چرا تحصیل دانشآموزان با نیازهای ویژه در مدارس عادی مهم است؟
گروه اجتماعی
حدود سه دهه پیش، تنها راه تحصیل دانشآموزان با نیازهای ویژه، حضور در مدارس استثنایی بود. بهتدریج پای آموزش «تلفیقی» به میان آمد و امکان تحصیل این دانشآموزان در مدارس عادی فراهم شد. آموزشوپرورش استثنایی نیز موظف شد امکاناتی را برای رفع موانع حضور آنان در مدارس تدارک ببیند. اینکه کدام نوع آموزش برای دانشآموزان با نیازهای ویژه مناسبتر است، یکی از مهمترین چالشهای موجود به شمار میرود و همچنان حضور یا حذف استثناییها از مدارس عادی محل مناقشه است.
مطابق جدیدترین نظریههای علوم تربیتی، تحصیل دانشآموزان استثنایی در مدارس پذیرا یا عادی به دلیل شرایطی که وجود دارد، سبب رشد اجتماعی دانشآموزان استثنایی میشود و اکنون بسیاری از کشورها به آموزش تلفیقی روی آوردهاند و هر چه بیشتر دانشآموزان استثنایی را از حالت تفکیکی، ایزوله و مدارس خاص خارج و به سمت رویکرد فراگیرسازی هدایت و آنها را در مدارس عادی جایدادهاند.
«آموزش برای همه»، «فراهمسازی فرصتهای برابر»، «پذیرش اجتماعی تمامی شهروندان یک جامعه» و «تسهیل فرآیند اجتماعی شدن یا جامعهپذیری» از اهداف آموزش تلفیقی به شمار میرود و به جهت اهمیت یکپارچهسازی آموزشی، رئیسجمهور به وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی دستور داده تا نسبت به تدوین طرح ادغام مدارس استثنایی با مدارس عادی اقدام شود، اما مشخص نیست این موضوع تا چه میزان قابلیت تحقق دارد، چراکه ثبتنام و تحصیل دانشآموزان با نیازهای ویژه در مدارس عادی معمولا با فراز و نشیبهایی همراه است. برخی مدارس به دلیل نبود امکانات لازم در مدرسه یا دشواری مسئولیت نگهداری، از ثبتنام این دانشآموزان امتناع میورزند.
مطابق آماری که از سوی رئیس انجمن دفاع از حقوق معلولان ارائهشده، ٩٢ هزار دانشآموز معلول در کشور مشغول به تحصیلاند که با توجه به دیدگاه غلط مدیران، امکان تحصیل برای ۵٠ درصد آنان در مدارس عادی سلب شده و این آمار نشان میدهد، وزارت آموزشوپرورش در برنامهریزی کلان خود و در تدوین برنامههای عملی، زمینه اجرای نظام آموزش فراگیر و امکانسازی تحصیل دانشآموزان با نیازهای ویژه در مدارس عادی را فراهم نکرده است، حال اینکه مبتنی بر اظهارات احمد قرهخانی، کارشناس آموزش «سند تحول بنیادین آموزشوپرورش بهعنوان رهنامه نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی کشور ازجمله اسناد بالادستی است که از آغاز تا پایانش بهصراحت بر حمایت از آموزشوپرورش عادلانه تأکید دارد و از همه مهمتر اینکه؛ تصریح بیانیه چشمانداز سند تحول، موضوع عدالت است و کمتر بخشی از ارکان این سند را میتوان یافت که طی آن به ارزش عدالت و آموزشوپرورش عادلانه اشاره نشده باشد؛ ازجمله در بند ١٦ و ٢٨ از فصل اول و بند ٣ از فصل چهار به صراحت از وصف عدالت سخن به میان آمده و اهداف کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت مندرج در سند تحول باتکیهبر راهبردهای کلان از موارد دیگری است که چراغ راه مسئولان، کارگزاران و معلمان در راستای ایجاد تحولات فراگیر و عدالتمحور در ساحت آموزشوپرورش است. همچنین در بند پنجم شماره ٥ از اهداف عملیاتی و راهکارهای سند تحول بنیادین آموزشوپرورش، بر تأمین و بسط عدالت آموزشی در برخورداری از فرصتهای تعلیم و تربیت باتوجهبه تفاوتها و ویژگیهای دختران و پسران تأکید شده است.»
تمامی فراگیران باید بدون در نظر گرفتن تفاوتهای جسمی، شناختی و اجتماعی در کنار همسالان تربیت شوند
این کارشناس در ادامه میگوید: «هدف از آموزش فراگیر، حذف نابرابری و بیعدالتی در دسترسی به مدرسه و تبدیل مراکز آموزشی به سکوهای تعالی برای تمامی دانشآموزان است بهنحویکه تمامی فراگیران باید بدون درنظرگرفتن تفاوتهای جسمی، شناختی، اجتماعی و فرهنگی، در کنار همسالان تربیت شوند. این شیوه آموزشی به دنبال آن است که کودکان را صرفنظر از تفاوتها و سطح توانمندیها، تحت پوشش آموزش مناسب و مؤثر قرار دهد. هدف این برنامه، اطمینان حاصل کردن از این موضوع است که همه افراد از حقوق، فرصتها و پذیرش برابر برخوردارند که یکی از اساسیترین حقوق هر فرد، بهرهمندی از آموزش مطلوب است. شعار اصلی آموزش فراگیر این است که کودکانی که در کنار یکدیگر میآموزند، زندگی با هم را خواهند آموخت. بنابراین آموزشوپرورش باید یادگیری برای دانستن، یادگیری برای عمل کردن، یادگیری برای زیستن و یادگیری برای با هم زیستن را مدنظر قرار دهد.»
قرهخانی با بیان اینکه مطابق آمارهای جهانی، در هر جامعه بیش از ١٠ درصد کودکان با ویژگیهای متفاوتی نسبت به سایر کودکان متولد میشوند، عنوان میکند: «این کودکان ازنظر جسمی و ذهنی با کودکان عادی تفاوت دارند و آنها را میتوان در دو طیف آسیبهای جسمانی- حسی یا ذهنی و دارای محرومیت، دستهبندی کرد. این کودکان در زندگی اجتماعی دارای فرصتهای برابر نیستند و بهعنوان دانشآموز در مدارس عادی، با موانعی برای یادگیری مواجهاند که همین موانع، تبعات و پیامدهای متعددی به همراه دارد. بدون تردید کاهش پیامدهای ناشی از آسیبدیدگی در زندگی کودکان با نیازهای ویژه و یا حذف موانعی که مدرسه و جامعه در مسیر یادگیری آنان ایجاد میکند باید از اهداف مهم آموزشوپرورش باشد. لازم است نظام تعلیم و تربیت کشور با عملیاتی کردن سند تحول بنیادین آموزشوپرورش در این مسیر گام بردارد و تا حد امکان دانشآموزان با نیازهای ویژه در مدارس عادی مانند دیگر دانشآموزان به تحصیل بپردازند و ضمن بهرهمندی از امکانات عمومی و آموزش عادی، تحت تأثیر برچسب استثنایی بودن قرار نگیرند.»
ادغام مدارس استثنایی با مدارس عادی به معنای حذف کامل مدارس استثنایی نیست
بر اساس مصوبه شورای عالی آموزشوپرورش در سال ۱۳۹۰، دانشآموزان با نیازهای ویژه میتوانند در مدارس عادی تحصیل کنند و آنطور که اسماعیل برقی، معاون آموزشی، پرورشی و تربیتبدنی سازمان آموزشوپرورش استثنایی در گفتوگو با «شهروند» مطرح میکند، ادغام مدارس استثنایی با مدارس عادی به معنای حذف کامل مدارس استثنایی نیست و برای برخی دانشآموزان، نظام آموزشی خاصی تعریفشده است: «درواقع در حال حاضر امکانپذیر نیست که مدارس استثنایی بهطور کامل حذف شوند. ازآنجاییکه سطح معلولیتها در دانشآموزان متفاوت است و درجهبندی دارد در آن دسته از معلولیتهای شدید جسمی و حرکتی و حتی کمتوانیهای ذهنی امکانپذیر نیست که این گروه از دانشآموزان در مدارس عادی تحصیل کنند.»
برقی، به طرح تلفیقی فراگیر اشاره میکند که بیش از ٢٠ سال در کشور وجود دارد: «این طرح از دهه ٨٠، ابتدا در ٣ استان و بعد در ٧ استان بهصورت آزمایشی آغاز شد و سپس کل کشور تحت پوشش قرار گرفت. مزایای این طرح شامل ایجاد عدالت اجتماعی و تربیتی، فراهم کردن فرصتهای برابر برای همه دانشآموزان و رشد اجتماعی دانشآموزان استثنایی در محیطهای عادی است. پژوهشها نشان میدهد تحصیل دانشآموزان استثنایی در مدارس پذیرا یا عادی به دلیل شرایطی که وجود دارد، سبب رشد اجتماعی دانشآموزان استثنایی میشود. دانشآموزان عادی نیز متوجه خواهند شد گروهی از افراد تفاوتهایی دارند. دوستی و همدلی بین این دانشآموزان از دوران مدرسه شکل میگیرد و در آینده و اجتماع نگاه نسبت به افراد دارای معلولیت مثبت خواهد بود.»
یکپارچهسازی آموزشی مسئلهای نگرشی است
با توجه به مزیتهایی که آموزش تلفیقی به همراه دارد، نگاه دوگانه نظام تعلیم و تربیت به موضوع آموزش کودکان عادی و استثنایی از سوی محمدرضا کوشش، محقق مرکز تحقیقات اعصاب اطفال دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی موردانتقاد واقعشده است. او دراینباره میگوید: «سالهاست که در دنیا جنبش یکپارچهسازی در حقوق آموزشی آغازشده، بنابراین کودکان با نیازهای ویژه در کنار سایر همسالان خود تحصیل میکنند، اما گروهی اصرار دارند که دانشآموزان عادی و استثنایی هریک در مدارس ویژه خود و جدا از یکدیگر حضور یابند، حال اینکه تحصیل تمامی دانشآموزان در محیط آموزشی یکسان موجب میشود، کودکان دارای نیازهای ویژه، خود را منفک از سایر کودکان ندانند و بهاینترتیب اعتمادبهنفس شان بالا میرود و بر روی توانمندیهایشان متمرکز میشوند. همچنین کودکان عادی یاد میگیرند که چطور با دوستان دارای شرایط ویژه برخورد کرده و بتوانند در ارتباط با آنها هماهنگی لازم را داشته باشند.»
این محقق مرکز تحقیقات اعصاب اطفال دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی با اشاره به اینکه قشر عادی جامعه نمیدانند با یک فرد معلول چطور باید رفتار کنند، بیان میکند: «غالب افراد جامعه، شیوه رفتار با افراد دارای نیازهای ویژه را بلد نیستند و اساساً نمیدانند چگونه و از چه طریقی به آنها کمک کنند. بنابراین یکپارچگی سیستم آموزشی به فراگیری مهارتهای ارتباطی افراد جامعه در برخورد با این گروه مؤثر است. این کار در کشورهای پیشرفته دنیا انجامشده و به سمت آموزش فراگیر رفتهاند، به این معنی که اجازه دادهاند بچههای با نیاز ویژه نیز در مدارس عادی حضور پیدا کنند و از آموزش عادی در کنار سایر همسالان خود بهره ببرند. در کشور ما، خانوادهها از اینکه فرزندشان برچسب معلول، کمتوان ذهنی و یا عقبمانده بخورد، فراری و معتقدند آینده فرزندشان نابود میشود. این طبیعی است چون پدر مادرها فرزندشان را دوست دارند و سعی میکنند هر کاری انجام دهند تا این برچسب بر روی فرزندشان نباشد و این برچسب عواقب خیلی سنگینی در آینده برای فرزندشان خواهد داشت اما یکپارچهسازی آموزشی، به فرهنگسازی و پذیرش اجتماعی منتهی میشود. البته اجرای راهبردهای نهضت عادیسازی و برنامههای یکپارچهسازی فقط به محیطهای آموزشی محدود نمیشود. در سالهای گذشته مسئولان و برنامه ریزان گمان میکردند برنامه آموزش تلفیقی صرفا با جایابی و قراردادن یک یا دو دانش آموز با نیازهای ویژه در کلاسهای عادی، خاتمه می یابد و اهداف این نوع آموزش محقق می شود، درصورتیکه امروزه اجرای برنامههای یکپارچهسازی آموزشی تنها به یکپارچهسازی مکانی و فیزیکی ختم نمیشود و اجرای برنامههای فراگیر سازی اجتماعی و داشتن تعاملات اجتماعی واقعی، غنیسازی محیط های آموزشی و یکپارچه سازی کارکردی نیز ضرورت یافته است، زیرا که بیش از هر امر دیگری، یکپارچه سازی آموزشی مسئله ای نگرشی است.»
مخالفان آموزش بهصورت تلفیقی چه میگویند؟
امین عرب، روانشناس و «معلم رابط کودکان با نیازهای ویژه» در یادداشتی تحت عنوان «کدامیک کارآمدتر است؛ آموزش در مدارس استثنایی یا بهصورت تلفیقی»، به مزایا و معایب هردو شیوه و روشنتر کردن ابعاد گوناگون این پرسش پرداخته است. او ابتدا با اشاره به ادله مخالفان آموزش تلفیقی نوشته است: «کسانی که از آموزش در مدارس استثنایی حمایت میکنند باور دارند که آموزش تخصصی با حضور معلمان متخصص در محیطی مناسب از مهمترین مزایای این شیوه به شمار میرود. آنان معتقدند معلمان این مدارس برای تدریس به دانشآموزان با نیازهای ویژه آموزشدیدهاند و قادرند پرچالشترین دروس مانند ریاضی و علوم را بهصورت مناسبسازیشده ارائه دهند. تعداد کم دانشآموز در هر کلاس فرصت آموزش انفرادی و متناسب با نیازهای شخصی را فراهم میکند. همچنین حضور مربیان و امکانات خاص، یادگیری مهارتهای ویژه مثل جهتیابی و حرکت، کار با رایانه، مهارتهای زندگی روزمره، ورزشهای ویژۀ افراد دارای معلولیت و دیگر آموزشهای مشابه برای دانشآموزان در مدارس استثنایی فراهم است. مناسبسازی محیط در یک فضای ویژه بسیار آسانتر است و همه میتوانند به امکانات و ابزارهای خاص نظیر مدلهای آموزشی قابللمس، سالن ورزشی مخصوص و دیگر ابزارهای اختصاصی در فضایی متمرکز دسترسی داشته باشند؛ بنابراین با کمترین هزینه میتوان بیشترین بازدهی را ایجاد کرد.»
عرب در این یادداشت عنوان کرده است: «مخالفان آموزش تلفیقی چالشهای فراوان این شیوه را علت ناکارآمدی آن میدانند. این گروه اظهار میدارند که مدارس پذیرا نه ازنظر محیط فیزیکی برای دانشآموزان با نیازهای ویژه مناسب هستند، نه به لحاظ فرهنگی آمادگی لازم در آنها وجود دارد. برخورد مدارس پذیرا با این دانشآموزان در بیشتر موارد همانند یک وصلۀ ناجور است. تکلیف وضعیت آموزشی که کاملاً روشن است! معلمی که آموزشی در این خصوص ندیده، در یک کلاس شلوغ مطالب را روی تخته مینویسد و دانشآموز با آسیب بینایی چیزی از آن متوجه نمیشود. اختصاص منشی مناسب برای امتحانات هم که یکی از بزرگترین معضلات به شمار میرود. خدمات آموزشوپرورش استثنایی نیز که قرار است این کمبودها را جبران کند، اصلاً کافی نیست. اگر معلم رابط هم در کلاس درس حاضر باشد، ساعتهای محدودی را در مدرسه حضور دارد و کلاسهای پشتیبان هم بهجز در چند شهر برگزار نمیشود. تنها شباهت آنچه در کشورهای توسعهیافته بهعنوان آموزش فراگیر اجرا میشود با چیزی که ما تجربه میکنیم، در نام آن است. آموزش تلفیقی نیاز به استانداردهایی دارد که با رها کردن دانشآموزان به حال خودشان، یعنی آنچه در ایران رخ میدهد تفاوت بسیار دارد.»
این معلم، در ادامه مطرح کرده است: «علیرغم طرح موارد پیشگفته، منتقدان جداسازی دانش آموزان بر این باورند که ایزولهسازی به محدودیت ارتباطی منجر میشود و افراد را از حضور فعال در جامعه بازمیدارد. جداسازی موجب میشود که هوش اجتماعی و روابط بین فردی رشد کافی نداشته باشد و فرد پس از خروج از سیستم محصور، بدون کسب آمادگی لازم، ناگاه با دنیایی ناشناخته روبهرو شود. جامعه نیز فرصت مواجهه با افراد متفاوت و پذیرش آنان را از دست میدهد. همچنین فرد به سطحی خاص از آموزش محدود میشود و امکانی مثل تحصیل در مدارس با سطوح آموزشی بالا را که ممکن است در توانایی او باشد، از دست میدهد و رشد محدودی خواهد داشت. زندگی خوابگاهی نیز برای کسانی که محل زندگیشان از مدارس استثنایی دور است، میتواند آسیبهای فراوانی به دنبال داشته باشد.»
«هدف آموزش تلفیقی دستیابی به جامعۀ فراگیر است. جامعهای که با به رسمیت شناختن تفاوتها، دسترسی به فرصتهای برابر را برای تمامی اقشار تضمین میکند. تجربۀ حضور در جامعه موجب رشد هوش هیجانی و روابط بین فردی میشود و دانشآموزان را برای آنچه پس از مدرسه در انتظارشان است، آماده میکند. هر دانشآموز میتواند مدرسۀ دلخواه خود را انتخاب و در آن تحصیل کند؛ مدرسهای که به محل سکونت او نزدیکتر و از نظر سطح آموزش با نیازهای او متناسب باشد. دسترسی به امکانات خاصی که برای دانشآموزان با نیازهای ویژه موردنیاز است به کمک معلم رابط، مدرسۀ پشتیبان و اتاق مرجع فراهم میشود. مهیاکردن شرایط تحصیل در نزدیکی محل زندگی دانشآموز هدفی است که نهتنها در ایران، بلکه پیشگامان آموزش استثنایی در کشورهای توسعهیافته نیز آن را دنبال میکنند.»
به کدامین سو برویم؟
عرب در سطور پایانی این یادداشت خاطرنشان کرده است: «بسیاری از مشکلاتی که در هر دو شیوه آموزشی به آنها اشاره میشود، نتیجۀ سوءِ مدیریت در آموزشوپرورش استثنایی است، نه صرف ایراد آن شیوه. حال اگر مدیریت سیستم را در بهترین حالت تصور و نقاط قوت و ضعف هر دو رویکرد را در نظر بگیریم، کدامیک میتواند گزینۀ بهتری باشد؟ اگر شرایط نابسامان آموزشوپرورش را مدنظر قرار دهیم، چه راهکار واقعبینانهای برای نفع حداکثری دانشآموزان میتوان ایجاد کرد؟ آیا گزینۀ سومی هم میتواند وجود داشته باشد که با ترکیب کردن رویکردها، مزایای هردو را در بر بگیرد و کمترین آسیب را وارد کند؟»
علیرغم دیدگاههای متفاوتی که وجود دارد، صاحبنظران برجسته حوزه تعلیم و تربیت تأکید میکنند، جداسازی آموزشی برای افراد دارای نیازهای ویژه، غیرانسانی است و به رشد همهجانبه آنان آسیب میرساند. عدالت اجتماعی ایجاب میکند کودکان با نیازهای ویژه در مدارس تلفیقی و فراگیر جایابی شوند، اما تحت آموزش و خدمات ویژه قرار گیرند تا بهاینترتیب تواناییهای بالقوه آنان شکوفا شود.
حدود سه دهه پیش، تنها راه تحصیل دانشآموزان با نیازهای ویژه، حضور در مدارس استثنایی بود. بهتدریج پای آموزش «تلفیقی» به میان آمد و امکان تحصیل این دانشآموزان در مدارس عادی فراهم شد. آموزشوپرورش استثنایی نیز موظف شد امکاناتی را برای رفع موانع حضور آنان در مدارس تدارک ببیند. اینکه کدام نوع آموزش برای دانشآموزان با نیازهای ویژه مناسبتر است، یکی از مهمترین چالشهای موجود به شمار میرود و همچنان حضور یا حذف استثناییها از مدارس عادی محل مناقشه است.
مطابق جدیدترین نظریههای علوم تربیتی، تحصیل دانشآموزان استثنایی در مدارس پذیرا یا عادی به دلیل شرایطی که وجود دارد، سبب رشد اجتماعی دانشآموزان استثنایی میشود و اکنون بسیاری از کشورها به آموزش تلفیقی روی آوردهاند و هر چه بیشتر دانشآموزان استثنایی را از حالت تفکیکی، ایزوله و مدارس خاص خارج و به سمت رویکرد فراگیرسازی هدایت و آنها را در مدارس عادی جایدادهاند.
«آموزش برای همه»، «فراهمسازی فرصتهای برابر»، «پذیرش اجتماعی تمامی شهروندان یک جامعه» و «تسهیل فرآیند اجتماعی شدن یا جامعهپذیری» از اهداف آموزش تلفیقی به شمار میرود و به جهت اهمیت یکپارچهسازی آموزشی، رئیسجمهور به وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی دستور داده تا نسبت به تدوین طرح ادغام مدارس استثنایی با مدارس عادی اقدام شود، اما مشخص نیست این موضوع تا چه میزان قابلیت تحقق دارد، چراکه ثبتنام و تحصیل دانشآموزان با نیازهای ویژه در مدارس عادی معمولا با فراز و نشیبهایی همراه است. برخی مدارس به دلیل نبود امکانات لازم در مدرسه یا دشواری مسئولیت نگهداری، از ثبتنام این دانشآموزان امتناع میورزند.
مطابق آماری که از سوی رئیس انجمن دفاع از حقوق معلولان ارائهشده، ٩٢ هزار دانشآموز معلول در کشور مشغول به تحصیلاند که با توجه به دیدگاه غلط مدیران، امکان تحصیل برای ۵٠ درصد آنان در مدارس عادی سلب شده و این آمار نشان میدهد، وزارت آموزشوپرورش در برنامهریزی کلان خود و در تدوین برنامههای عملی، زمینه اجرای نظام آموزش فراگیر و امکانسازی تحصیل دانشآموزان با نیازهای ویژه در مدارس عادی را فراهم نکرده است، حال اینکه مبتنی بر اظهارات احمد قرهخانی، کارشناس آموزش «سند تحول بنیادین آموزشوپرورش بهعنوان رهنامه نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی کشور ازجمله اسناد بالادستی است که از آغاز تا پایانش بهصراحت بر حمایت از آموزشوپرورش عادلانه تأکید دارد و از همه مهمتر اینکه؛ تصریح بیانیه چشمانداز سند تحول، موضوع عدالت است و کمتر بخشی از ارکان این سند را میتوان یافت که طی آن به ارزش عدالت و آموزشوپرورش عادلانه اشاره نشده باشد؛ ازجمله در بند ١٦ و ٢٨ از فصل اول و بند ٣ از فصل چهار به صراحت از وصف عدالت سخن به میان آمده و اهداف کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت مندرج در سند تحول باتکیهبر راهبردهای کلان از موارد دیگری است که چراغ راه مسئولان، کارگزاران و معلمان در راستای ایجاد تحولات فراگیر و عدالتمحور در ساحت آموزشوپرورش است. همچنین در بند پنجم شماره ٥ از اهداف عملیاتی و راهکارهای سند تحول بنیادین آموزشوپرورش، بر تأمین و بسط عدالت آموزشی در برخورداری از فرصتهای تعلیم و تربیت باتوجهبه تفاوتها و ویژگیهای دختران و پسران تأکید شده است.»
تمامی فراگیران باید بدون در نظر گرفتن تفاوتهای جسمی، شناختی و اجتماعی در کنار همسالان تربیت شوند
این کارشناس در ادامه میگوید: «هدف از آموزش فراگیر، حذف نابرابری و بیعدالتی در دسترسی به مدرسه و تبدیل مراکز آموزشی به سکوهای تعالی برای تمامی دانشآموزان است بهنحویکه تمامی فراگیران باید بدون درنظرگرفتن تفاوتهای جسمی، شناختی، اجتماعی و فرهنگی، در کنار همسالان تربیت شوند. این شیوه آموزشی به دنبال آن است که کودکان را صرفنظر از تفاوتها و سطح توانمندیها، تحت پوشش آموزش مناسب و مؤثر قرار دهد. هدف این برنامه، اطمینان حاصل کردن از این موضوع است که همه افراد از حقوق، فرصتها و پذیرش برابر برخوردارند که یکی از اساسیترین حقوق هر فرد، بهرهمندی از آموزش مطلوب است. شعار اصلی آموزش فراگیر این است که کودکانی که در کنار یکدیگر میآموزند، زندگی با هم را خواهند آموخت. بنابراین آموزشوپرورش باید یادگیری برای دانستن، یادگیری برای عمل کردن، یادگیری برای زیستن و یادگیری برای با هم زیستن را مدنظر قرار دهد.»
قرهخانی با بیان اینکه مطابق آمارهای جهانی، در هر جامعه بیش از ١٠ درصد کودکان با ویژگیهای متفاوتی نسبت به سایر کودکان متولد میشوند، عنوان میکند: «این کودکان ازنظر جسمی و ذهنی با کودکان عادی تفاوت دارند و آنها را میتوان در دو طیف آسیبهای جسمانی- حسی یا ذهنی و دارای محرومیت، دستهبندی کرد. این کودکان در زندگی اجتماعی دارای فرصتهای برابر نیستند و بهعنوان دانشآموز در مدارس عادی، با موانعی برای یادگیری مواجهاند که همین موانع، تبعات و پیامدهای متعددی به همراه دارد. بدون تردید کاهش پیامدهای ناشی از آسیبدیدگی در زندگی کودکان با نیازهای ویژه و یا حذف موانعی که مدرسه و جامعه در مسیر یادگیری آنان ایجاد میکند باید از اهداف مهم آموزشوپرورش باشد. لازم است نظام تعلیم و تربیت کشور با عملیاتی کردن سند تحول بنیادین آموزشوپرورش در این مسیر گام بردارد و تا حد امکان دانشآموزان با نیازهای ویژه در مدارس عادی مانند دیگر دانشآموزان به تحصیل بپردازند و ضمن بهرهمندی از امکانات عمومی و آموزش عادی، تحت تأثیر برچسب استثنایی بودن قرار نگیرند.»
ادغام مدارس استثنایی با مدارس عادی به معنای حذف کامل مدارس استثنایی نیست
بر اساس مصوبه شورای عالی آموزشوپرورش در سال ۱۳۹۰، دانشآموزان با نیازهای ویژه میتوانند در مدارس عادی تحصیل کنند و آنطور که اسماعیل برقی، معاون آموزشی، پرورشی و تربیتبدنی سازمان آموزشوپرورش استثنایی در گفتوگو با «شهروند» مطرح میکند، ادغام مدارس استثنایی با مدارس عادی به معنای حذف کامل مدارس استثنایی نیست و برای برخی دانشآموزان، نظام آموزشی خاصی تعریفشده است: «درواقع در حال حاضر امکانپذیر نیست که مدارس استثنایی بهطور کامل حذف شوند. ازآنجاییکه سطح معلولیتها در دانشآموزان متفاوت است و درجهبندی دارد در آن دسته از معلولیتهای شدید جسمی و حرکتی و حتی کمتوانیهای ذهنی امکانپذیر نیست که این گروه از دانشآموزان در مدارس عادی تحصیل کنند.»
برقی، به طرح تلفیقی فراگیر اشاره میکند که بیش از ٢٠ سال در کشور وجود دارد: «این طرح از دهه ٨٠، ابتدا در ٣ استان و بعد در ٧ استان بهصورت آزمایشی آغاز شد و سپس کل کشور تحت پوشش قرار گرفت. مزایای این طرح شامل ایجاد عدالت اجتماعی و تربیتی، فراهم کردن فرصتهای برابر برای همه دانشآموزان و رشد اجتماعی دانشآموزان استثنایی در محیطهای عادی است. پژوهشها نشان میدهد تحصیل دانشآموزان استثنایی در مدارس پذیرا یا عادی به دلیل شرایطی که وجود دارد، سبب رشد اجتماعی دانشآموزان استثنایی میشود. دانشآموزان عادی نیز متوجه خواهند شد گروهی از افراد تفاوتهایی دارند. دوستی و همدلی بین این دانشآموزان از دوران مدرسه شکل میگیرد و در آینده و اجتماع نگاه نسبت به افراد دارای معلولیت مثبت خواهد بود.»
یکپارچهسازی آموزشی مسئلهای نگرشی است
با توجه به مزیتهایی که آموزش تلفیقی به همراه دارد، نگاه دوگانه نظام تعلیم و تربیت به موضوع آموزش کودکان عادی و استثنایی از سوی محمدرضا کوشش، محقق مرکز تحقیقات اعصاب اطفال دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی موردانتقاد واقعشده است. او دراینباره میگوید: «سالهاست که در دنیا جنبش یکپارچهسازی در حقوق آموزشی آغازشده، بنابراین کودکان با نیازهای ویژه در کنار سایر همسالان خود تحصیل میکنند، اما گروهی اصرار دارند که دانشآموزان عادی و استثنایی هریک در مدارس ویژه خود و جدا از یکدیگر حضور یابند، حال اینکه تحصیل تمامی دانشآموزان در محیط آموزشی یکسان موجب میشود، کودکان دارای نیازهای ویژه، خود را منفک از سایر کودکان ندانند و بهاینترتیب اعتمادبهنفس شان بالا میرود و بر روی توانمندیهایشان متمرکز میشوند. همچنین کودکان عادی یاد میگیرند که چطور با دوستان دارای شرایط ویژه برخورد کرده و بتوانند در ارتباط با آنها هماهنگی لازم را داشته باشند.»
این محقق مرکز تحقیقات اعصاب اطفال دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی با اشاره به اینکه قشر عادی جامعه نمیدانند با یک فرد معلول چطور باید رفتار کنند، بیان میکند: «غالب افراد جامعه، شیوه رفتار با افراد دارای نیازهای ویژه را بلد نیستند و اساساً نمیدانند چگونه و از چه طریقی به آنها کمک کنند. بنابراین یکپارچگی سیستم آموزشی به فراگیری مهارتهای ارتباطی افراد جامعه در برخورد با این گروه مؤثر است. این کار در کشورهای پیشرفته دنیا انجامشده و به سمت آموزش فراگیر رفتهاند، به این معنی که اجازه دادهاند بچههای با نیاز ویژه نیز در مدارس عادی حضور پیدا کنند و از آموزش عادی در کنار سایر همسالان خود بهره ببرند. در کشور ما، خانوادهها از اینکه فرزندشان برچسب معلول، کمتوان ذهنی و یا عقبمانده بخورد، فراری و معتقدند آینده فرزندشان نابود میشود. این طبیعی است چون پدر مادرها فرزندشان را دوست دارند و سعی میکنند هر کاری انجام دهند تا این برچسب بر روی فرزندشان نباشد و این برچسب عواقب خیلی سنگینی در آینده برای فرزندشان خواهد داشت اما یکپارچهسازی آموزشی، به فرهنگسازی و پذیرش اجتماعی منتهی میشود. البته اجرای راهبردهای نهضت عادیسازی و برنامههای یکپارچهسازی فقط به محیطهای آموزشی محدود نمیشود. در سالهای گذشته مسئولان و برنامه ریزان گمان میکردند برنامه آموزش تلفیقی صرفا با جایابی و قراردادن یک یا دو دانش آموز با نیازهای ویژه در کلاسهای عادی، خاتمه می یابد و اهداف این نوع آموزش محقق می شود، درصورتیکه امروزه اجرای برنامههای یکپارچهسازی آموزشی تنها به یکپارچهسازی مکانی و فیزیکی ختم نمیشود و اجرای برنامههای فراگیر سازی اجتماعی و داشتن تعاملات اجتماعی واقعی، غنیسازی محیط های آموزشی و یکپارچه سازی کارکردی نیز ضرورت یافته است، زیرا که بیش از هر امر دیگری، یکپارچه سازی آموزشی مسئله ای نگرشی است.»
مخالفان آموزش بهصورت تلفیقی چه میگویند؟
امین عرب، روانشناس و «معلم رابط کودکان با نیازهای ویژه» در یادداشتی تحت عنوان «کدامیک کارآمدتر است؛ آموزش در مدارس استثنایی یا بهصورت تلفیقی»، به مزایا و معایب هردو شیوه و روشنتر کردن ابعاد گوناگون این پرسش پرداخته است. او ابتدا با اشاره به ادله مخالفان آموزش تلفیقی نوشته است: «کسانی که از آموزش در مدارس استثنایی حمایت میکنند باور دارند که آموزش تخصصی با حضور معلمان متخصص در محیطی مناسب از مهمترین مزایای این شیوه به شمار میرود. آنان معتقدند معلمان این مدارس برای تدریس به دانشآموزان با نیازهای ویژه آموزشدیدهاند و قادرند پرچالشترین دروس مانند ریاضی و علوم را بهصورت مناسبسازیشده ارائه دهند. تعداد کم دانشآموز در هر کلاس فرصت آموزش انفرادی و متناسب با نیازهای شخصی را فراهم میکند. همچنین حضور مربیان و امکانات خاص، یادگیری مهارتهای ویژه مثل جهتیابی و حرکت، کار با رایانه، مهارتهای زندگی روزمره، ورزشهای ویژۀ افراد دارای معلولیت و دیگر آموزشهای مشابه برای دانشآموزان در مدارس استثنایی فراهم است. مناسبسازی محیط در یک فضای ویژه بسیار آسانتر است و همه میتوانند به امکانات و ابزارهای خاص نظیر مدلهای آموزشی قابللمس، سالن ورزشی مخصوص و دیگر ابزارهای اختصاصی در فضایی متمرکز دسترسی داشته باشند؛ بنابراین با کمترین هزینه میتوان بیشترین بازدهی را ایجاد کرد.»
عرب در این یادداشت عنوان کرده است: «مخالفان آموزش تلفیقی چالشهای فراوان این شیوه را علت ناکارآمدی آن میدانند. این گروه اظهار میدارند که مدارس پذیرا نه ازنظر محیط فیزیکی برای دانشآموزان با نیازهای ویژه مناسب هستند، نه به لحاظ فرهنگی آمادگی لازم در آنها وجود دارد. برخورد مدارس پذیرا با این دانشآموزان در بیشتر موارد همانند یک وصلۀ ناجور است. تکلیف وضعیت آموزشی که کاملاً روشن است! معلمی که آموزشی در این خصوص ندیده، در یک کلاس شلوغ مطالب را روی تخته مینویسد و دانشآموز با آسیب بینایی چیزی از آن متوجه نمیشود. اختصاص منشی مناسب برای امتحانات هم که یکی از بزرگترین معضلات به شمار میرود. خدمات آموزشوپرورش استثنایی نیز که قرار است این کمبودها را جبران کند، اصلاً کافی نیست. اگر معلم رابط هم در کلاس درس حاضر باشد، ساعتهای محدودی را در مدرسه حضور دارد و کلاسهای پشتیبان هم بهجز در چند شهر برگزار نمیشود. تنها شباهت آنچه در کشورهای توسعهیافته بهعنوان آموزش فراگیر اجرا میشود با چیزی که ما تجربه میکنیم، در نام آن است. آموزش تلفیقی نیاز به استانداردهایی دارد که با رها کردن دانشآموزان به حال خودشان، یعنی آنچه در ایران رخ میدهد تفاوت بسیار دارد.»
این معلم، در ادامه مطرح کرده است: «علیرغم طرح موارد پیشگفته، منتقدان جداسازی دانش آموزان بر این باورند که ایزولهسازی به محدودیت ارتباطی منجر میشود و افراد را از حضور فعال در جامعه بازمیدارد. جداسازی موجب میشود که هوش اجتماعی و روابط بین فردی رشد کافی نداشته باشد و فرد پس از خروج از سیستم محصور، بدون کسب آمادگی لازم، ناگاه با دنیایی ناشناخته روبهرو شود. جامعه نیز فرصت مواجهه با افراد متفاوت و پذیرش آنان را از دست میدهد. همچنین فرد به سطحی خاص از آموزش محدود میشود و امکانی مثل تحصیل در مدارس با سطوح آموزشی بالا را که ممکن است در توانایی او باشد، از دست میدهد و رشد محدودی خواهد داشت. زندگی خوابگاهی نیز برای کسانی که محل زندگیشان از مدارس استثنایی دور است، میتواند آسیبهای فراوانی به دنبال داشته باشد.»
«هدف آموزش تلفیقی دستیابی به جامعۀ فراگیر است. جامعهای که با به رسمیت شناختن تفاوتها، دسترسی به فرصتهای برابر را برای تمامی اقشار تضمین میکند. تجربۀ حضور در جامعه موجب رشد هوش هیجانی و روابط بین فردی میشود و دانشآموزان را برای آنچه پس از مدرسه در انتظارشان است، آماده میکند. هر دانشآموز میتواند مدرسۀ دلخواه خود را انتخاب و در آن تحصیل کند؛ مدرسهای که به محل سکونت او نزدیکتر و از نظر سطح آموزش با نیازهای او متناسب باشد. دسترسی به امکانات خاصی که برای دانشآموزان با نیازهای ویژه موردنیاز است به کمک معلم رابط، مدرسۀ پشتیبان و اتاق مرجع فراهم میشود. مهیاکردن شرایط تحصیل در نزدیکی محل زندگی دانشآموز هدفی است که نهتنها در ایران، بلکه پیشگامان آموزش استثنایی در کشورهای توسعهیافته نیز آن را دنبال میکنند.»
به کدامین سو برویم؟
عرب در سطور پایانی این یادداشت خاطرنشان کرده است: «بسیاری از مشکلاتی که در هر دو شیوه آموزشی به آنها اشاره میشود، نتیجۀ سوءِ مدیریت در آموزشوپرورش استثنایی است، نه صرف ایراد آن شیوه. حال اگر مدیریت سیستم را در بهترین حالت تصور و نقاط قوت و ضعف هر دو رویکرد را در نظر بگیریم، کدامیک میتواند گزینۀ بهتری باشد؟ اگر شرایط نابسامان آموزشوپرورش را مدنظر قرار دهیم، چه راهکار واقعبینانهای برای نفع حداکثری دانشآموزان میتوان ایجاد کرد؟ آیا گزینۀ سومی هم میتواند وجود داشته باشد که با ترکیب کردن رویکردها، مزایای هردو را در بر بگیرد و کمترین آسیب را وارد کند؟»
علیرغم دیدگاههای متفاوتی که وجود دارد، صاحبنظران برجسته حوزه تعلیم و تربیت تأکید میکنند، جداسازی آموزشی برای افراد دارای نیازهای ویژه، غیرانسانی است و به رشد همهجانبه آنان آسیب میرساند. عدالت اجتماعی ایجاب میکند کودکان با نیازهای ویژه در مدارس تلفیقی و فراگیر جایابی شوند، اما تحت آموزش و خدمات ویژه قرار گیرند تا بهاینترتیب تواناییهای بالقوه آنان شکوفا شود.
تیتر خبرها
تیترهای روزنامه
-
معاملات در بازار غیررسمی ارز باید حداقلی شود
-
سردار وفاق
-
حوزه معدن میتواند جایگزین بسیار خوبی برای نفت باشد
-
کاوش در دل زمین برای شکوفایی اقتصادی
-
راهکارهای صادراتی پلی بهسوی دنیای نوین فناوری
-
رویکرد جمهوری اسلامی گسترش صلح و امنیت در میان همه کشورهای اسلامی است
-
ابرمردی که تنها مقابل صهیونیستها ایستاد
-
چرا تحصیل دانشآموزان با نیازهای ویژه در مدارس عادی مهم است؟
-
بازی ایلان ماسک با اعصاب ژرمنها!
-
شکست کودتا در گرجستان
-
بهانههای بنیاسرائیلی صهیونیستها