خشونت باحیوانات فقط فیزیکی نیست

مریم قهرمانی- فعال حقوق حیوانات
غالبا اشکالی از خشونت علیه حیوانات مورد اعتراض قرار می‌گیرد که به‌شکل سخت بر آنان اعمال می‌شود. این دید محدود، اشکال نرم و نادیدنی خشونت را از نظر دور می‌دارد. 
متأسفانه اغلب ما در خشونتی که در زبان متوجه حیوانات می‌کنیم، تأمل نداریم و اساسا آن را خشونت به حساب نمی‌آوریم؛ چراکه این شکل از ابراز خشونت اولا متوجه موجوداتی است که در باور انسان پست و ناچیز انگاشته شده‌اند و دوما طی زمان بنا به فراوانی کاربرد، بدیهی و هنجارین جلوه کرده‌ است. گاه دغدغه‌مندان حقوق حیوانات نیز در مسئله نقض حقوق حیوانات در چنین شیوه‌ای از ابراز خشونت تأمل نمی‌کنند و خود در اعمال چنین خشونتی علیه حیوانات، بی‌آنکه آگاه باشند، دست دارند. درواقع باید گفت خشونت زبانی علیه حیوانات به‌اندازه‌ای از نهادینه‌شدگی رسیده که همه در توافقی دورهمی آن را پذیرفته‌اند و کمتر کسی است که در به چالش کشیدن آن وارد میدان شود و ماهیت خشونت‌آمیز آن را به معرض دید بکشاند. 
زبان را نمی‌توان صرفا به گفتار و کلام فروکاست و مواجهه‌ی فروکاهانه‌ ما با حیوانات نیز تنها در کلام‌مان نمود ندارد و در اشکال غیرکلامی نیز بازتولید می‌شود. ما در غیرکلام از جمله بازنمایی‌های تصویری نیز از حیوانات به‌عنوان ابزاری برای ناسزاگویی و اهانت بهره می‌بریم. باید گفت در قلمرو گفتار و کلام، تقریبا تمامی زبان‌ها، بسته به‌شدت و حدت مواجهشان با مسئله، بخش قابل‌توجهی از کاربرد خود را مختص به اِعمال خشونت علیه حیوانات می‌کنند. تأمل در گفتار روزمره ما حاکی از فراوانی کاربرد واژگان و عناوینی است که به شکل آشکاری حیوانات بی‌دفاع را هدف خشونت قرار داده و از آن‌ها برای ابراز اهانت و انزجار استفاده‌ سوء می‌برد. مسئله‌ای که البته می‌توان آن را جهان‌شمول تلقی کرد و به‌عنوان قاعده‌ای کلی که تقریبا بر تمامی زبان‌ها حاکم است، از آن یاد کرد. چراکه اساس و خاستگاه این مواجهه‌ی زبانی در باور انسان است که حیوانات را در جایگاهی پست‌تر از انسان می‌نشاند و زبان، عرصه‌ای برای بازنمایی این باور بنیادین است.
برخی ممکن است بر این باور باشند که مقابله با اشکال سخت و فیزیکی خشونت علیه حیوانات در اولویت قرار دارد و در گام‌های بعدی است که می‌توان به نمودهای نرم و غیرمستقیم خشونت توجه داشت. چنین باوری بر مبنای پیش‌فرضی توجیهی بناشده که می‌گوید اشکال نرم و غیرمستقیم خشونت، رنج فیزیکی ملموسی را متوجه حیوانات نمی‌کنند و از درجه اهمیت و اولویت کمتری برخوردارند. هرگاه موفق شدیم راه را بر شیوه‌های سخت خشونت ببندیم، آن زمان می‌توانیم تلاش خود را در به‌چالش‌کشیدن اشکال نرم نیز به‌کارگیریم و در حال حاضر ضروری است بر اولویت اول متمرکز باشیم؛ چراکه هنوز راه ناهمواری برای مقابله با اشکال سخت و مستقیم خشونت علیه حیوانات در پیش داریم. 
به باور من اگر کسی خود را دغدغه‌مند حقوق حیوانات می‌داند و صدای خود را برای دفاع از آنان بلند می‌کند، باید نسبت به‌تمامی اشکال خشونت علیه حیوانات حساسیت انتقادی داشته باشد و برای مواجهه با تمامی رفتارها و گفتارهایی که حیوانات را ابژه‌ خشونت قرار می‌دهند، وارد میدان شود. اتفاقا اشکال نرم خشونت علیه حیوانات است که زمینه‌های فرهنگی اشکال سخت را هموار می‌کند و با فرومرتبه‌انگاری حیوانات و تثبیت زبانیِ جایگاهِ حیوانات به‌عنوان موجوداتی پست‌تر از انسان، رنج و درد آن‌ها را فاقد اعتبار لازم برای توجه می‌بیند و راه را برای دیگر انواع خشونت می‌گشاید. 
مقابله‌ آگاهی‌افزا و روشنگرانه با اشکال نرم خشونت که حیوانات را کوچک انگاشته و به ابزاری برای اهانت و دشنام فرومی‌کاهد، می‌تواند موجبات تکریم حیوانات را فراهم کند و رنج آن‌ها را مشمول اعتباری هم‌سنگ رنج انسان ببیند و راه را بر اشکال سخت خشونت نیز ناهموار کند. 
ممکن است تصور برخی بر این باشد که مسئله‌ خشونت کلامی تنها در رابطه با ابژه‌ انسانی معتبر شناخته می‌شود و در رابطه با موجودات غیرانسانی از جمله حیوانات نمی‌توان آن را به‌مثابه‌ خشونت تلقی کرد. چنین باوری بر این پیش‌فرض بناشده که به دلیل ناآگاهی حیوانات از معادلات نمادین ما، آن‌ها از اهانتی که زبان ما به آن‌ها تحمیل می‌کند، بی‌خبرند و این بی‌خبری آنان را از تحمل رنج خشونت کلامی ما در امان نگاه می‌دارد؛ چراکه زمانی که متوجه آنچه به تو می‌گویند نشوی، رنجی از خشونتی که متوجه تو شده نیز متحمل نخواهی شد. چنین استدلالی دست ما را برای ابراز خشونت کلامی علیه حیوانات بازمی‌گذارد و آن‌ها را به جعبه‌ابزاری برای ناسزا و دشنام ما فرومی‌کاهد. 
باید گفت اگرچه به دلیل بی‌خبری حیوانات از مناسبات نمادین ما، خشونت ما در زبان به ظاهر رنجی را متوجه آنان نمی‌کند و آنچه در این دورهمی نمادین میان ما می‌گذرد، تنها برای خودمان معتبر به نظر می‌آید، اما ما که می‌دانیم داریم با آن‌ها چه می‌کنیم. مسئله‌ این نوشتار این نیست که حیوانات از خشونتی که در زبان متوجهشان می‌کنیم، آگاه هستند یا نه؛ از آن رنج می‌برند یا نه؛ بلکه این است که ما در توافقی دورهمی، آنان را در سلسله‌مراتب نمادین‌مان به ابزاری برای ابراز اهانت، تحقیر، تمسخر و نفرت فروکاسته‌ایم و نامی که بر آنان نهاده‌ایم را به‌عنوان ناسزا و دشنام نیز به‌کار می‌بریم. مسئله‌ این نوشتار موضع خوارشمارنده و اهانت‌آمیز ما در قبال حیوانات است. موضعی که چنانکه گفتم راه را بر دیگر اشکال اعمال خشونت علیه حیوانات هموار می‌کند؛ چراکه با فروانگاری آن‌ها در سلسله‌مراتب نمادین، آن‌ها را مستحق رنج و دردی می‌شناسد که بر انسانی که در جایگاهی برتر نشسته ناروا می‌بیند.
درست است که حیوانات نمی‌دانند ما در زبان با آن‌ها چه می‌کنیم، اما ما که از کاری که با آنان می‌کنیم، خبرداریم. ما که می‌دانیم نگاه‌مان به آن‌ها تا چه اندازه فروکاهانه است و تا چه اندازه توانسته‌ایم با بیش‌کاربرد این فروکاهی آن را به‌مثابه‌ امری طبیعی و معمول جابیندازیم و بر آتش فرهنگ‌سازی منفی علیه حیوانات بدمیم. آیا جز این است که آنچه ما با آن‌ها می‌کنیم، مصداقی از خشونت کلامی است؟ خواه آن‌ها از این مسئله آگاه باشند یا نه؛ یا از آن رنج ببرند یا نه.
درواقع باید گفت استفاده‌  سوء از حیوانات به‌عنوان ابزار توهین و تحقیر، به‌اندازه‌ای از عادی‌سازی رسیده که گویی اگر حیوانات نباشند، ما قادر به اهانت و فحاشی به یکدیگر نیستیم. تلقی حیوانات به‌مثابه‌ ابزاری برای اهانت، خاستگاه خود را در نگاه فروانگارانه‌ انسان به حیوانات می‌جوید. انسان در سلسله‌مراتب نمادینی که بر واقع جهان بار کرده، خود را در موضعی فرادست‌تر از دیگر موجودات نشانده است. موضع سلسله‌مراتبی انسان در قبال موجودات غیرانسانی ازجمله حیوانات اما قدمت زیادی ندارد و انسان در ابتدا دیگرگونه به موجوداتِ غیرِخود نگاه می‌کرده و این نگاه متفاوت، به رفتاری دیگرگون از او در قبال سایر موجودات می‌انجامیده است.
در جهانی که دور انسان می‌گردد حیوانات، گیاهان و اجسام مادی وجود دارند تا رفاه بیشتری برای انسان فراهم کنند و هر چه غیرِ او در جهان، هست که کیفیت زندگی او را بهتر کند! چنین موضع برتری است که زمینه‌ساز پست‌انگاری حیواناتی می‌شود که بسیار قدیمی‌تر از انسان در کره‌ زمین زیسته‌اند و در مقیاس زمین‌شناختی، عمر انسان در قیاس با عمر آنان بسیار ناچیز است. این مقایسه‌ قدمت نیز نمی‌تواند انسان را از این تصور دور کند که موجوداتی که بسیار پیش از او زیسته‌اند، به جهان نیامده‌اند تا در خدمت لذت، سرگرمی، رفاه و منفعت او باشند.  نگاه انسان‌محورانه‌ انسان به خود و دیگرانِ غیرِخود، سبب‌ شده جهان بر مبنای پسندها و ناپسندهای آدمی سامان داده شود. هر آنچه در نظر او خوشایند جلوه می‌کند از دسته‌ زیبایان و آنچه او ناخوشایند می‌یابد از جمله نازیبایان جهان به حساب می‌آید و به‌این‌ترتیب جهان و هر چه در آن است، در سلسله‌مراتبی انسانی، در پیوستاری از فراتر تا فروتر جانمایی شده و مطابق خواست انسان طبقه‌بندی می‌شوند. در این سلسله‌مراتب، تنها آنان که در دسته‌ زیبایان و خوبان قرار دارند رخصت می‌یابند تا به انسان شبیه شوند و در وصف نیکی‌ها و فضیلت‌های او به خدمت گرفته شوند. نازیبایان و ناخوبان نیز به خدمت درمی‌آیند تا به ابزاری برای توصیف رذیلت‌ها و پلشتی‌های برآمده از انسان به کار گرفته شوند و جز این رخصت همانندی با انسان را نمی‌یابند. حیوانات نیز در این ارزش‌گذاری‌های سلسله‌مراتبی، به دو دسته‌ خوب‌ها و بدها تقسیم می‌شوند و وقتی پای خوب‌ها در میان است، انسان بدش نمی‌آید که شبیه آن‌ها به نظر آید. 
خوبانِ حیوانات آن‌هایی هستند که ما به توانمندی‌ها و امتیازات‌شان واقفیم و می‌توانیم آن‌ها را با خود در موضعی برابر بنشانیم، یا به‌واسطه‌  آن‌ها جایگاه خود را در سلسله‌مراتب نمادین‌مان بالاتر ببریم. در واقع باید گفت ما این دسته را به‌واسطه‌ امتیازات طبیعی‌شان، از فرومرتبه‌گی که به طبقه‌ حیوانات نسبت داده‌ایم، مبرا فرض می‌کنیم. عقاب، شیر، پلنگ، ببر و... از این دسته‌اند. وقتی ما به کسی لقب پلنگ، شیر یا عقاب می‌دهیم، نه‌تنها قصد اهانت به او را نداریم، بلکه داریم به او امتیازی فرانسانی می‌بخشیم و او را به‌واسطه‌ توانمندی‌هایی که نظیر آن را در این حیوانات سراغ داریم، در سلسله‌مراتب نمادین‌مان به جایگاهی رفیع‌تر می‌رسانیم و نشان افتخاری را به او می‌بخشیم که پیش‌تر شایسته‌ این حیوانات دانسته‌ایم. ازاین‌رو باید گفت به دست آوردن عناوین این حیوانات برای فرد انسانی، به منزله‌ ارتقاء از جایگاه معمول در سلسله‌مراتب نمادین به حساب می‌آید. برخی دیگر از حیوانات این دسته به سبب ویژگی‌های خوشایندشان اجازه‌ شباهت به ما را پیدا می‌کنند و می‌توانند با ما هم‌سطح انگاشته شوند. از این جمله می‌توان به حیواناتی مانند خرگوش، گربه و بره اشاره کرد. دسته‌ خوبان اما در اقلیت‌اند و تعداد انگشت‌شماری از حیوانات را شامل می‌شوند و وضعیت غالب از آن ناخوبان است. 
این دسته آن‌هایی هستند که ما از آن‌ها به‌عنوان جعبه‌ابزاری برای ابراز اهانت، تحقیر و انزجار استفاده‌ سوء می‌بریم. الاغ، زالو، گرگ، سگ، موش، یابو، مار، قاطر، گاو، گوساله، گوسفند، بز، خوک، روباه، خرس، کفتار و... از این جمله‌اند. در میان حیوانات مورد اشاره، سگ ازجمله پرکاربردترین عناوین اهانت‌آمیز است که گاه به‌تنهایی و گاه در ترکیبات متفاوتی مورداستفاده‌ی ابزاری ما برای ابراز نفرت و اهانت قرار می‌گیرد. البته پربسامدترین ناسزایی که قلمرو حیوانات را نشانه رفته، خودِ عنوان «حیوان» است. وقتی کسی را با این عنوان خطاب قرار می‌دهیم، داریم به بدترین شکل او را مورد اهانت قرار می‌دهیم. چون افتخار انسان‌بودگی را از او سلب می‌کنیم و در سلسله‌مراتب نمادین‌مان به جایگاه پست حیوانات ساقطش می‌کنیم. طویله نیز از عناوین پرکاربرد منازعات زبانی ماست که نیش خود را به سوی مکان زندگی حیوانات نشانه رفته است. در این معادله‌پردازی نمادین، نه عقاب و شیر می‌دانند به چه جایگاه رفیعی در سلسله‌مراتب انسانی ما دست یافته‌اند و نه سگ و الاغ می‌دانند به ابزاری برای اهانت فروکاسته شده‌اند؛ اما ما از آنچه با آن‌ها می‌کنیم، به‌خوبی آگاهیم. مهم نیست که آن‌ها از مناسبات ما خبردارند یا نه؛ و به خشونتی که در زبان‌ متوجهشان می‌کنیم، آگاهند یا نه؛ همین که ما آن‌ها را در موضعی فروتر از خود نشانده و برای دشنام و ناسزاگویی سراغشان می‌رویم، حقوق آن‌ها را با خشونتی نرم نقض کرده و به ساحت معصومانه‌شان حمله می‌بریم. ازاین‌رو نمی‌توانیم ماهیت خشونت‌آمیز آنچه با آن‌ها می‌کنیم را انکار یا توجیه کنیم. باید برای حیوانات با تمام ناآگاهی‌شان از مناسبات نمادین‌مان این حق را قائل باشیم که نباید با هیچ توجیهی مورد بی‌مهری و اهانت قرار گیرند. اینکه به این باور داشته باشیم که چنین خشونتی رنجی را متوجه حیوانات نمی‌کند، تنها توجیهی برای سلب مسئولیت از ما در قبال حیواناتی است که امکانی برای اعتراض ندارند.
ما خود را بر حق می‌دانیم که تمام فضیلت‌ها و ویژگی‌های خوب‌انگاشته‌شده را از آن خود دانسته و رذیلت‌ها و صفات بد را به حیوانات نسبت دهیم و آن‌ها را با برچسب‌هایشان بشناسیم. به‌طور مثال شجاعت برای ما ویژگی انسانی است و آن‌که شجاع نیست به «موش» مانند است. حال اینکه چرا بزدلی را به موش نسبت داده‌ایم، چندان استدلال روشنی از آن نداریم؛ اما تقریبا همه‌مان در مقیاس جهانی بر این باوریم که ترس و بزدلی ویژگی شاخص موش است و به همین جهت انسان بزدل را موش می‌نامیم. مثال پرکاربرد دیگر الاغ (خر) است. ما در نسبت دادن صفات بلاهت و حماقت به این حیوان بی‌دفاع به توافقی دورهمی و جهانی رسیده‌ایم و وقتی به کسی عنوان الاغ یا خر را نسبت می‌دهیم، یعنی می‌خواهیم به او بگوییم تو نادان، ابله، خرفت و نفهم هستی. اینکه چطور از الاغ به این صفات نکوهیده رسیده‌ایم را به‌خوبی نمی‌دانیم و هیچ‌گاه در این توافق دورهمی نیز تردید نمی‌کنیم. دیگر حیواناتی نظیر سگ، گرگ، زالو، عقرب، کفتار، افعی، شغال و.. که در دسته‌ ناخوبان قرار دارند نیز هر کدام با برچسبی تثبیت‌شده در نزد ما شناخته می‌شوند و در رینگ منازعات زبانی ما از چپ و راست مشت می‌خورند. گاه نامی که حیوان با آن شناخته می‌شود، خود، عنوانی اهانت‌آمیز است و طبیعتِ وجودی او را مورد نیشِ کنایه قرار می‌دهد؛ مانند عنوان «لاشخور» برای کرکس که در میان ما از عناوین موهنِ با بار منفی بالا به‌حساب می‌آید. 
همچنین زمانی که در قیاسی میان مگس و زنبور تقابل ایجاد می‌کنیم و می‌گوییم بستگی به خودت دارد، می‌توانی مگس باشی و روی فضولات بنشینی یا زنبور باشی و گل را برای نشستن انتخاب کنی؛ داریم طبیعت وجودی مگس را مورد اهانت قرار می‌دهیم و به این مسئله بی‌توجهیم که آنچه برای ما نازیباست، بنا نیست برای کل جهان نازیبا باشد و آنچه مگس از آن تغذیه می‌کند، بنا نیست مورد تایید و پسند ما باشد. ما تنها بخش بسیار ناچیزی از جهانیم و همه‌ آنچه غیرِ ما در این جهان، سهم خود را از جهان دارد و به‌رسم طبیعت خود زندگی می‌کند. سهم و رسمی که بنا نیست با میل و پسند ما مطابق باشد. ما در این حملات پی‌درپی زبانی (کلام و غیر کلام) حیوانات بی‌دفاع را صاحب حقی برای محترم دانسته‌شدن نمی‌بینیم؛ چراکه اساسا موجودیت آن‌ها در نسبت با خود را بسیار کوچک و حقیر می‌دانیم؛ به‌اندازه‌ای کوچک که توجهی از ما به‌سوی خود جلب نمی‌کنند.  نگاه فراانسانی به مسئله‌ خشونت کلامی، این حساسیت را در ما برمی‌انگیزد که ابژه‌ خشونت کلامی را صرف‌نظر از اینکه انسان یا حیوان باشد، صاحب حرمت و قدر بشناسیم و در هر شرایطی آن را ناپسند تلقی کنیم و احترام را تنها مختص به انسان ندانیم و به ابعاد غیرانسانی خشونت در زبان نیز آگاهی انتقادی داشته باشیم و این آگاهی را فرصتی برای تغییر به نفع حیوانات ببینیم و این تغییر را از خود آغاز کنیم. بیایید در آنچه در زبان (کلام و غیر کلام) با حیوانات می‌کنیم، تأمل‌کنیم و عناوین موهنی که در ارجاع به نام آنان برساخته‌ایم را از پایه فروبپاشیم و طرحی نو دراندازیم.
  روشنگری و آگاهی‌افزایی در این زمینه می‌تواند شرایط را به نفع حیوانات تغییر دهد و مدیران شبکه‌های اجتماعی و کاربران آنلاین را به رفتارهای مسئولانه در قبال حیوانات ترغیب کند. بیایید صدای حیوانات باشیم و با تمامی شیوه‌های خشونتی که به شکل سخت و نرم متوجه آن‌ها می‌شود، مقابله کنیم و جهان را به‌جای خوشایندتری برای زندگی آنان تبدیل کنیم. هرکدام از ما با شروع تغییر از خود و دعوت دیگران به تغییر، می‌توانیم سهمی در این دگرگونی داشته باشد. 
خشونت باحیوانات فقط فیزیکی نیست