تابستان فصل کار موقت نه فراغت!

تابستان برای همه کودکان و نوجوانان فصل فراغت نیست، بعضی‌ها به انجام شغل‌های موقت روی می‌آورند تا حداقل بخش کوچکی از هزینه خود را برای سال تحصیلی پیش‌رو تامین کنند. هرسال خرج و مخارج تحصیل بیشتر می‌شود، حتی در مدارس دولتی هم که رایگان است؛ مدیران مدارس با چراغ سبز مسئولان بالادستی تحت عنوان «کمک‌های داوطلبانه» دانش‌آموزان را مجبور به پرداخت پول می‌کنند و در طول سال هم بارها پول‌های دیگری با بهانه‌های مختلف از دانش‌آموزان گرفته می‌شود. این سوای هزینه کیف و کفش و کتاب، سرویس رفت‌و‌برگشت و لوازم تحریر است؛ خرید این لوازم برای خانواده‌ها و دانش‌آموزان هرسال سخت‌تر و هزینه‌برتر می‌شود و در‌حالی‌که شرایط اقتصادی، تامین معیشت را برای گروه‌های مختلف اجتماعی روز‌به‌روز دشوارتر می‌کند، کودکان و نوجوانانی که تا سالیان قبل برای تامین هزینه تحصیل خود به‌کار‌های موقت تابستانی نیازی نداشتند، حالا به خاطر تشدید مشکلات اقتصادی و تامین بخشی از هزینه تحصیل خود نا‌چارند به شغل‌های مختلفی روی بیاورند که گاه سخت و زیان آورند! 
طبیعتا کودکان کار، فقط مشمول آن گروهی نمی‌شود که در تمامی فصول سال به‌کار در کوره‌های آجرپزی، مزارع کشاورزی، کارگاه‌های کوچک و یا دست‌فروشی مشغولند، بخشی از جامعه آماری کودکان و نوجوانان کار را آن دسته‌ای تشکیل می‌دهند، که همزمان با تحصیل و یا صرفا در تعطیلات تابستان نه از سر رغبت و علاقه‌مندی بلکه به دلیل وضعیت بد‌اقتصادی و عواملی از‌این‌دست نا‌چارند به‌جای شرکت در کلاس‌های فوق برنامه درآمد کسب کنند. 
نهاد‌های مرتبط با امور اجتماعی، آمار دقیق و موثقی از کودکان کار و خیابان ندارند و اغلب اعداد و ارقام متفاوتی ارائه می‌کنند. ۲۱ شهریور ۱۳۹۹، حبیب‌الله مسعودی فرید، معاون سابق امور اجتماعی سازمان بهزیستی در یک برنامه رادیویی با استناد بر مطالعه‌ای که از سوی دانشگاه علوم بهزیستی انجام شده، به حدود ۷۰ هزار کودک کار در خیابان اشاره و وحید قبادی دانا، رئیس پیشین سازمان بهزیستی کشور، در فروردین ۱۴۰۰، در برنامه تلویزیونی شبکه خبر این آمار را ۱۲ هزار نفر اعلام کرده که تحت پوشش خدمات روزانه بهزیستی هستند و با همکاری تشکل‌های مردم‌نهاد این تعداد به ۱۶ هزار نفر افزایش پیدا کرده است.» سوده نجفی، رئیس کمیته سلامت شورای شهر تهران هم ۲۱ خردادماه سال گذشته عنوان کرده است که فقط در تهران  «۷۰ هزار کودک کار» وجود دارد. 
سرپرست دفتر امور آسیب‌دیدگان اجتماعی بهزیستی نیز اعلام کرده است: «در حال حاضر ۱۱ هزار و ۶۴۷ کودک کار و خیابان در مراکز روزانه حمایتی آموزشی کودک و خانواده و مراکز شبانه‌روزی ساماندهی کودکان کار و خیابان از خدمات حمایتی مشاوره، حقوقی، توانمندسازی، بهداشتی و درمان و... بهره‌مند می‌شوند.» این مقام مسئول در اظهار نظر دیگری از وجود ۱۴ هزار کودک کار در ایران خبر داده است. 
اشتغال در کار‌های مشقت‌بار برای تامین هزینه تحصیل 
اما صرف نظر از آمار‌هایی که در این زمینه ارائه‌شده، شواهد آشکار می‌کند که هرچه میزان فقر خانواده بیشتر باشد احتمال پیوستن زودهنگام آنان به چرخه کار نیز بیشتر می‌شود و معمولا در این زمینه تفاوتی هم میان کودکان دختر و پسر وجود ندارد و عمدتا در خیابان‌ها، مزارع کشاورزی، کوره‌های آجرپزی، خانه و کارگاه‌های زیرزمینی و تولیدی‌ کار‌های مشقت‌باری انجام می‌دهند که برای سن و شرایط جسمی آنان مناسب نیست. برخی از آنان در ازای کار‌هایی که انجام می‌دهند دستمزد‌های نا‌چیزی می‌گیرند اما چاره‌ای ندارند، یا باید به کلی قید درس و مدرسه را بزنند و یا اینکه همان درآمد حداقلی کار تابستانی را برای تحصیل هزینه کنند. مدیران مدارس هم در شرایطی که حمایت مالی دولت از آن‌ها سلب شده، به شیوه‌های مختلف برای دانش‌آموزان هزینه می‌تراشند، آن‌ها حتی پول پوشه و کاغذ‌های مورداستفاده را هم از خانواده‌ها می‌گیرند. عدم حمایت دولت‌ها از مدارس حتی به موضوع تهیه کتاب هم رسیده است. در دهه‌های قبل، مدارس کتاب‌های درسی را با یارانه دولتی و قیمتی مطلوب دریافت و بین دانش‌آموزان تقسیم می‌کردند اما اخیرا تهیه کتاب‌های درسی را به ثبت‌نام اینترنتی منوط کرده‌اند. دانش‌آموزان برای دریافت کتاب باید در سامانه مجازی کتاب دولتی ثبت‌نام و منتظر نوبت بمانند. درحالی که بسیاری از ثبت‌نام بازمانده‌اند و به آن‌ها کتاب نرسیده است. این بخش از دانش‌آموزان مجبورند در بازار آزاد و با قیمت به‌اصطلاح «آزاد» کتاب‌های درسی‌شان را تهیه کنند. این وسط هزینه‌های مازادی هم مثل پول «بیمه» با هدف سلامت کودکان اخذ می‌شود. در صورتی که به روایت خانواده‌ها بارها پیش‌آمده دانش‌آموزی در محیط مدرسه آسیب دیده و هیچ بیمه‌ای حاضر به قبول هزینه‌های درمان و نگهداری او نبوده است!
به هرشکل هزینه‌های تحصیل به همراه فقر و تنگدستی تعداد زیادی از خانواده‌ها موجب شده تا برخی دانش‌آموزان عطای درس و کتاب را به لقایش ببخشند و یا در صورت ادامه تحصیل برای تامین هزینه‌های خود، خیلی زود و بدون کسب مهارت و تخصص راهی بازار کار شوند، بنابراین تعطیلات تابستان اگرچه ایام فراغت دانش‌آموزان و فرصتی برای آموختن مهارت و شرکت در کلاس‌های تفریحی است اما هستند دانش‌آموزانی که به دلیل نیاز‌های اقتصادی پس از پایان امتحانات در شغل‌های کم‌درآمد و موقتی همچون شاگردی در آرایشگاه‌ها، مکانیکی و سوپرمارکت‌ها مشغول به‌کار می‌شوند. متاسفانه مطالعات نشان می‌دهد بیشتر این افراد در هیچ زمینه‌ای نمی‌توانند تخصص لازم را کسب کنند.
 دختران کار، دست‌کم یک‌بار خشونت‌کلامی و فیزیکی را تجربه کرده‌اند
‎نیازی به توضیح نیست که تعداد قابل‌توجهی از این دانش‌آموزان را دختران زیر ۱۶ سال تشکیل می‌دهند. حضور در خیابان‌ها در ساعت‌های طولانی اگرچه برای هر دو گروه پسران و دختران خسارت بار و نگران کننده است با‌این‌حال دختران در معرض مخاطرات بیشتری قرار دارند. یافته‌های مطالعاتی پژوهشگران اجتماعی نشان می‌دهد که بیشتر آنان دست‌کم یک‌بار خشونت‌کلامی و فیزیکی را تجربه کرده‌اند. این درحالی است که اغلب در محیط خانه نیز با خشونت‌های کلامی، فیزیکی و عاطفی مواجه‌اند. 
نامش طاهره است، ۱۲ سال دارد، تابستان‌ها در خیابان ولیعصر، کمی بالا‌تر از میدان ونک دستفروشی می‌کند. برادر و خواهر‌های دیگرش هم در محدوده‌ای نزدیک به او دستفروشی می‌کنند تا بتوانند هزینه درس و کتاب خود را برای سال تحصیلی پیش‌رو تامین کنند. پدرش چند سال پیش، هنگام کار در یک ساختمان آسیب دید و دیگر نمی‌تواند کار کند. طاهره بارها در خیابان با خشونت‌های کلامی و فیزیکی روبه‌رو شده و جرئت نمی‌کند این‌ها را به برادرش بگوید. با‌این‌حال، وضعیت او نسبت به آن گروه از دخترانی که در کارگاه‌های زیرزمینی و تولیدی‌ها کار می‌کنند، بهتر است زیرا به دلیل فقدان نظارت‌ در بخش اقتصاد غیررسمی، میزان خشونت‌های فیزیکی علیه کودکان دختر در کارگاه‌های زیرزمینی بیشتر است. 
در تهران و دیگر کلان‌شهرها تعداد این کارگاه‌ها زیاد است و کودکان کار ساعت‌ها در محیط‌های سربسته جان می‌کنند و در معرض انواع آسیب‌های ناشی از محیط کار قرار دارند و علاوه بر آن کار با دستگاه‌ها نیز سلامت جسمی آنان را تهدید می‌کند.
منیره در یک کارگاه بلورسازی در اطراف تهران کار می‌کند، این شغل را اصلا دوست ندارد، تابه‌حال چند بار دست‌وپایش در اثر برخورد با بلورهای داغ تاول زده. حالا محیط کارش تغییر کرده و در بخش بسته‌بندی و جابه‌جایی کار می‌کند اما هر روز باید جعبه‌های سنگین را جابه‌جا کند. او و دختران دیگر بارها با خشونت‌های کلامی سرکارگر روبه‌رو شده‌اند. حقوقش را هر ماه بی‌کم و کاست کنار می‌گذارد تا برای تحصیلش خرج کند. او فقط ۱۶ سال دارد و هروقت امتحانات تمام می‌شوم مستقیم می‌رود سرکار. 
می گوید: کار در بلورسازی سخت و توان فرساست، صبح خیلی زود باید بیدار شوم و همه‌اش روی پا باشم. مدرسه رفتن خیلی راحت‌تر است، ولی مجبورم حداقل پول توجیبی خودم را دربیاورم.
محل زندگی‌ زهرای ۱۶‌ساله و خانواده او آلونکی در حاشیه شهر است و هر روز به همراه اعضای خانواده در کوره‌ها کار می‌کنند. زخم‌های عمیق روی دست‌هایش درد می‌کند و چون پولی در بساط ندارند نمی‌تواند به پزشک مراجعه کند. این فقط زهرا نیست که درد دست‌ها طاقتش را طاق کرده است، تعداد زیادی از دخترانی که در کوره‌های آجرپزی کار می‌کنند، با همین درد مواجه‌اند. کار در کوره‌های آجرپزی خطر بیماری‌های پوستی و درد ستون فقرات را هم به‌دنبال دارد و به دلیل آلودگی محیط کار و فقدان بهداشت مناسب، بیماری‌های عفونی هم کودکان کار را تهدید می‌کند.
 تابستان این بچه‌ها با کار کردن در کوره‌های آجرپزی گره خورده است
بیشتر آن‌ها اهالی مناطق محروم‌اند که به همراه خانواده به حاشیه‌ شهر‌های بزرگ مهاجرت کرده‌اند. زندگی در حاشیه شهر آنان را از دسترسی به آموزش و بهداشت محروم کرده است و به‌کار اجباری طاقت‌فرسا تن می‌دهند. تابستان آن‌ها فقط با کار در کوره‌های آجرپزی گره خورده و هرچه بیشتر خشت بزنند، پول بیشتری هم از صاحب کوره می‌گیرند با‌این‌حال دستمزد بچه‌ها کمتر است. 
اما در میان دختران کودک و نوجوانی که تابستان ها به چرخه کار می‌پیوندند، وضعیت آن‌هایی که در خانه‌های دیگران کارهایی مثل شستن روزانه ظرف‌ها، جارو کردن خانه، گردگیری، پختن غذا، نگه‌داری از کودکان و حیوانات، آشپزی، سبزی‌ پاک کردن و تمیزکاری انجام می‌دهند، نگران کننده تر است و اطلاعات مربوط به این کودکان ناچیز و بررسی وضعیت آنان دشوار است. احتمال بروز انواع خشونت علیه آنان وجود دارد؛ خشونت‌هایی که ممکن است هیچ‌گاه آشکار نشوند. به همین دلیل درصد اضطراب، افسردگی، شب‌ادراری، بی‌خوابی، کابوس، سردردهای مداوم و انزوا در میان آنان بسیار بیشتر است.
این دختران در ازای بالغ‌بر ۱۲ ساعت کار، مبالغ اندکی دریافت می‌کنند و این به معنای استثمار بیشتر دختران در محیط کار است. 
 اگر کار نکنیم، مهرماه از مدرسه رفتن خبری نیست
    آن‌ها از تابستان بد‌شان می‌آید، چون مدرسه‌ها که تعطیل می‌شود باید راهی بازار کار شوند و اوقات فراغت ندارند. پدر زهرا می‌گوید: دست‌تنهایی نمی‌توان هزینه‌های زندگی را تامین کرد و اگر او به همراه خواهر و برادر‌هایش کار نکنند، مهرماه از مدرسه رفتن خبری نیست و از همین حالا باید به فکر خرج و مخارج پاییز و زمستان بود: «تعطیلات تابستان برای من همیشه بوی کار می‌دهد. هیچ‌وقت هیچ کلاس فوق برنامه‌ای نرفتم و اصلا نمی‌دانم تفریح کردن در تابستان چه مزه‌ای دارد. نه اینکه نخواسته باشم، به خاطر کار نمی‌توانم بروم. بابا می‌گوید تابستان‌ها کار کنید تا مهرماه بتوانید مدرسه بروید. اما سخت است. روز شماری می‌کنم برگردم مدرسه و از کار کردن در کوره پزخانه خلاص شوم. هم پولش کم‌است و هم ساعت کارش زیاد، سه سال است تابستان‌ها کار می‌کنم، بابا می‌گوید برای آینده خودت خوب است، هم یک شغلی یاد می‌گیری و کمک خرج ما می‌شوی و هم می‌توانی لباس و کیف و کفش برای مدرسه‌ات بخری. وضعیت اقتصادی خیلی بد‌است، طوری شده که همه باید برای درآمد خانواده کار کنند.» 
آماری از کار تابستانی دانش‌آموزان در دست نیست، اما ‌داده‌های رسمی حکایت از آن دارد که در مقوله بازماندگی از تحصیل و کار در ایام فراغت، «فقر» سهم پررنگی دارد. در سال تحصیلی ۱۴۰۱-۱۴۰۲ در مقاطع مختلف «۹۲۹ هزار و ۷۹۸ نفر» از تحصیل بازماندند. این آمار نسبت به مدت مشابه سال تحصیلی گذشته دو درصد افزایش را نشان می دهد. 
مدرسه رفتن مقرون به صرفه نیست!
احمد که سال تحصیلی جدید به پایه دهم می‌رود و این‌روز‌ها در مترو مشغول دستفروشی است، می‌گوید: «دلم می‌خواهد تابستان‌ها یک دل سیر بخوابم و یک سره تفریح کنم اما نمی‌شود. مشکل مالی اجازه استراحت و خوش گذرانی نمی‌دهد. پارسال شاگرد آرایشگاه بودم چون درآمدش خوب نبود امسال نرفتم، حالا دستفروشی می‌کنم. هر تابستان جان می‌کنم تا پول توجیبی و هزینه‌هایی که مدیر و معاون مدرسه می‌تراشند را دربیاورم. به همین علت برایم مهم است جایی که کار می‌کنم چقدر دستمزد می‌دهند. چند مدت قبل توی هایپرمارکت کار می‌کردم، پولش بخور و نمیر بود. فایده ای نداشت. باید یک فن و مهارتی یاد بگیرم، نان توی مهارت است. راستش با مدرسه حال نمی‌کنم، شاید ترک تحصیل کردم. مدرسه رفتن و درس خواندن پول می‌خواهد، که ما نداریم. تازه آینده‌ای هم ندارد، خیلی‌ها فوق‌لیسانس و دکتری دارند، ولی بی‌کارند. شاید کاری پیدا کردم که برای آینده‌ام خوب باشد؛ آن وقت مدرسه نمی روم، اگر بروم کارم را از دست می‌دهم.»
این دانش‌آموز هزینه مدرسه رفتن را مقرون به صرفه ندانسته و خاطرنشان می‌کند: «اگرچه طبق اصل ۳۰ قانون اساسی «دولت موظف است وسایل آموزش‌و‌پرورش رایگان را برای همه تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد» اما شهریه‌هایی که مدارس دولتی تحت عنوان کمک داوطلبانه از مردم می‌گیرند و همچنین افزایش قیمت لوازم‌تحریر، ما را با چالشی جدی مواجه کرده است. سال تحصیلی قبل، مداد و خودکار حدود ۳۰ تا ۳۵ درصد افزایش قیمت داشت. به همین دلیل خودم چند قلم از لوازم خیلی ضروری را خریدم، بسیاری از خانواده‌ها هم وقتی قیمت‌ها را می‌بینند اصلا خرید نمی‌کنند و یا بچه‌هایشان را مدرسه نمی‌فرستند. چند سال قبل بیشتر جنس‌های ایرانی، چون قیمتشان پایین‌تر بود می‌خریدیم اما سال گذشته همین جنس ایرانی قیمتش از خارجی بیشتر بود. کیف، لباس فرم، مداد، دفتر، خودکار، خط کش
 و خیلی چیز‌های مصرفی دیگر را باید تهیه کرد و تازه فقط یک بار نیست، در طول سال چند بار باید خرید کرد. واقعا خانواده‌ها نمی‌توانند این لوازم را تهیه کنند، خانواده‌ من هم این امکان را ندارد، برای همین کار می کنم.» 
تابستان فصل کار موقت نه فراغت!