حادثه تروریستی کرمان هم پیاده‌نظام دشمن در داخل کشور را مفتضح کرد و هم سودای انتقام را تازه ساخت

تیغ قیام ملت بر گردن فتنه‌ها

جواد شاملو
در کشور ما فتنه‌ها دیری نمی‌پایند؛ بلکه به یک سیلی می‌انجامند، سیلی‌ای که همه را از خواب بیدار می‌سازد. فتنه 88 با یک انفجار مذهبی به پایان رسید؛ زمانی که طرفداران نامزدهای شکست‌خورده انتخابات، نقطه ثقل اعتقادات مردم، یعنی سید و سالار شهیدان را در دینی‌ترین روز فرهنگ شیعی ایران، یعنی روز عاشورا، آماج حملات خود قرار دادند. این فاجعه تلخ و سنگین بود که دست فتنه سبز را رو کرد. نشان داد که عمامه آن شیخ و شال سبز فلان سید نشان دینی بودن آن جنبش نیست و قرائن نشان کاملا ضددین بودن آن است. 
 انفجار مذهبی
در این روز بود که جیوش این جنبش، شعار دادند «انتخابات بهانه است؛ اصلا نظام نشانه است». دروغ می‌گفتند؛ نظام هم بهانه بود. اصل دین نشانه بود. شعار دادند مرگ بر اصل ولایت فقیه، دروغ می‌گفتند. حرف‌شان این بود: «مرگ بر اصل دین». توهین به سیدالشهدا ملت ایران را از کوره به در برد. به شخصیتی توهین شده بود که در سیر تاریخ حتی توسط بیگانه‌ترین افراد و فرهنگ‌ها با ادیان الهی ستوده شده بود. در عاشورای 88 گردن فتنه سبز قطع شد و آن شورش آسیب‌زا و ننگین به زباله‌دانی ابدی پیوست. 9 دی، تبدیل به یک «نه» محکم شد از سمت ملت به شورشیان سبز. بحث‌های سیاسی و جناحی کنار رفت، مثل شوخی‌ای که دیگر بامزه نباشد. 
 انفجار ملی
فتنه بعدی فتنه 98 بود. فتنه‌ای که از بی‌تدبیری نابخشودنی و دروغ‌گویی دولت دوازدهم آغاز شد. دشمنان به سرعت وارد عمل شدند و شورشی بسیار خشن و تهاجمی در شهرهای ایران شکل گرفت. فتنه‌ای با تلفات جانی و روانی و آبرویی زیاد. فتنه‌ای که وسعت و عمقش از فتنه سبز بیشتر بود و ایران را با شرایط امنیتی بی‌سابقه‌ای مواجه ساخت. در این فتنه چون پای عملکرد بسیار سیاه دولت هم در میان بود، بسیاری از افراد دلبسته به نظام و انقلاب نیز گرفتار پرسش و حتی تردید شدند. انفجاری که کار این فتنه را یک سره کرد، یک انفجار ملی بود، شهادت حاج‌قاسم سلیمانی به عنوان نماد و تجسمی از تمام زیبایی‌های مکتب اسلام ناب محمدی و انقلاب حق خمینی، دوباره حقانیت این نهضت و نظام را بر همگان یادآوری کرد و گروه‌های مختلف مردم را زیر پرچم منافع ملی گرد هم آورد. حاج‌قاسم علاوه‌بر اینکه شخصیتی بسیار دینی بود و به نوعی مراد عاشقان اهل بیت به شمار می‌رفت، توانسته بود قدرت و غرور ایران در سطح منطقه و جهان را احیا کند و با شخصیت کاریزماتیک خود به شخصیت‌مندی ایران و ایرانی کمک کند. 
 انفجار انسانی
فتنه سوم شورش زن، زندگی، آزادی بود. اگر 88 فتنه‌ای سیاسی بود و 98 فتنه‌ای اقتصادی، حالا ما با یک فتنه فرهنگی مواجه بودیم. در این فتنه شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها نقش پررنگ‌تری داشتند. به‌گونه‌ای که فضای برساخته رسانه‌ها در اذهان، چندان منطبق بر واقعیت‌های کف خیابان نبود. شدت حوادث این فتنه از دو فتنه قبلی بسیار رقیق‌تر بود؛ اما تصویرش بزرگ‌تر و مؤثرتر ساخته شد. این فتنه به طرق مختلف واقعیت خود را به افراد مختلف نشان داد. اما آن روزی که این فتنه به نهایت بی‌آبرویی خود رسید روز سیزدهم دی‌ماه 1402 بود. زمانی که عمال این شورش تباه و تبهکار یک حادثه تروریستی را که داعش رسما آن را به عهده گرفت محکوم نکردند. تا اینجا مسئله درست مثل حادثه حرم شاهچراغ است. اما فرق این ماجرا آنجا بود که وطن‌ستیزان این بار از کشته شدن هموطنان خود ابراز خوشحالی و خرسندی کردند. در حالی که خوب می‌دانستند این شهدا کسی جز مردم عادی نیستند، صرفا به دلیل حضور این مردم بر سر مزار یک شخصیت بسیار مهم ملی، آن‌ها را شایسته مرگ دانستند. آنچه این جماعت را به محاق برده بود پیش از این‌ها، طوفان‌الاقصی و همنوایی این جماعت با صهیونیست‌ها بود. اما سیزدهم دی ماه 1402 نقطه اوج بی‌حیثیتی این جریان بود. در این روز ورق برگشت، حالا این ماییم که این انسان‌ستیزان را در مارپیچ سکوت گرفتار می‌سازیم و اجازه یاوه‌گویی به آن‌ها نمی‌دهیم. امروز روز ذلیل شدن کلمه باطل و روز علوّ و عزت کلمه حق است. انفجاری که برای فتنه پاییز 1402 گواهی فوت صادر کرد و از سردخانه تاریخ راهی گورستان تاریخ ساخت یک انفجار و سیلی انسانی بود.
در حقیقت هسته مرکزی و سخت فتنه 88 و 98 نیز همین جوهره ضدانسانی را داشت و از سوی دیگر، هسته سخت مبارزه با تمام این فتنه‌ها مذهبی بود. اما در سال 98 کسانی که مذهبی نبودند و اعتقادی به نهضت و نظام نداشتند هم زیر تابوت سردار دل‌ها آمدند و در سال 1402 کسانی که به هیچ‌یک از این‌ها اعتقادی نداشتند نیز از رفتار ضدانسانی عمال ز.ز.آ به غیظ آمدند. خون این شهدا مردم را علیه کسانی که شکم‌هاشان از حرام پر شده است متحد ساخت. رژیم غاصب که در سطح جهانی وضعیت آبرویی سیاه و اسفناکی دارد، پیاده‌نظام خود در داخل کشور را هم از دست خواهد داد. داعشیانی که از تکه تکه شدن هموطنانشان ابراز خشنودی کردند این بار نه توسط دستگاه‌های امنیتی، بلکه توسط مردم تودهنی خواهند خورد. 
برای ما اینکه این حادثه کار داعش باشد و کار رژیم غاصب نباشد، یک شوخی است.. ما معتقدیم کسانی که داعش و غاصب را جدا می‌دانند، خواسته یا ناخواسته هر دو را سفیدشویی می‌کنند. داعش حرام‌زاده‌تر از آن است که پدری جز اسرائیل داشته باشد و اسرائیل بدکارتر از آن که فرزندی جز داعش داشته باشد. این ترور کار رژیم صهیونیستی بود و دو پیامد برای این رژیم داشت: پیاده‌نظام شورش‌طلبش را مفتضح کرد و سودای انتقام و ضربه ایران به دشمن صهیونیست را دوباره در دل‌ها شعله‌ور ساخت. هر دوی این پیامدها برای رژیم فاجعه‌بار است.
تیغ قیام ملت بر گردن فتنه‌ها