مادر بسیجیان

گروه فرهنگی 
سلام بر این پاره‌های تن ملت که مونسی جز نسیم صحرا و همدمی جز مادرشان حضرت زهرا ندارند. 
این جمله امام خمینی مثل یک تابلوی خلوت اما پرظرافت نقاشی است. سیر نمی‌شوی از دیدنش و خواندنش. مثل یک عطر ملیح است که ساعت‌ها می‌توانی استشمامش کنی. یا مثل یک فنجان چای خوشبو و رنگ، دلت نمی‌آید زود سرش بکشی. جمله‌ای است کوتاه که هم شعر است هم معرفت و حکمت. این جمله هم شهیدان را به ما می‌شناساند، هم حضرت زهرا سلام الله علیها را، هم امام را و هم آن مفهوم پاک و مقدسی که تمام این‌ها را در بر می‌گیرد. 
شهیدان که بودند؟ پاره‌های تن ملت. نه پاره‌های تن مردم، نه بچه‌های مردم. آن‌ها فرزند ملت بودند؛ یک ملت آن‌ها را به چشم پاره تن می‌دید. آن‌ها تجسم ملت بودند، کبوتران آسمان ملت بودند. اجسادشان در جبهه‌ها مانده بود و در شهر و دیارشان مزاری برای گریستن مادرانشان نبود.
آن‌ها در آن بیابان‌ها بی‌کس بودند. نه زیر برق آفتاب کسی گذارش به بیابان‌ می‌افتد و نه در تاریکی شب. تنها صدایی که هست هوهوی باد است و لاغیر. نه نوری، نه برو بیایی، نه قوم و خویشی. تنها یک نفر گذارش به بیابان‌هایی می‌افتد که شهیدان را در آغوش گرفته‌اند. و او فاطمه زهراست. خورشید خلقت، مادر خلقت، تمام خلقت، خلاصه خلقت. 
حجت‌الله علی الحجج؛ مادر عظمت و زیبایی. او تنها مونس شهیدان است. حالا دوباره بیابان‌ها را ببین؛ آن‌ها را با آسمان‌ها اشتباه خواهی گرفت. بیابان‌ها شلوغ‌اند، پر از ملائکه. فاطمه نرفته به آن‌ها سر بزند، فاطمه رفته مادری کند. فاطمه آن بیابان را مثل خانه‌اش می‌بیند. پاره‌های تن‌‌ ملت کسی را جز حضرت ندارند؛ مزاری جز بهشت ندارند، دور آن‌ها را کسی جز خیل ملائک شلوغ نمی‌کند. آن‌ها چیزی جز تمام جهان ندارند...
فاطمه کیست؟ او مادر اسلام است، هر که برای اسلام جان بدهد فرزند زهرای اطهر است. فاطمه هرجا شهیدی ببیند آنجا را فدک می‌کند. اصلا برای همین ام ابیهاست. مگر می‌شود زهرا برای پیامبر اسلام مادری نکند؟ فاطمه برای جبرئیل هم مادری می‌کند. جبهه‌ها قدمگاه سیده النسا است.
امام خمینی کیست؟ همان‌ که می‌بیند فاطمه را در بیابان‌های ایران.
این هرسه فدایی اسلام‌اند؛ هرسه بسیجی‌اند.
مادر بسیجیان