی نگاه منفی صرف به سازه سد علیرغم تأثیرات گسترده زیستی و اجتماعی کاری از پیش نمیبرد و بسیاری از عوامل و هم پیوندان شبکهای آن از نظرها پنهان است. سدسازی تبدیل یک سیستم طبیعی و اجتماعی مستقر به وضعیتی نوین است که از طرفی سعی در سادهسازی و قابل کنترل کردن توزیع آب دارد اما از سوی دیگر با ورود خود، بر پیچیدگی سیستم در ابعاد گوناگون افزوده است. شما با سیستمی مواجهید که بهمراتب پیچیدهتر از وضعیت اولیه شده و ناکارآمدی نیز بهعنوان متغیر جدید وارد معامله روابط شده است. این نگرش میطلبد که از دریچه دانش سیستمهای پیچیده هم به این عرصه دگرگون شده نگاهی انداخته و دست به تحلیل بزنیم، که امیدوارم در فرصتی دیگر بخت این کار حاصل آید.
آن هنگام که تجربه بیواسطه طبیعت امری بعید به نظر میرسد، همان زمانهای است که با تکنولوژی در هم پیچیدهایم. نمیدانیم چه روزی کدام انسان اولین سنگ را بهعنوان ابزار از زمین برداشت اما تا آنجا که افق گذشته اجازه رویت میدهد، آدمی دست خالی نبوده است. هرقدر که ابزار، دیرینه و همزاد آدمی بوده و حتی شکل نوپدید آن در قالب تکنولوژی هم چندان جوان نیست اما فلسفه تکنولوژی به نسبت دوران شباب را تجربه میکند. این تأخیر اجمالا دو دلیل دارد. یکی ظهور نور خیره کننده علم و دانش نظری که به نوعی حجاب تکنولوژی شده و گمان بر این بوده که تکنولوژی هم بخشی از علم است و رسیدگی فلسفی به علم مشمول تکنولوژی هم خواهد بود. دلیل دوم هم بیشباهت به اولی نیست، انسان مدرن دست یافته به دانش، غرق در غرور و امید بود و چشمانداز آنچنان روشن مینمود که ضرورتی برای ژرفاندیشی فلسفی حس نمیشد. فلسفه بیشتر هنگامی احضار میشود که موضوع دچار بحران شود و پرسشها رنگ و لعابی بنیادین پیدا کند. مارتین هایدگر، اندیشمند قرن بیستم و از پیشگامان فلسفه تکنولوژی وقتی فتح باب میکند که جهان آدمی از آن دنیای امید بخش، ناگهان افقهایی تیره را به تماشا نشسته است. از قرار معلوم تکنولوژی فقط بنا به رفاه و نجات نداشته و رویهای از خطرات و کشتارها هم به تدریج رخ نموده است. هایدگر تکنولوژی مدرن را چیزی ورای ابزارهای ساده و فرهنگی پیشامدرن میدانست که برهمین مبنا آنها را شایسته تأملات فلسفی کرد. در نظرگاه فیلسوف بلندمرتبه ما ذات تکنولوژی مقولهای فارغ از خود تکنولوژی است. هرچند در عهد او هم اقسام گوناگونی از تکنولوژی وجود داشته اما بیشتر تعمق فلسفی او ناظر به کلیت تکنولوژی بهعنوان امری واحد بوده است. امروزه هم تکنولوژی بهعنوان یک کل فلسفی موردبحث است اما هرکدام از اقسام پیچیده گهگاه مسیرهای فکری متفاوت و ویژهای را طلب میکند.
سدها نه صرفا بهعنوان یک تکنولوژی پیچیده و روزآمد بلکه بهعنوان یک فناوری بسیار تأثیرگذار بر طبیعت و زندگی انسانها شایسته رسیدگی فلسفی است. بدیهی است، چنین نوشتاری دعوی چنین بررسی پردامنه و کمتر گشودهای ندارد اما میل به آن دارد که پرسشهای بیشتری درمیان اندازد و به ماهیت چنین تکنولوژی گسترده و دگرگونسازی بیندیشد. آنچه که پیشقراولان فلسفه تکنولوژی از هایدگر تا دون آیدی در مورد کلیت آن گفتهاند، شاید بهکار آید و بتوان جامهای به قواره قامت سیمان اندود سدها اندازه کرد.
شاید برحسب حادثه یکی از پدیدههای درگیر تکنولوژی که نظر هایدگر را جلب کرد، رودخانه راین بود. او دست به مقایسه بین آسیاب آبی قدیم و تکنولوژی نوین توربین تولید برق زد که در اولی جریان طبیعی آب دچار اختلالی نشده و از قبل حرکت عادی، انرژی موردنیاز صاحب خود را تأمین میکند. در توربین جدید رودخانه مجبور به توقف شده تا انرژی خود را تسلیم تأسیسات نموده و نهایتا بهعنوان کالایی قابل انباشتن در اختیار آدمی قرار دهد. البته که هایدگر دغدغه هنر و زیبایی شناختی داشت و از این منظر هم نگاهی به تفاوت این دو پدیده انداخته که چطور اولی قابلیت نقش بستن بر یک بوم نقاشی و دل بردن از چشم بیننده را داشته، درحالی که دیگری قادر به تسخیر چنین جایگاهی نیست. هایدگر به تعریف تکنولوژی متداول که آن را علم کاربردی قلمداد میکند از دو منظر روی خوش نشان نمیدهد و علیرغم اینکه به صحت آن را میپذیرد، بهحقیقت قابل نمیداند. نخست این تعریف در وجهی، دلالت به ابزار بودن صرف و خنثایی تکنولوژی دارد که فیلسوف ازآنرویگردان است. همچنین تکنولوژی و ساحت عمل را موخر و زائد بر اندام علم و نظر میداند که این هم در نظرگاه هایدگر نسبت معکوس دارد. مطابق دیدگاه هایدگر، جهان به منزله منبعی لایزال است که قابلیت مثله کردن، انباشتن و در اختیار گرفتن به میزان و زمان دلخواه را دارد. هرچند هایدگر اشاره ای مستقیم به سد و یا نیروگاه نمیکند.
دون آیدی، فیلسوف آمریکایی از نسل دوم فیلسوفان تکنولوژی نظر متعادلتری نسبت به فیلسوفان نسل اول تکنولوژی پیرامون جبریت تکنیک مطرح کرده است. او که از فیلسوفان پسا پدیدارشناس محسوب میشود، بر این عقیده است که تکنولوژی حتما بر کاربر اثر میگذارد و از این جهت تکنولوژی خنثی نبوده اما تأثیراتش منوط به یک متغیر نیست، و در گرو منظومهای از عوامل است. هر تکنولوژی در مسیرهای فرهنگی گوناگون سرنوشت متفاوتی پیدا میکند که حکم تک فرجامی برای یک تکنولوژی را مانع میشود.
موضوعی که آیدی مطرح میکند نسبتهای متفاوتی است که تکنولوژی با انسان برقرار میکند؛ نخست معمولترین و قابلفهمترین ارتباطی است که انسان با ابزار برقرار کرده است. در توضیح این موضوع دو نکته ضرورت پیدا میکند، اول آنکه انسان در این ارتباط اصولا ابزار را فراموش کرده و به طریقی آن را امتداد خود قلمداد میکند. هرچقدر این ابزار کاراتر و سالمتر باشد از نظر کاربر پنهانتر میماند. این یکی شدگی انسان و ابزار سکوی انکشاف و جهانبینی دیگری است.
دوم اینکه، آدمی جهان را مستقیم از زبان تکنولوژی خوانده و فهم میکند و بسیاری از وسایل سنجش و حتی رسانهها و یا علائم رانندگی همه تکنولوژی هستند که آدمی در یک سمت و جهان و تکنولوژی در سمت دیگری قرارگرفته است. خواندن جهان از دریچه تکنولوژی دو وجه مهم دارد، نخست ارجاع به ابژه از طریق زبان خاص ابزار و دیگری پنهان شدگی واقعیت در پس پرده تکنولوژی است. باید پذیرفت در قسم دوم باتوجه به فاصله بیشتر بین آدمی و ابژه بر کدورت جهان نسبت به نوع اول افزوده است. قسم سوم آنگاه است که تکنولوژی بهمنزله یک موجودیت غیر در مقابل آدمی قد علم کرده است. مثال بسیار ملموس آن هوش مصنوعی و رباتهای هوشمند است. اما بسیاری از تکنولوژیها قابلیت غیریت و یا حتی اشکالی از نیمهغیریت را دارند و این حتی منحصر به تکنولوژی جدید و عصر مدرن نیست. در جهان پیشامدرن، بتپرستی را میتوان از اقسام غیریت به شمار آورد و یا امروزه گوشیهای همراه نمودی از تکنولوژی نیمهغیریت است. این رابطه بیشباهت به نظریه مارکس در رابطه با بیگانگی با کالا نیست. کالایی که توسط سوژه تولید میشود، پس از ورود به بازار و جامعه مبدل به ابژه جداگانهای میشود که دیگر با سوژه مولد بیگانه است. حتی این کالا آنقدر قدرت مییابد که رابطه بین سوژه و ابژه جابهجا شده و انسان تحت تأثیر مناسبات ایجاد شده خود مبدل به ابژه خواهد شد.
چهارمین نوع از رابطه که آیدی به معرفی آن دست میزند زمینهای است که آدمی در جهانی زیست میکند که کاملا به وسیله لایههایی از تکنولوژیهای گوناگون محاط شده است. برای درک این قسم کافی است به فضای خانه و یا شهر خود نگاهی انداخته تا محاصره شدن به وسیله تکنولوژی را به عینه لمس کنیم، به گونهای که حتی ممکن است حضور آنها را حس نکرده یا فراموش کنیم. نمونه بسیار شاخص تکنولوژی، فضای مجازی است که ما را وارد دنیای دیگری کرده است.
سدها و خطاهای شناختی
اما آیا سدها از دریچه فلسفه، نسبتی با آدمی و جهان آن برقرار میکنند؟ بدیهی است انسان شهرنشین منتفع از آب شرب سدها در محیطی زندگی میکند که زمینه آن توسط تکنولوژی تغییر چهره یافته است. ارتباط مستقیم انسان با منبع طبیعی آب و شرایط کاملا نوسانی آن قطع شده و آب بهعنوان کالایی لازم الحضور و همیشه در دسترسی تلقی میشود. بیتردید سکونت در مناطقی با آب فراوان و سهلالوصول به سادگی نگرش انسان را به آب تغییر داده است.
همچنین دهههاست که ما وضعیت آب را از مسندی قضاوت میکنیم که تکنولوژی سدسازی و ملحقات انتقال آن فراهم کرده است. لذا باید گفت ما از طریق سدها وضعیت میزان آب را قرائت میکنیم و این به سادگی میتواند سنجههای کاذب و فریبنده را بر مشاهده کننده مستولی کند. رابطه هرمنوتیک ما با آب در یک شهروند از طریق مجرای شیرآب و یک کشاورز احتمالا از کانال آب منشعب از سد و یا لوله متصل به چاه و برای مرتبطین با مدیریت آب از طریق دریچه سد تغییر یافته است. تا زمانی که بحران به این نقطه نرسد ما اصولا مسئلهای به نام آب در جامعه نخواهیم داشت و یا حداقل در دستور کار نیست. سدها میتوانند مانند یک شیشه معوج دید ما را نسبت به آب و منابع پشتیبان آن باژگون کرده و خطاهای شناختی فراوانی به ارمغان آورند.
رابطه دیگری که شوربختانه با سدها در زیست جهان ما رخ داده است، رابطه غیریت است. سدها علیرغم خاستگاه ابزاری، خود را بهعنوان یک هدف، یک شاخص و نماد توسعه و یا مقاصد دیگر مطرح کردهاند. لذا استان و حتی منطقهای بدون سد بهمنزله کسری و یا محرومیت قلمداد شده است. در رابطه با غیریت، شی فارغ از کارکرد و ذات خود، صاحب معنا و منزلت میشود و همین نوع نگاه نسبت به سد را تقریبا در عصر سازندگی و تا قبل از اعتراضات سد سیوند در ایران شاهد بودیم. علیرغم پیدایش نگاه زیستمحیطی در بخش غالب جامعه، رگههایی از همین نسبت را بین سد و برخی تصمیمسازان کلان مدیریت کشور و یا مسئولین محلی شاهد هستیم. در نسبت انداموار بیش از آن که چنین نسبتی بین یک انسان و رودخانه مطرح باشد، باید از ارتباط انداموار سد با دستگاه بوروکراتیک و اعمال قدرت از این طریق سخن گفت. نظریه کنشگر شبکه برونو لاتور (فیلسوف) که در ادامه بدان خواهیم پرداخت به همین نسبت با وضوح بیشتر و تبیین دقیقتری نزدیک میشود.
تکنولوژی سدسازی، خالق سازهای در خلأ نیست
اگر بخواهیم عصاره حرف نظریه لاتور و اسلاف آن را خلاصه کنیم این است که عالم تکنولوژی، دیگر مصنوعات و ماشینهای صرف نیست بلکه بهعنوان اشیای اجتماعی مطرحشده و مورد بررسی قرار میگیرند، از سمت دیگر تکنولوژی فقط عالم مصنوعات نیست. ساختارها، سازمانهای اجتماعی، مفاهیم، متون و حتی خود انسانها وجوهی ماشینی و فناورانه دارند. ماهیت مستقلی نمیتوان در یک ارتباط شی یا هر موجود دیگری که قاعدتا در بیرون از شبکه (به صورت انتزاعی و ذهنی) آن را مستقل فرض میکنیم قائل شد بلکه ماهیتهای آمیزهای و ارتباطات پیوندی اساس تحلیل هر شی (به منزله کنشگر یا بازیگر شبکه) است.
درنظرگاه برونو لاتور نباید درگیر تعیین جنسیت عاملیتها باشیم که انسانی است یا غیرانسانی، طبیعی است یا فناورانه، متنی است یا مهارتی... بلکه هرکدام بهمنزله یک کنشگر نقش ایفا کرده و شبکهای از پیوند بین اقلام نامتجانس را تشکیل میدهند. تکنولوژی سدسازی خالق سازهای در خلأ نیست بلکه در میانهای از رخدادهای طبیعی و اجتماعی ایستاده و با تمامی آنها مفصلبندی دارد. رودخانه پس از سد دیگر رودخانه نیست، موجودیت و آمیزهای از آب و دیوار و فرآیندهای کنترل کننده تمایز یافته است. سد لجستیکی از ساختارهای دیوانی قدرتمند و پیمانکاران و توجیهگران را برای اقناع اهل تصمیم در پس خود دارد و به نوبه نیز سدها همین نقش را برای پشتیبانان خود ایفا میکنند. سد تکوتنها نیست، شبکهای است درهم تنیده که در هر زیست جهان، تحلیل روابط خاصی را طلب میکند و نمیتوان احکام یکسانی را صادر کرد.
او برای گروههایی چون انسانها و موجودات زنده و یا فناوریها اصطلاح نیمهشی را بهکار میبرد که مراد نیمهقصدیت است. همچنین باید اشاره داشت که در نظریه لاتور، کنشگران مدام در حال مذاکره و چانهزنی و ترجمه علائق به زبان یکدیگر و نهایتا ائتلاف هستند. آنها به طور پیشینی اهداف واحدی ندارند بلکه با مذاکره سعی میکنند هدف مشترک و همسویی ایجاد شود. اما این ائتلافها مرتبا اضافه و کاسته شده که محصول آن تغییر چهره شبکه و فضای قدرت آن است. علاوه بر پیوندهای نسبتا ثابت، گروهها مرتبا با یکدیگر پیوند جدید برقرار میکنند. نباید تصور شود که این ائتلاف فقط انسانی است. انواع و اقسام ائتلافات یا انواع غیرانسانی هم رخ خواهد داد. ترجمه یکی از مفاهیم آشناست که در نظریه موردبحث جای دیگری بهکار گرفته میشود. عاملیتها میتوانند با ترجمه علایق دیگر کنشگران و همسو کردن با خود و اتصالات بیشتر و محکمتر پیرامون خود؛ گروههای قدرتمند و اقطاب قدرت بسازند. این ویژگی که با مسئله سدسازی انطباق قابل توجهی دارد، چگونه کنشگران این شبکه را حول ساخت و مدیریت این دیواره و کنترل آب متمرکز کرده و شبکه منفعت و قدرت خود را برپا میکنند. ترجمهها در اینجا خواناست؛ مهار رودخانه و ممانعت از هدررفت آب و نیاز به آبرسانی در سوی دیگر؛ ترجمان قدرت و ثروت دستگاه دیوانی و پیمانکاری است. در این نظریه فقط انسان موجودیتی زمانمند و تاریخدار نیست بلکه اشیا و فناوری نیز تاریخمند بوده و سرگذشت آنها هم در حافظه شبکه مندرج است. در سرزمین ما نیز سدسازی تاریخچهای مختص به خود داشته و علاوه بر سازههای پراکنده در سرزمین توانسته خوشههای گوناگونی از سازمانها، شرکتها و ذینفعانی ساختار یافته
گرد خود متراکم کند، لذا موجودیت موردبحث ما دیواره بیجان با تابلوی تکنولوژی و ابزار نیست. به هر روی سدها پنجههای قدرتمند تشکیلاتی هستند که آب را در مشت خود گرفتهاند اما بهمرور ما شاهد شکست هژمونی و مقبولیت این تشکیلات نزد افکارعمومی هستیم.
جعبه سیاه تکنولوژی
لاتور اصطلاحی تحت عنوان «جعبه سیاه تکنولوژی» دارد، منظور وی این است که فناوریها تا زمانی که کارآیی و خروجی دارند، اموری ساده اند و کار آنها امری بدیهی قلمداد میشود اما وقتی یک تکنولوژی دچار اختلال شود، رازها و پیچیدگیهای آن عیان میشود. یک تلویزیون خراب در منزل و شبکهای پیچیده از دل و روده بیرون ریخته آن را توسط تعمیرکار به یاد آورید. سدها با تأثیرات منفی که بر اکوسیستم گذاشته و از طرفی مسائل ناشی از ساختارهای انسانی و تغییر اندیشه جوامع نسبت بهحقوق طبیعت و محیطزیست علاوه بر نقصان در خدمات دچار بحران مقبولیت نیز شدهاند.
به عبارتی صفحه رنگین تلویزیون خاموش شده و محتویات داخل جعبه هم چندان دلپسند بیننده نیست. جعبه گشوده این سیستم که در حال حاضر زنگ خطر و ناکارآمدی آن به صدا درآمده، توان دستیابی به آب و اقناع را ندارد و عملا قدرت پیشین آن دچار چالش شده است. البته قدرت را میتوان با تکیه بر زور هم بهدست آورد!
سخن پایانی
در دنیای فلسفه امروز نگاه ابزاری صرف به تکنولوژی خصوصا در قامت کلان و پیچیده چون سدسازی خریداری ندارد دیگر حتی نگاه منفی صرف به سازه سد علیرغم تأثیرات گسترده زیستی و اجتماعی کاری از پیش نمیبرد و بسیاری از عوامل و هم پیوندان شبکهای آن از نظرها پنهان است. سدسازی تبدیل یک سیستم طبیعی و اجتماعی مستقر به وضعیتی نوین است که از طرفی سعی در سادهسازی و قابل کنترل کردن توزیع آب دارد اما از سوی دیگر با ورود خود، بر پیچیدگی سیستم در ابعاد گوناگون افزوده است. شما با سیستمی مواجهید که بهمراتب پیچیدهتر از وضعیت اولیه شده و ناکارآمدی نیز بهعنوان متغیر جدید وارد معامله روابط شده است. این نگرش میطلبد که از دریچه دانش سیستمهای پیچیده هم به این عرصه دگرگون شده نگاهی انداخته و دست به تحلیل بزنیم، که امیدوارم در فرصتی دیگر بخت این کار حاصل آید.
تیتر خبرها
تیترهای روزنامه
-
پیروز میدان انتخابات ملت است
-
انتخاب اصلح هم بر دولت و هم بر مجلس مؤثر است
-
آناتومی قدرت ایران
-
کار خیر ملت
-
سدها از دریچه فلسفه تکنولوژی
-
مکافات سکوت سازمان ملل
-
ساخت ۲ میلیون و ۲۸۳ هزار واحد مسکونی با حمایت دولت
-
پاشنه آشیل ناتو
-
توسعه جهانی صنعت گاز مستلزم سیاستزدایی از تجارت انرژی
-
وحدت ملی وانسجام اسلامی دو راهبرد برای تبدیل تهدیدها به فرصتهاست