سلطنت علم!

محمدكاظم انبارلویی
بشر تاكنون در آیین حكمرانی به لحاظ گونه شناسی منشأ مشروعیت حكومت، وراثت، نژاد، طبقه، سرمایه و رأی مردم را تجربه كرده است. هیچ‌یک ازاین‌گونه‌ها نتوانسته او را به‌عنوان یك حكمرانی خوب راضی كند.
مردم‌سالاری دینی در شمار هیچ‌یک ازاین‌گونه‌ها به‌حساب نمی‌آید.
آنچه در مردم‌سالاری دینی منشأ مشروعیت محسوب می‌شود «علم»، «عدل» و «اخلاق» است. انسان‌ها هرچقدر به این مفاهیم عملی و نظری نزدیك شوند می‌توانند ادعای مشروعیت الهی و مردمی و حكمرانی خوب كنند.
حقیقت مردم‌سالاری دینی سلطنت «علم» به معنای دقیق کلمه، سلطنت «فقه» آن‌چنان‌که امام خمینی می‌فرمایند، سلطنت «عدل»  و سلطنت «اخلاق» و فضایل انسانی است.
آنچه امروز نظام جمهوری اسلامی را در جهان یك نظام بی‌بدیل ساخته همین صفات است.
در جمهوری اسلامی سلطنت فردی بر اساس وراثت و نژاد معنا ندارد.
بالاترین سطح حكومت به‌گونه‌ای نصب یا انتخاب می‌شود كه صفت وراثت و نژاد در آن تأثیری ندارد. امامین انقلاب یكی از خطه خمین و دیگری از خطه خراسان، ظهور و برگزیده شدند. طبقه اجتماعی نیز در این گزینه اثری ندارد. روحانیت یك طبقه به معنای طبقه فرادست و فرودست نیست. جزء كارگران یا كارمندان یا طبقه كشاورز و ... نیست. اگر طبقه‌بندی را درست معنا كنیم جزء طبقه علما و دانشمندان هستند كه می‌توانند از هر طبقه اجتماعی به معنای عادی كلمه باشند. سرمایه و سرمایه‌داری منشأ مشروعیت آن‌ها نیست آن‌ها التزامی به تضمین صیانت از سرمایه یك طبقه خاص  ندارند. بلكه باید به دوری از زخارف دنیا مشهور باشند و به‌اصطلاح زی طلبگی خود را حفظ كنند.
منصب آن‌ها در هر یك از لایه‌های حكمرانی ربط به لباس آن‌ها ندارد. بلكه ربط مستقیم به «علم»، «عدل» و «اخلاق» آن‌ها دارد.
تعریف حكمرانی به معنای سلطنت «علم»، سلطنت «فقه» در برابر تعریف حكمرانی به معنای سلطنت «جهل» قرار دارد.
آنچه بشر را به وادی جنگ‌ها، كشتارهای جمعی، تبهكاری‌های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی كشانده است، سلطنت «جهل» است.
آنچه سرمایه‌داری را به وادی قتل و جنایت و جنایات جنگی كشانده است «كبر»، «حرص» و «طمع» است.
به همین دلیل فیلسوفان سیاسی غرب اساس تئوری‌پردازی خود در باب حكمرانی را بر مبنای این تعریف از انسان گذاشته‌اند كه؛ «انسان گرگ انسان است» یا ویژگی مهم انسان را «روباه» صفتی او دانسته‌اند.
آن‌ها معتقدند انسان‌ها چون گرگ همدیگر را پاره می‌كنند یا در خوش‌بینانه‌ترین حالت چون روباه به هم كلك می‌زنند و همدیگر را فریب می‌دهند و درصدد آن‌اند كه جیب همدیگر را بزنند.
اساس كاخ مدرنیته در باب نظریه‌پردازی حكومت همین تعریف از انسان است. آن‌ها بر مبنای این تعریف به سوسیالیسم، كاپیتالیسم و فاشیسم رسیدند. پیروان این مكاتب در قرن 19 به غنی‌سازی تفكرات خود پرداختند و در نیمه اول قرن بیستم چون گرگ به جان هم افتادند و میلیون‌ها انسان‌ را در 5 قاره جهان به كام آتش و مرگ كشاندند.
این جماعت در نیمه دوم قرن بیستم به جنگ سرد رسیدند و ادامه خونریزی را تحت همین عنوان تداوم بخشیدند.
جمهوری اسلامی در نیمه دوم قرن بیستم از میان كشمكش‌های قدرت‌های جهانی سربرآورد و با طرح مردم‌سالاری دینی اساس و بنیان‌های حكمرانی مدرنیته را به چالش كشید.
نتیجه این چالش، فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم و در آستانه فروپاشی قرار گرفتن جهان سرمایه‌داری است.
در مقدمه قانون اساسی آمده است: «حكومت از دیدگاه اسلام تبلور آرمان سیاسی ملتی است كه به خود سازمان می‌دهد تا روند تحول فكری و عقیدتی خود را به‌سوی هدف نهایی، حركت به‌سوی الله بگشاید.»
لذا در اصل 56 قانون اساسی تصریح‌شده است: 
«حاكمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او انسان را بر سرنوشت اجتماعی خود حاكم ساخته است. هیچ‌کس نمی‌تواند این حق را از انسان سلب كند و یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد. »
آنچه رئیس‌جمهور محترم در جریان فعالیت‌های تبلیغاتی خود قبل و بعد از انتخابات بارها تصریح كرده، پایبندی به قانون اساسی و التزام به مبانی حقیقی مردم‌سالاری دینی است. پافشاری او بر كار «كارشناسی» در یك نگاه خوش‌بینانه تأكید بر «سلطنت علم» است نظام دانایی كشور در حوزه و دانشگاه باید پای‌کار عملیاتی این هدف مقدس بیاید تا فاصله نظام مقدس جمهوری اسلامی با نظام‌های دیگر و متعارف جهان به‌خوبی تبیین شود.
فاصله دولت و ملت با تضمین سلطنت «علم» و «عدل» و سلطنت «فقه» در حکمرانی به‌تدریج کاسته خواهد شد.
سلطنت علم!