دکتر موسی نجفی مطرح کرد:

پیوند ایران و تشیع؛ راز ایستادگی تاریخی ایران

 رسانه KHAMENEI.IR در پرونده‌ «روایت فتح» به تحلیل کلان پیروزی جمهوری اسلامی ایران در نبرد تحمیلی ۱۲ روزه اخیر با رژیم صهیونیستی با نگاه به نقش رهبر معظم انقلاب اسلامی در هدایت کشور در این دوره می‌پردازد.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی و فرمانده کل قوا در سومین پیام تلویزیونی در پی تهاجم رژیم صهیونی با تبریک به ملّت بزرگ ایران برای پیروزی در این نبرد تأکید کردند: رژیم صهیونی با آن همه هیاهو، با آن همه ادّعا، در زیر ضربات جمهوری اسلامی تقریباً از پا درآمد و له شد. فکر اینکه چنین ضرباتی از سوی جمهوری اسلامی ممکن است بر رژیم وارد بشود، در ذهن آنها و مخیّله آنها خطور نمی‌کرد و اتّفاق افتاد. خدا را سپاس می‌گزاریم که به نیروهای مسلّح ما کمک کرد، توانستند از دفاع چندلایه‌ پیشرفته‌ آنها عبور کنند و بسیاری از مناطق شهری و نظامی آنها را زیر فشار موشک های
 خودشان و با تهاجم قویّ سلاح پیشرفته‌ خودشان با خاک یکسان کنند! این یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌های الهی است.
به همین منظور، بخش «درس و عبرت تاریخ» رسانه KHAMENEI.IR  در گفت‌و‌گوی تفصیلی با دکتر موسی حقانی، رئیس موسسه مطالعات تاریخ معاصر، به بررسی کنش تاریخی ایرانیان در برابر بحران‌ها پرداخته است.
   در جنگ دوازده‌روزه با اسرائیل، یک اتّفاق مهم افتاد و آن انسجام ملّی بود که بر محور ایران شکل گرفت. این هویّت ملّی ایرانیان چه ویژگی‌هایی دارد که وقتی یک دشمن خارجی به این کشور حمله می‌کند، ما این‌قدر زود با هم متّحد می‌شویم و در مقابل دشمنان مقاومت می‌کنیم؟
  ما یک ملّتیم؛ شاید بشود گفت که آن نقطه‌ قوّت ما در همین ملّت بودنمان است. شما در خیلی از این کشورهای بزرگ یا کوچک منطقه این پدیده را نمی‌بینید. «ملّت» به این معنی که یک بخشی از جامعه‌ انسانی در یک جا سکونت داشته باشند، سرزمین داشته باشند و از جهت جمعیّت هم جمعیّت قابل توجّهی داشته باشند؛ یا اینکه آرمان‌های مشترک داشته باشند، زبان مشترک داشته باشند، دین مشترک داشته باشند. این مؤلّفه‌ها در ملّت ایران وجود دارد و از همه مهم‌تر این است که اگر بخواهیم به همان مؤلّفه‌ اوّل بپردازیم، می‌بینیم که این ملّت هفت هزار سال در این سرزمین زندگی کرده‌اند! این، یک ظرفیّت‌ها و یک ویژگی‌هایی به این‌ ملت داده، مضافا این‌که این هفت هزار سال زندگی یک زندگی آرامی نبوده است.
این منطقه، از لحاظ ژئوپلتیک و از جهت راهبردی، منطقه‌ بسیار مهمّی است. ما در قلب زمین واقع شده‌ایم و بسیاری از تحوّلات بزرگ دنیا و اساساً شکل‌گیری تمدّن‌ها در این منطقه رخ داده که کشور ما یکی از نقاط کانونی شکل‌گیری تمدّن بشری است. اوّلین نشانه‌های زندگی تمدّنی بشر در این منطقه شکل گرفته و ایرانی‌ها در ساختن آن نقش اساسی و جدّی دارند.
همچنین، این کشور نقشی اساسی در ساختن فرهنگ این منطقه دارد. الان اغلب اندیشمندان کشورهای منطقه ــ از ترکیه که تکیه بر سابقه‌ امپراتوری عثمانی دارد تا بسیاری از کشورهای دیگر که برخی از جهت قدمت سابقه ندارند، برخی هم سابقه دارند ــ همه اعتراف دارند که ایرانی‌ها از همه جهت جزو سازندگان این منطقه هستند؛ از جهت فرهنگ و ساختار سیاسی و زبان و فرهنگ غذایی و سبک زندگی و... شما می‌بینید که الان اندیشمندان ترک اعتراف می‌کنند و می‌گویند که ما اساساً اسلام را از ایرانی‌ها گرفتیم؛ پذیرش اسلام نه‌تنها خود ایرانی‌ها را وارد یک مرحله‌ جدید کرد، بلکه سایر ملل را هم ارتقاء داد. زبان فارسی زبانی است که در سراسر این منطقه رواج داشت؛ در بعضی از مناطق زبان اوّل است، در بعضی از مناطق زبان دوّم است و این با تمام زوایای زندگی مردم این منطقه ــ مخصوصاً کشورهایی که با ما همسایگی نزدیک دارند و در دوره‌هایی بخشی از ایران محسوب می‌شدند ــ مرتبط است.
ببینید! این ملّت بودن، قدمت حضور ما در این منطقه و نقش‌آفرینی ما در ساختن این منطقه و دست‌وپنجه نرم کردن با حوادثی که ملّت ایران در این چند هزار سال با آن روبه‌رو بوده، باعث شد که به این اصل مهم پی ببرد که اگر پای سرزمین و آرمان‌های خودش نَایستد، توسّط دشمنانش در این منطقه‌ مهم و حسّاس از بین خواهد رفت. بنابراین، ما در مقاطع مختلف می‌بینیم که وقتی ایران مورد هجوم قرار می‌گیرد، مردم ما پای دفاع از کشورشان می‌ایستند و صحنه را خالی نمی‌کنند؛ حتّی مواردی داریم ــ که حالا من بعداً که بخواهم مثال بزنم، خدمتتان عرض می‌کنم ــ که حاکمیّت‌ها در این تقابل کم می‌آورند، ولی ملّت همچنان می‌ایستد و ایستادگی می‌کند.از جهت فرهنگی، ما ایرانی‌ها حتّی از قبل از اسلام یک آرمان مشترک حول توحید داشتیم و آن آرمان مشترک ما یعنی عدالت بود؛ به همین جهت، ایرانی‌ها همواره به دنبال عدالت بودند و سعی داشتند به این گوهر دسترسی پیدا کنند. اینکه ایرانی‌ها اسلام را با آغوش باز پذیرفتند، یکی از دلایلش همان ندای عدالت‌بخش و عدالت‌آفرین اسلام بود که ایرانی‌ها به آن پاسخ دادند و به سلام اسلام پاسخ مثبت دادند.
این علاقه‌ به وحدانیّت و توحید و اخلاق‌گرایی که در تاریخ ایران سراغ داریم، باعث شد که ما شاهد یک دوره شکوفایی از جهت جهان‌داری در کشورمان و در این سرزمین باشیم. ملّت ایران ملّتی است که خودش در دوره‌هایی جهان‌داری کرده؛ یعنی حدّاقل یکی از قدرت‌های بزرگ جهانی بوده است. این ملّت از جهت درک و فهم بایسته‌های حفظ و نگهداری سرزمین خودش و حفظ و نگهداری تمامیّت وجودی خودش، با ملّت‌هایی که این سابقه را ندارند بسیار تفاوت دارد. واقعا تراز ملّت ایران در صیانت از سرزمین خودشان، در صیانت از باورهای خودشان، در رشد و ارتقای باورهای خودشان، در بین ملل جهان بی‌نظیر است.
بحث من مربوط به قبل از اسلام است، امّا بعداً وارد دوران اسلامی هم می‌شویم؛ مثلاً دوره‌ صفویّه یک مقطع درخشان در سیر تاریخی ملّت ایران است. ما ملّت کارآزموده‌ای هستیم و در منطقه‌ای زندگی می‌کنیم که در قلب زمین واقع شده و از قدیم، قدرت‌های بزرگ به این سرزمین طمع داشته‌اند. دو هزار سال است که هیچ نسلی از ایرانی‌ها نبوده که یکی دو جنگ را یا مستقیم یا غیر‌مستقیم تجربه نکرده باشد. این را هم به آن ظرفیّت تمدّنی و تاب‌آوری اضافه کنید. وقتی در منطقه‌ای زندگی می‌کنید که هم از جهت جغرافیایی نقاط قوّت دارد و هم نقاط ضعفی مثل کم‌آبی تاریخی و تهدیدهای نظامی وجود دارد، پدران ما و گذشتگان ما در مقابله با این پدیده‌ها ــ چه طبیعی و چه ناشی از جنگ‌ها و توسعه‌طلبی‌های قدرت‌های بزرگ در مقاطع مختلف ــ درطی سال‌ها کارآزموده شده‌اند؛ در این صورت، ملّت ایران به طور طبیعی وقتی با پدیده‌ای مانند جنگ و هجوم به کشورش مواجه می‌شود، دست‌وپایش را گم نمی‌کند؛ ضمن اینکه می‌داند قدرت‌هایی در طول تاریخ به این سرزمین طمع داشته‌اند و اگر ذرّه‌ای سستی می‌کرد، این سرزمین از دست می‌رفت.
با ورود اسلام به ایران، ایرانی‌ها در برابر سپاهیان مسلمان بر اساس شکست نظامی تسلیم نشدند؛ از نظر قدرت و برتری مادّی هم هیچ توازنی بین قدرت ایران و اعراب مسلمانی که به ایران حمله کردند وجود نداشت. ایرانی‌ها قلباً اسلام را پذیرفتند. در آن دوران که عصر انحطاط ساسانیان بود، مردم ایران منتظر تحوّل بودند؛ امّا در این تحوّل، انسجام خودشان را حفظ کردند و تمام ظرفیّت‌های تمدّنی خود را در خدمت اسلام قرار دادند که باعث شکل‌گیری تمدّن اسلامی شد.
پس این ملّت نه‌تنها دست‌وپایش را گم نکرد، بلکه اغلب مردم انتخاب کردند و ظرفیّت‌های خود را در اختیار دین جدیدی گذاشتند که خواسته‌های آن‌ها از جمله توحید و عدالت را بیان می‌کرد. وقتی هم با کج‌روی‌هایی مانند خلفای اموی و عبّاسی مواجه شدند، ایرانی‌ها به اصیل‌ترین لایه‌ اسلام یعنی مکتب اهل‌بیت و مذهب تشیّع رجوع کردند. به همین دلیل، تشیّع در ایران ریشه دواند و از بعد ورود اسلام به ایران، یکی از مؤلّفه‌هایی که به هویّت ملّی و هویّت تاریخی ما اضافه شد، اسلام و در گام بعد تشیّع بود. این آرمان مشترک، به‌ویژه بعد از شکل‌گیری دولت صفوی که استقلال ایران را دوباره اعاده کرد، باعث شد ایران به عنوان یک واحد سیاسی احیا و ظرفیّت‌های تمدّنی‌اش به‌سرعت بازسازی شود.
بنابراین، ما در طول چند هزار سال سابقه تاریخی،شاهد تداوم تاریخی ملت ایران و عناصر هویتی آن هستیم. تداومی که گسستی ندارد. این تداوم، ملّت را سرپا نگه داشته است و هر‌گاه با پدیده‌ای جدید مانند اسلام مواجه شده، تلاش کرده آن ظرفیّت تمدّنی خود را با ظرفیّت جدید انطباق دهد و ظرفیت جدیدی مانند تمدّن اسلامی را شکل دهد. تمدّن اسلامی بدون ایران و ایرانی و سابقه‌ تمدّنی آن شکل نمی‌گرفت، چون در سرزمین‌های اعراب چنین ظرفیّتی وجود نداشت.
از بعد صفویّه، اتّفاق مهمّی رخ داد که دلیل اصلی تاب‌آوری و ایستادگی ایران در پانصد سال اخیر است: اتّحاد دیانت و سیاست در قالب اتّحاد ایرانیّت و تشیّع. با روی‌کارآمدن صفویه و رسمیت یافتن تشیع در ایران رابطه‌ای بین ایرانیّت ــ یعنی سرزمینی که در آن زندگی می‌کنیم ــ 
با آن ظرفیّت تمدّنی و تشیّع که از قرون دوّم و سوّم در ایران ریشه دوانده بود شکل گرفت. در دولت صفوی، این رابطه به تحوّل جدیدی درمسیر تکامل هویّت ملّی منجر شد؛ همان‌طور که گفتم، ایرانی‌ها به اصیل‌ترین لایه‌  اسلام، یعنی رکن «عدالت» و «ولایت»، رجوع کردند؛ «ولایت» به معنای پذیرش سرپرستی معصوم یا کسی که از سوی معصوم اذن دارد. این تحوّل جدّی در ایران به وجود آمد و تداوم تاریخی ملّت را در قالب اتّحاد دیانت و سیاست و احیای هویّت ملّی ایران تثبیت کرد. لذا رابطه‌ای ایجاد شد که ما از آن به‌عنوان رابطه‌ «ظرف و مظروف» یاد می‌کنیم؛ ایران شد ظرف، و مظروف آن شد تشیّع. رابطه ناگسستنی ظرف و مظروف یا ایران و تشیع در طول چند قرن به‌قدری درهم تنیده شد که آسیب واردشدن به هرکدام از این ظرفیت‌ها منجربه نابودی دیگری می‌شد. این تداوم ارتباط تشیع و ایرانیت درطی چندقرن باعث شد که غیر ایرانیان، نام ایران و رسم تشیع را مترادف یک‌دیگر دانسته و به‌واسطه اکثریت شیعه و رسمیت مذهب تشیع در ایران نام ایران مترادف با تشیع و عنوان شیعه مترادف با ایران و ایرانی شود.باید یادآوری کنم که قبل از ظهور صفویّه، کشور ایران در آستانه‌ فروپاشی بود و شرایط ملوک‌الطّوایفی و تعدّد مذاهب در کشور باعث شده بود هر بخشی تحت نفوذ یکی از این گروه‌ها باشد. اگر قراقویونلوها شیعه بودند، آق‌قویونلوها اهل‌سنّت محسوب می‌شدند؛ همچنین، آل جلایر، آل مظفّر و طوایفی مانند این‌ها. بنابراین، می‌شود گفت که ایران بین آل‌های مختلف تقسیم شده بود. اگر آن تحوّل صورت نمی‌گرفت و هوش تمدّنی ایرانی‌ها وارد عمل نمی‌شد تا این چندپارگی و شرایط ملوک‌الطّوایفی را به انسجام ملّی و سرزمینی تبدیل کند، امروز نمی‌توانستیم شاهد ایران یکپارچه‌ای باشیم که داریم در آن زندگی می‌کنیم.
   در صحبت‌هایتان اشاره داشتید به این موضوع که در مقاطعی از تاریخ، حاکمیّت در مقابله با هجوم دشمنان کم آورده بود، ولی مردم ایستادگی کردند. من این را می‌خواهم ادامه دهم و ربط بدهم به رهبری امام خمینی و حضرت آقا در چند سال گذشته. لطفاً چند مورد تاریخی را ذکر کنید که مردم ایستادند ولی به خاطر ضعف یا نبود قدرت حاکمیّت، شکست خوردیم؛ همچنین بفرمایید که در طول این چهل سال، امام خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای چه کار کردند که توانستیم تمامیّت ارضی‌مان را حفظ کنیم؟
  این رابطه‌ ظرف و مظروف که در ایران بین ملّیّت ما و تشیّع شکل گرفته، رمز ماندگاری ایران در پانصد سال اخیر و به‌ویژه در دویست سال اخیر است. علی‌رغم اینکه شاهد حاکمیّت‌هایی بودیم که یا توان ایستادگی در برابر بیگانگان را نداشتند یا مثل پهلوی‌ها اساساً دست‌نشانده‌ آن‌ها بودند، امّا مردم در دفاع از کشور و ایستادگی در برابر تهاجمات مختلف ــ که فقط نظامی نبود بلکه فرهنگی، سیاسی و اقتصادی هم بود ــ مقاومت کردند. این مقاومت به پیوند ایرانیّت و تشیّع و آن رابطه‌ ظرف و مظروف برمی‌گردد. ایرانی‌ها فهمیدند که اگر ایران تضعیف شود، تشیّع و اسلام هم تضعیف خواهد شد. ما این را فقط از منظر فرقه‌ای و مذهبی نگاه نمی‌کنیم، بلکه بخشی از جهان اسلام هستیم و رسالت خودمان می‌دانیم که از آموزه‌هایی که ازسوی خداوند،پیامبرگرامی وائمّه‌ معصومین برای هرمسلمانی تکلیف آوراست، از سرزمین‌های اسلامی و مستضعفان حمایت کنیم و در مقابل ظلم دشمنان اسلام بِایستیم. این موضوع فراتر از مؤلّفه‌های صرفاً مذهبی است.
برای همین، برادران اهل‌سنّت ما هم در این سرزمین دو انگیزه برای دفاع دارند: یکی اینکه این سرزمین مال آن‌ها است و هزاران سال در آن زندگی کرده‌اند، و دوّم اینکه محبّت اهل‌بیت در میان برادران اهل‌سنّت هم وجود دارد که باعث انسجام بیشتر این ظرف و مظروف شده است. حتّی اقلّیّت‌های دینی مثل کلیمی‌ها و ارمنی‌ها هم این فضا را درک کرده‌اند؛ آن‌ها هم این پیوستگی ایرانیّت و تشیّع و نقش آن در حفظ ایران را ملموس می‌دانند. مثلاً در ایّام عزای سیّدالشّهداء یا امیرالمؤمنین، اقلّیّت‌ها هم احترام می‌گذارند، نذری می‌دهند و در راهپیمایی اربعین شرکت می‌کنند. این رفتار از یک ملّت بافرهنگ و دارای یک تمدّن بلند حاصل می‌شود؛ در کشورهای دیگر چنین رفتاری کمتر دیده می‌شود. شما ببینید همان موقع که اقلّیّت‌های دینی ــ مثلاً یهودی‌ها ــ در جهان کشتار می‌شدند، در ایران چتر امنی بر سرشان گسترده شده بود، به واسطه‌ همین معارف شیعی، به واسطه مجاهدت و حمایتی که مراجع ما و علمای شیعه حتّی از اقلّیّت‌های دینی می‌کردند. مجتهد شیعی از دنیا می‌رود و در صف اوّل عزاداری و سینه‌زنی برای مجتهد شیعی، اقلّیّت‌های دینی قرار دارند! این انسجام اصلاً یک چیز خاصّی است که در ایران رخ داده است. مرحوم آقانجفی در اصفهان وقتی از دنیا می‌روند، اقلّیّت‌های دینی و در رأس آن‌ها کلیمی‌ها در عزاداری شرکت می‌کنند و می‌گویند «حجّت‌الاسلام ما، رفت ز دار فنا» و بعد سینه می‌زنند. در تهران، حاج ملّاعلی کنی وقتی مرحوم می‌شود، وقتی آقای آسیّدعبدالله بهبهانی توسّط تروریست‌های قفقازی به شهادت می‌رسد، این اقلّیّت‌های دینی هستند که می‌آیند در عزاداری شرکت می‌کنند و اعلام انزجار می‌کنند از قاتلان و از تروریست‌ها و اظهار تأسّف می‌کنند از اینکه یک عالم شیعی که این‌ها در پناه او زندگی می‌کردند از دنیا رفته. این همان ظرفیّت تمدّنی چندهزارساله است که در قالب اسلام و تشیّع به اوج خودش رسیده است.
اگر این آموزه‌های دینی و فرهنگ متعالی اسلامی ـ ایرانی گسترش یابد، در دیگر نقاط جهان هم می‌توان شاهد چنین همراهی‌هایی بود. مثلاً در هند، عشق به سیّدالشّهداء و اهل‌بیت حتّی در بین غیر‌مسلمانان و هندوها هم به صورت بارزی دیده می‌شود. این نشانه‌ پختگی تمدّنی‌ای است که از ایران به آسیا، آفریقا و بخشی از اروپا منتقل شده و ان‌شاءالله این پیوند بتواند مرزهای غیر‌واقعی را بردارد و رشد و تعالی انسانی را در جهان به ارمغان آورد.
در مقاطع مختلف تاریخی، این درک وجود داشته که آسیب به تشیّع یعنی آسیب به ایران، و آسیب به ایران یعنی آسیب به ظرفی که تشیّع در آن استقرار یافته. این استقرار، هم به تشیّع کمک کرده که توانمندی‌هایش را بُروز دهد و هم به اسلام و سرزمین‌های اسلامی یاری رسانده است. مثلاً در بین علمای شیعه، هیچ مرجع یا زعیمی نیست که در صورت هجوم به سرزمین‌های اسلامی، برای دفاع از آن‌ها ــ که الزاماً شیعه هم نیستند ــ فتوای جهاد صادر نکند. در اشغال لیبی، مصر یا عراق توسّط بیگانگان، مراجع شیعه فتوای جهاد صادر کردند. این ظرفیّت در ایران شکل گرفته و پایگاهی برای صیانت، در درجه‌اوّل از شیعیان و در درجه‌ بعد، از برادران مسلمانمان در سراسر جهان و حتّی از اقلّیّت‌های دینی در کشورمان و منطقه شده است. نمونه‌ بارزش مجاهدت جانانه‌ فرزندان این سرزمین، به‌ویژه شهید حاج قاسم سلیمانی در مقابله با داعش در عراق بود که از طوایف، مذاهب و ادیان مختلف دفاع کردند.
در دوره صفوی، با همین آموزه‌ها توانستیم از ایران دفاع کنیم. دشمنان ماهم به اهمیت این ارتباط ظرف و مظروف واقف بودند به همین جهت سلطان عثمانی در جنگ با صفوی‌ها برای پایان نزاع دو شرط گذاشت: اوّل کنار گذاشتن نام ایران و دوّم کنار گذاشتن رسم تشیّع! امّا ایرانی‌ها نه اسم ایران را کنار گذاشتند، نه رسم تشیّع را؛ و با گذشت زمان، این ارتباط بین نام ایران و تشیّع عمیق‌تر شد. هر حکومتی در چند قرن اخیر این رابطه را ‌فهمید و تقویت کرد، هم ایران را پایدارتر می‌کردند و هم خودشان را؛ امّا هر حکومتی که این پیوند را درک نکرد، هم به ایران لطمه زد و هم خودچندان پایدار نماند. مثلاً نادرشاه افشار در ابتدا توانست انسجامی ایجاد کند و بخش‌هایی از سرزمین از دست رفته  را بازپس گیرد، امّا در ادامه به تشیّع و عشق به اهل‌بیت بی‌توجّهی کرد و تشیّع را از رسمیّت انداخت؛ همین اشتباه باعث شد که پایه‌های مشروعیّت او فرو بریزد و پس از کشته شدنش، حکومت افشاریّه نتوانست پایدار بماند. همین خطاها را رضاشاه و پهلوی‌ها هم تکرار کردند؛ آن‌ها به دروغ ادعا می‌کردند با تأکید صرف بر ملّی‌گرایی و کنار گذاشتن این پیوند می‌توانند قدرت ایران را احیا کنند، در‌حالی‌که این تصوّر اشتباه بود و آنها در پشت پرده باستان‌گرایی در صدد ریشه‌کن کردن اسلام در ایران بودند.
با توجّه به سابقه‌ تمدّنی و ظرفیت آموزه‌های مکتب اهل‌بیت و تجربه‌ دوران صفوی و دوران پس از انقلاب اسلامی می‌توان نتیجه گرفت قدرت ایران فقط با تداوم و تقویت پیوند بین ایرانیّت و تشیّع احیا می‌شود و ایران می‌تواند به سمت ایجاد تمدّن نوین اسلامی حرکت کند. بازگشت به دوران قبل از اسلام، بدون توجّه به تجربه گران‌بهای بعد از اسلام که متعلّق به مردم ایران است ــ همان‌طور که تجربه قبل از اسلام هم متعلّق به این ملّت متمدّن است ــ امکان‌پذیر نیست و این‌ها از هم جداشدنی نیستند. منتها متأسّفانه جریان باستان‌گرا و جریان نژادپرست که در دوره‌ قاجار شکل گرفت و توسّط روشنفکران ضدّ دینی آن دوره گسترش یافت و در دوره پهلوی در قالب یک حکومت ادامه پیدا کرد، این ظرفیّت را کاملاً نادیده گرفت؛ یعنی این‌ها تلاش کردند هزار و دویست، سیصد سال ظرفیّتی را که اسلام به این کشور داده و مردم ما با تمام تار و پودشان به آن پیوند خورده‌اند، از این ملّت سلب و به‌جای آن به یک باستان‌گرایی موهوم و تقطیع‌شده‌ای از هفت هزار سال سابقه تمدّنی ایران تمسّک کنند تا بتوانند اساساً پایه‌ای برای مشروعیّت خودشان ایجاد بکنند! خب، این هم در دوره پهلوی با شکست مواجه شد.
 پیوند ایران و تشیع؛ راز ایستادگی تاریخی ایران
دریافت همه صفحات
دانلود این صفحه
آرشیو