معرفت نفس به‌مثابه‌ برون‌رفت از حیات دنیایی

محمدجواد باقری
هنگامی‌که سخن از دنیا و حیات دنیایی به میان می‌آید، اولین تصوری که از حیات دنیایی و دنیا در ذهن ما حاضر می‌شود درواقع دنیا به‌مثابه  یک ظرف مکانی-زمانی است که انسان زنده در حال حاضر در آن قرار دارد و بنا بر آموزه‌های دینی قرار است تا پس از مرگ، این ظرف مکانی-زمانی را ترک کند. این تصور رایج از دنیا و حیات دنیایی در تفسیر و فهم ما از متون مقدس مانند آیات و روایات خصوصا درزمانی که این متون به بیان و شرح احوال انسان در دنیا و آخرت می‌پردازد، تأثیرگذار بوده است و در بسیاری از موارد منجر به برداشت‌های نادرست در خصوص دیدگاه شارع نسبت به حیات دنیایی انسان و جهان مادی می‌شود. آنچه که در ابتدا باید به آن اشاره نماییم درواقع تفکیک بین حیات دنیایی -و یا به تعبیری دیگر دنیا- و عالم ماده و جهانی است که انسان در حال حاضر در آن حضور دارد. عالم ماده و جهان مادی به قطع با حیات دنیایی و دنیا متفاوت است. تقریبا در تمامی مواردی که در قرآن کریم از حیات دنیایی سخن به میان آمده است، شارع از ترکیب وصفی و نه اضافی استفاده نموده‌است. به این معنا که در نظر شارع دنیا درواقع صفت زندگی است و اگر بنا بود که دنیا به‌عنوان یک ظرف مکانی-زمانی قلمداد شود، طبیعتا استعمال ترکیب اضافی مناسب‌تر بود. حال با توجه به طرح این مبحث ممکن است دو سؤال به ذهن متبادر شود: 1- اگر دنیا و حیات دنیایی همان عالم ماده وزندگی در آن نیست پس چه چیزی را باید به‌عنوان حیات دنیایی قلمداد کرد؟ 2- با این دیدگاه ظرف مکانی-زمانی که ما موجودات زنده در حال حاضر در آن تحقق داریم چگونه باید فهم شود؟
پاسخ سؤال اول را در ادامه خواهیم گفت. اما در پاسخ به سؤال دوم باید بیان کرد که علامه طباطبایی(ره) در تفسیر المیزان در ذیل سوره‌ مبارکه‌ بقره آیه‌  213 بیان می‌کنند که آنچه در خارج تحقق دارد، درواقع عالم ماده و حرکات طبیعی انسان است که انسان به‌وسیله‌  آن در عالم ماده دخل و تصرف می‌نماید (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، 1352، صفحه 116). درواقع ظرف زمانی-مکانی که ما در آن تحقق داریم همان عالم ماده است که به‌عنوان آیاتی از آیات الهی قلمداد می‌شود و به‌دفعات مکرر در متون مقدس ستایش، و امر به تفکر در خصوص آن شده است. اما در مقابل حیات دنیایی در متون مقدس مورد مذمت شارع قرارگرفته که این مذمت با امر به اجتناب از این نوع حیات مقارن شده است. بنابراین تفکیک بین عالم ماده و حیات دنیایی پاسخگوی تعارض ظاهری در متون مقدس در خصوص مذمت یا ستایش دنیا نیز می‌باشد.
 اعتباریات و نقش آن در قوام بخشی به حیات دنیایی
حال نوبت  پاسخ به سؤال اول فرامی‌رسد؛ به حقیقت دنیا و حیات دنیایی چیست؟ انسان در زندگی خود، با انتخاب شیوه‌ای خاص برای زیست و وارد شدن در مناسبات معینی، وصف دنیایی را به حیات خود می‌دهد و در دنیا و تمامی مناسبات و ملزومات آن وارد می‌شود. آنچه سبب وارد شدن انسان در حیات دنیایی با تمامی ملزومات آن می‌شود، عبارت است از اعتبار و اعتباریات. اعتبار درواقع دادن حکم چیزی به چیز دیگر است که توسط انسان و جهت رفع اغراض و مطلوبات وی انجام می‌شود. انسان‌ها برای اینکه به‌وسیله‌ قوای فعاله اغراض و مطلوباتشان را برآورده سازند، دست به انشا  یکسری علوم، ادراکات و احکام می‌زنند که از آن به‌عنوان اعتباریات یاد می‌شود (طباطبایی, 1364, ص. 196-195). اعتباراتی که انسان آن‌ها را ایجاد می‌کند، علاوه بر آن‌که دارای طیف مختلف از ساده تا پیچیده است، در طول زمان دچار تغییر و شدت و ضعف نیز می‌شود و این تغییرات متناسب با اهداف و اغراضی است که انسان برای رفع آن‌ها دست به انشا  اعتبار خاصی زده است. اعتبارات گوناگونی بسیار دارند و برای ذکر چند نمونه از آن‌ها می‌توانیم به اعتبار وجوب، ملک، ریاست، حسن و قبح، استخدام و... اشاره نماییم. همچنین باید بیان کنیم که معانی اعتباری همگی برساخته  ذهن انسان‌اند و ما به‌ ازای خارجی ندارند.
 انسان با انشا   علوم و ادراکات اعتباری وارد حیات دنیایی می‌شود و درواقع حیات دنیایی چیزی به‌غیراز این اعتبارات نیست. مال، جاه، تقدم و تأخر، ملک، ریاست، مرئوسیت و... همگی ازجمله اعتباراتی هستند که قوام‌بخش دنیا و حیات دنیایی‌اند و دنیا چیزی غیر از این‌ها نیست. درواقع انسان در عالم ماده یک تعلق تامی به این امور وهمی و سرابی دارد و برای رفع نیاز خود گریزی از آن‌ها ندارد (طباطبایی، 1428 ه ق، صفحه 51). این امور وهمی و سرابی(اعتباریات) باعث می‌شوند تا انسان وارد مناسبات خاصی شود و البته شناخت و معرفت او نیز دستخوش تغییر قرار می‌گیرد. مجموعه‌ این مناسبات و تغییرات چیزی است که ما آن را حیات دنیایی می‌نامیم. در قرآن کریم از زندگی دنیایی به‌عنوان لهو و لعب یادشده‌ است و لعب هیچ حقیقتی به‌جز خیال ندارد. درست همانند اعتباریات و معانی وهمی همچون ریاست، ملک، جاه و... که انسان برای رفع اغراض خود دست به انشا  آن‌ها می‌زند (طباطبایی، 1352، صفحه 116). درواقع قرآن کریم درجایی عالم را آیات الهی قلمداد می‌کند که به‌حق خلق‌شده و به‌هیچ‌وجه بطلان در آن راه ندارد و از طرفی دیگر حیات دنیا را لهو و لعب می‌نامد. این تعبیر این‌گونه قابل تفسیر است که حیات دنیایی همان اعتبارات مختلفی است که از آن یادکردیم و حقیقتی جز خیال و وهم ندارد درست همانند لعب. اما در مقابل عالم ماده و جهان خارج همگی آیات و نشانه‌های به‌حق پروردگارند. بنابراین روشن شد که انسان با انشا علوم و ادراکات اعتباری، وارد مناسبات و تغییراتی می‌شود که مجموعه‌ آن‌ها سبب پیدایش حیات دنیایی برای وی می‌شود. درواقع انسان پس از انشا  اعتبارات مختلف، جهان را در ذیل این اعتبارات فهم و تفسیر می‌کند و این خود باعث می‌شود انسان زندگانی متفاوتی پیدا نماید که تا قبل از آن نداشته است.
  معرفت نفس و عبور از اعتباریات
معرفت نفس، همواره از مهم‌ترین مسائلی بوده که در آموزه‌های دینی به آن اشاره‌شده است. اهمیت معرفت نفس به‌قدری است که در خصوص آن گفته‌اند کسی که معرفت به نفس خود ندارد به هیچ‌چیز دیگر نمی‌تواند علم داشته باشد و مهم‌ترین کار انسان درواقع شناخت خود و شناخت خداوند است (حسن زاده آملی, 1386, ص. 10-9). شناخت خداوند هم از طریق معرفت نفس حاصل می‌شود و کسی که جهل به نفس خویش داشته باشد از شناخت خداوند نیز عاجز است. آنچه برای انسان توسط اعتبارات مختلف پدید می‌آید، درواقع نوعی اشتغال به غیراست. اعتبارات مختلف و تعلق نفس به بدن جهت برآورده ساختن حاجات گوناگون، باعث می‌شود تا انسان از خود حقیقی خویش غفلت ورزد و روح این توهم را داشته باشد که عین بدن است. درواقع اشتغال مستمر به پرداختن حاجات بدن و انشا  اعتبارات گوناگون و پی‌درپی، روح را به این پندار وا‌می‌دارد که چیزی جز بدن نیست (طباطبایی، 1428 ه ق، صفحه 54). این توهم باعث می‌شود که انسان خود حقیقی خود را فراموش کند و از غیر عالم جسم و جسمانی منقطع گردد. در این حال انسان تمامی آنچه سابقا در نزد او بود فراموش می‌کند. جمال و جلال و سرور و نور و... همگی از امور فراموش‌شده‌ای‌اند که انسان تا قبل از ورود به حیات دنیایی در نزد خود حاضر می‌دید. اما بعد از وارد شدن در حیات دنیایی، حیات او همانند لعبی است که غایتی جز وهم و خیال و سراب ندارد (طباطبایی، 1428 ه ق، صفحه 54). درواقع آنچه در حقیقت حیات دنیایی را برای انسان پدید می‌آورد غفلت از نفس است که به‌واسطه‌ اعتبار برای انسان حادث‌شده است.  معرفت نفس درواقع بازگشت به خود حقیقی انسان و عبور از اعتبارات و وهمیات و سراب‌ها است. انسان با شناخت خود حقیقی، بار دیگر به همان حیات سابق که پیش از حیات دنیایی متحقق بود، بازمی‌گردد. معرفت نفس درواقع اعتبارات را نابود نمی‌کند. بلکه تمامی روابط اعتباری بر جای خویش باقی می‌ماند. منتهی معرفت نفس سبب عبور از اعتبار می‌شود و اجازه‌  عارض شدن غفلت بر روح انسان و درنتیجه‌ پدیدار شدن حیات دنیایی را نمی‌دهد. آن‌که عارف به نفس خویش است از حیات دنیا عبور کرده است. بااینکه در جهان مادی و جسمانی زندگی می‌کند و تمامی روابط اعتباری نیز در حق او صادق است.
معرفت نفس به‌مثابه‌ برون‌رفت از حیات دنیایی