دیپلماسی آب رویکردها و چالش‌ها

روزبه اسکندری
آب در ذات خودمی‌تواند عامل همگرایی و بستر توسعه همکاری‌های منطقه‌ای باشد. بااین‌حال، در غیاب نظام‌ حکمرانی منسجم نبود سازوکارهای الزام‌آور و فقدان اراده سیاسی برای حل‌ منازعات منابع آبی مشترک نه‌تنها به عامل همگرایی بدل نمی‌شوند، بلکه به کانون‌های رقابت و تنش‌های فزاینده تبدیل می‌گردند.
در حوضه هیرمند، بی‌ثباتی سیاسی و ساختاری در افغانستان در کنار عدم اجرای تعهدات آبی منجر به کاهش محسوس حقابه ایران و خشکی تالاب هامون شده است. در شمال شرق، تنش‌های گاه‌وبی‌گاه بر سر تقسیم آب رود اترک میان ایران و ترکمنستان، موجب تشدید نگرانی‌ها در حوزه‌های کشاورزی محلی شده است و در شمال غرب کشور، تحولات پیچیده قفقاز و منازعات ژئوپولیتیکی در اطراف رود ارس بر سرنوشت این منبع آبی حیاتی سایه افکنده است.
کاهش جریان تمام این رودخانه‌ها تنها تهدیدی برای تالاب‌ها، بوم‌سازگان‌ها و کشاورزی مناطق مرزی نیست، بلکه در سطحی کلان‌تر، امنیت غذایی، تاب‌آوری زیستی و حتی ثبات جمعیتی ایران را با مخاطره مواجه کرده است. این بحران‌های مرزی، در نبود یک دیپلماسی آبی پویا و راهبردی به‌سرعت به بحران‌های ملی و امنیتی تبدیل می‌شوند.
درحالی‌که در بسیاری از مناطق جهان، آب به ابزارِ قدرت نرم، چانه‌زنی ژئوپلیتیکی و تثبیت نفوذ منطقه‌ای تبدیل شده است، دیپلماسی آبی ایران همچنان در مرحله واکنش منفعلانه باقی‌مانده و کمتر توانسته از ظرفیت‌های حقوق بین‌الملل و مکانیسم‌های چندجانبه بهره بگیرد. در شرایطی که نهادهایی چون کنوانسیون
 ۱۹۹۲ هلسینکی (مربوط به حفاظت و استفاده غیر خصمانه از رودخانه‌ها و دریاچه‌های فرامرزی) و نیز دادگاه‌های بین‌المللی محیط‌زیست و داوری می‌توانند عرصه‌ای برای دفاع از حقوق آبی کشور باشند، نداشتن حضور مؤثر در این مجامع، مسیر پیگیری رسمی و حقوقی را در عمل مسدود کرده است.
  دو بحران آبی از دریای خزر آلوده تا خلیج‌فارس گرم و شور
از سوی دیگر ایران در شمال و جنوب خود با دو پهنه آبی راهبردی و حساس روبه‌روست: دریای خزر و خلیج‌فارس. با آنکه هر یک از این اکوسیستم‌های آبی نقشی کلیدی در امنیت غذایی، پایداری محیط ‌زیستی و منافع ژئوپلیتیکی کشور ایفا می‌کنند، هر دو در معرض تهدیدهای فزاینده‌ای از سوی همسایگان قرار گرفته‌اند.
دریای خزر، بزرگ‌ترین دریاچه بسته جهان، با تهدیدهای محیط‌ زیستی متعددی مواجه است که عمدتا ناشی از فعالیت‌های کشورهای اطراف است. بهره‌برداری بی‌رویه از منابع نفتی و گازی توسط برخی کشورهای پیرامونی، همراه با دفع آلاینده‌های صنعتی بدون ضابطه، موجب آلودگی گسترده و تخریب زیستگاه‌های آبی این دریاچه شده است. تخلیه فاضلاب‌های صنعتی، کشاورزی و شهری از طریق رودخانه‌هایی مانند ولگا، که حدود ۸۰ درصد آب ورودی به دریای خزر را تأمین می‌کند، منجر به ورود سالانه مقادیر قابل‌توجهی از آلاینده‌ها به این دریاچه می‌شود. این آلودگی‌ها تأثیرات مخربی بر گونه‌های آبزی داشته‌اند. این روند نه‌تنها پایداری شکننده اکولوژیک خزر را به خطر انداخته، بلکه گونه‌های ارزشمندی نظیر ماهیان خاویاری را نیز در معرض انقراض قرار داده است. افزون بر این، وارد شدن آلودگی‌های نفتی از کشورهایی مانند آذربایجان به این دریاچه، به‌ویژه در فصول سرد، موجب آلودگی آب و ماسه‌های ساحلی شده و زیستگاه‌های طبیعی را به خطر انداخته است. در جنوب، خلیج‌فارس با نوع متفاوتی از بحران دست‌و‌پنجه نرم می‌کند. کشورهای عربی حاشیه جنوبی این خلیج، با راه‌اندازی گسترده پروژه‌های آب‌شیرین‌کن و تخلیه شورابه‌های نمک‌زدایی به دریا، آب آن را شور‌تر و گرم‌تر کرده‌اند که منجر به آسیب به چرخه حیات آبزیان کوچک و ماهی‌ها شده است. همچنین کاهش نرخ رشد، افزایش سفیدشدگی و کاهش تنوع زیستی و نابودی زیستگاه‌های مرجانی نیز از آثار توسعه این تجهیزات است. این فرآیند، به زنجیره‌های زیستی حساس حوضه خلیج‌فارس آسیب‌زده و منابع شیلاتی جنوب ایران را نیز تهدید می‌کند.
فقدان نقش‌آفرینی مؤثر ایران در شکل‌دهی رژیم‌های حقوقی چندجانبه درباره روش‌های بهره‌برداری، توافق‌های محیط‌زیستی منطقه‌ای و سازوکارهای مؤثر برای حفاظت از این پهنه‌های آبی محسوس است. این معضل، نه‌تنها هزینه‌های محیط‌ زیستی در کشور را افزایش می‌دهد، بلکه می‌تواند در بلندمدت پیامدهای ژئوپلیتیکی جبران‌ناپذیری به همراه داشته باشد.
دیپلماسی آب رویکردها و چالش‌ها