آخرین ساخته سعید روستایی عالی شروع می‌شود ناامیدکننده ادامه می‌یابد و درنهایت، بد تمام می‌شود

شوک‌درمانی به‌جای درام

محمدامین سوهانی 
چهل دقیقه‌ ابتدایی فیلم «زن و بچه» ساخته‌ سعید روستایی، آغاز امیدوارکننده‌ای دارد؛ به‌ویژه با حضور شخصیت علیار که تنها بازی خوب و قابل‌قبول فیلم را ارائه می‌دهد. بازی او روان است و شخصیت‌پردازیش دقیق، به‌گونه‌ای که همدلی مخاطب را برمی‌انگیزد و نوعی کنجکاوی ملایم نسبت به آینده‌اش در ذهن ایجاد می‌کند. بااین‌حال، در همین مدت فیلم صرفاً به معرفی شخصیت‌ها می‌پردازد و رویداد خاصی رخ نمی‌دهد. درواقع، تا رسیدن به سکانس خواستگاری، روایت توانایی درگیر کردن جدی مخاطب را ندارد. حتی رابطه‌ میان مهناز (با بازی پریناز ایزدیار) و حمید (پیمان معادی) نیز مبهم است و فیلم توضیح مشخصی درباره‌ آن ارائه نمی‌دهد.
اما درست از سکانس خواستگاری، فیلم ناگهان و به شکلی عجیب وارد فاز شوک می‌شود. علاقه‌ ناگهانی حمید به مهری (خواهر مهناز) بدون هیچ زمینه‌سازی‌ مطرح می‌شود؛ نه از دل روایت برمی‌آید و نه دیالوگ‌ها آن را باورپذیر می‌کنند. نقطه‌ عطفی که باید شالوده‌ تحول درام باشد، بیشتر شبیه وصله‌ای ناجور به‌نظر می‌رسد که مخاطب را پس می‌زند.
پس‌ازاین شوک روایی، مرگ علیار همه‌چیز را تغییر می‌دهد. شخصیتی که تا این لحظه تنها نقطه‌ اتصال مخاطب با جهان فیلم بود، ناگهان حذف می‌شود. صحنه‌های بیمارستان تلخ و تأثیرگذارند، اما این پرسش جدی را مطرح می‌کنند: چرا چنین تصمیمی اتخاذ شده است؟ چرا حذف شخصیتی که بیشترین همدلی را برانگیخته؟ چه ضرورتی در درام وجود داشته؟ فیلم پاسخ روشنی به این پرسش‌ها نمی‌دهد و تنها تماشاگر را با حسی ناخوشایند رها می‌کند.
از این‌جا به بعد، فیلم تمام انرژی خود را صرف انتقال مستقیم شعار می‌کند. سکانس گفت‌وگوی مادر علیار با وکیل نمونه بارز این مسئله است؛ جایی‌که فیلمساز شعار خود را بی‌واسطه در دهان وکیل می‌گذارد: اینکه «فقه اسلامی و قانون جمهوری اسلامی» مانع اجرای عدالت شده‌اند. این در حالی‌ست که خود فیلم تا این نقطه نشان داده است که پدربزرگ نقشی مستقیم در مرگ علیار نداشته است. پس چرا فیلم اصرار دارد همه‌چیز را به ساختار نسبت دهد؟ چرا تلاش نمی‌شود دست‌کم این نقدها از دل روایت و کنش‌های شخصیت‌ها بیرون بیاید، نه از طریق دیالوگ‌هایی که تنها نقش بلندگوی فیلمساز را ایفا می‌کنند؟
فیلم همچنان در مسیر شوک‌درمانی گام برمی‌دارد؛ مانند سکانس تصادف با کارمند مدرسه. بار دیگر یک حادثه‌ شدید و بار دیگر بدون زمینه‌سازی لازم. شدت تصمیمات کارگردان نه از منطق درونی داستان برمی‌آید و نه از روند طبیعی روابط میان شخصیت‌ها؛ گویی هدف صرف حفظ درگیری مخاطب است. اما نتیجه، به‌جای درگیری احساسی، بیشتر ایجاد نوعی بی‌اعتمادی و فاصله‌ گرفتن مخاطب است.
نکته‌ آزاردهنده‌تر آن است که فیلم هیچ‌یک از شخصیت‌هایش را حفظ نمی‌کند. هر فردی در این خانواده یا به‌طور عجیب اخلاقاً زیر سؤال می‌رود، یا در موقعیت‌هایی قرار می‌گیرد که تصویر او را در ذهن مخاطب مخدوش می‌سازد؛ خواهر، مادر، همسر، حتی کودک – هیچ‌کس در امان نیست. قاب پایانی که خانواده را دور هم نشان می‌دهد، شاید قرار بوده نوعی جمع‌بندی یا تسکین باشد، اما در فضایی که همه‌چیز تا این نقطه ازهم‌پاشیده، آن تصویر بیشتر به یک یادآوری تلخ می‌ماند: اینکه تا چه اندازه همه‌چیز شکسته است.
به‌نظر می‌رسد روستایی بیش از آن‌که به منطق درونی جهان داستان خود توجه کرده باشد، دغدغه‌ آن را داشته که فیلمش برای جشنواره‌های خارجی «جذاب» جلوه کند. درگیر ساختن سکانس‌های نمادین، تصاویری مانند مدرسه‌ای که شبیه زندان به‌نظر می‌رسد، یا لحظاتی که پر از شعارهای گل‌درشت ضدساختارند. اما این تمرکز بر وجه بیرونی اثر، باعث شده درونیات رها شوند. شخصیت‌ها فرصت رشد ندارند، روایت فرصتی برای قانع‌کردن مخاطب نمی‌یابد، و فیلم از بحرانی به بحران دیگر می‌پرد، بی‌آن‌که مسیر معناداری را طی کرده باشد.
در نهایت، «زن و بچه» فیلمی ا‌ست که شاید لحظاتی در آن بارقه‌هایی از امید شکل گیرد، اما هر بار این امید زیر فشار تصمیم‌های سطحی و جهت‌دار از میان می‌رود. گویی فیلمساز بیش از آن‌که بخواهد داستانی روایت کند، صرفاً در پی اتخاذ موضع بوده است.
شوک‌درمانی به‌جای درام