غدیر؛ تنها نسخه‌ جنگ و صلح عادلانه

جواد شاملو 
جبرئیل فرمود «لا فتی إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار». یعنی اگر جوانمردی آن باشد که علی‌بن‌ابیطالب داشت، جوانمردی هیچ‌کسی را به‌حساب نمی‌توان آورد. ساعت یک ظهر، در یک صحرای بدون ابر و سایه، وقتی خورشید در اوج درخشندگی خود است و هیچ مانعی مزاحم تابش آن نیست، یک لامپ صد واتی روشن کن؛ بین آن چراغ با ریگ‌های بیابان هیچ فرقی نیست. گویی هیچ نوری از لامپ ساطع نمی‌شود. حالا کل آن صحرا که غرق نور شمس است را لامپ صد وات کار بگذار، بازهم فرقی نمی‌کند. نور خورشید غالب‌‌تر از آن است که نورهای دیگر به‌حساب آیند. زاده کعبه مرزهایی از جوانمردی را به تاریخ نشان داد که افسانه‌ها را از سکه انداخت. منظورم از این فتوت، آنجایی نیست که سر نماز، درحالی‌که به معراج رفته بود، انگشترش را به گدا داد، منظورم آنجایی نیست که لباس بهتر را به غلام خود می‌داد، چون او جوان‌تر بود و به لباس بهتر شوق بیشتری داشت، منظورم در آن میدان جنگ است که وقتی دشمن شمشیر مولا را طلب کرد، شمشیر را به دشمن داد و فرمود «تو دست تقاضا به‌سوی من دراز کردی و رد کردن درخواست دور از شيوه کَرَم و بخشندگی است». 
شمشیر مولا هم شمشیرهای جهان را شرمنده ساخت. مرحب علاوه‌بر کلاه‌خود، یک سرپوش سنگی هم قالب سرش ساخته بود و آن را زیر کلاه‌خود قرار داده بود، ضرب شمشیر امیرالمؤمنین کلا‌ه‌خود آهنی را شکافت، سپس سرپوش سنگی را شکافت، سپس جمجمه مرحب را شکافت و شمشیر به دندان‌ها رسید و متوقف شد. جنس آن شمشیر گویی از آهن نبود، صاعقه بود و مانعی نمی‌شناخت. همین صاعقه که کلاهخود سنگی و آهنی برایش حکم پوشال داشت، جایی در دفاع از یک‌ زن که از خشم شوهرش می‌هراسید از غلاف بیرون آمد؛ وقتی شوهر به امربه‌معروف و نهی از منکر مولا بی‌توجهی کرد.
اما این‌یک معنا از آن جمله جبرئیل است. تا اینجا جمله جبرئیل یک جمله ادبی است. به این معنا که مولود کعبه در جوانمردی و جنگاوری قله‌ای را فتح کرده که پیش آن تمام تپه‌ها در حکم دشت هموارند. اما معنای دیگر این جمله نه ادبی که اعتقادی و کلامی است.
​​​​​​​شاید معنای این جمله آن باشد که خدا آن رزمی را قبول دارد که با خط علی و با شیوه علی باشد. آن شمشیری پیش خدا قیمت دارد که همچون ذوالفقار تنها علیه دشمنان خدا، به نیت یاری دین خدا و به شیوه خداپسندانه از غلاف بیرون بیاید. باقی شمشیرها ولو تمام جهان را هم سر بزند، نزد خدا شمشیر نیست. فتوت نیز تنها جایی در نظام خلقت به‌حساب می‌آید که در مسیر پناه دادن به مظلومین و مستضعفین باشد. بیرون راه علی شجاع‌ترین فرماندهان نزد خدا اعتباری ندارند و مهربان‌ترین جوانمردان نیز.
«لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار»، همان «وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً» است. این جمله راه را روشن می‌کند. همان «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» است. همان «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ» است که شرط معیت با رسول خداست. همان «لا اله إلا الله» است. لا إلا، مصداقش شمشیر علی است که با همه بت‌ها جنگید و إلا الله مصداقش فتوت مولاست که همه خلق الله را پناه داد. فتوت نماینده تمام صفات ایجابی و جمالی امیرالمؤمنین است که جاذبه او را شکل می‌دهد و ذوالفقار نماینده تمام صفات سلبی و جلالی حضرت است که دافعه او را شکل می‌دهد. غدیر روز بیعت با مردی بود که هر دوی این صفات را به حد کمال داشت و همین ویژگی است که پای علی ماندن را قیمتی و سخت می‌گرداند. بیعت با علی یعنی بیعت با دافعه او، یعنی بیعت با جهاد، بیعت با اجرای حدود، بیعت با سرسختی و ایستادگی، بیعت با کوتاه نیامدن جلوی زیاده‌خواهی جملیون، بیعت با لیلة الهریر، بیعت با امان ندادن به خوارج در نهروان، بیعت با دعوت دائمی به سرکوب غارات، بیعت با جهادی که سرما و گرما نمی‌شناسد؛ بیعت با فرمانده‌ای که اشباه الرجال به کارش نمی‌آیند؛ بیعت با امیری که در جمل برخی را بدون شمشیر می‌کشت؛ می‌گفت: «مُت یا عدوّ الله» و دشمن می‌مرد. بیعت حقیقی با علی کار هر کسی نیست؛ شیرمرد و شیرزن می‌طلبد.
از آن‌سو کسی که در سینه‌اش انگار قلبی نمی‌تپد، کسی که عاطفه‌ای ندارد و جوهر احساسش خشکیده، او نیز علی را درک نمی‌کند چون توان بیعت با جاذبه او را ندارد. او نمی‌تواند بفهمد مردی را که هر شب بار سنگین اطعام را به دوش می‌کشد تا فقیری در اطرافش گرسنه نخوابد. او نمی‌تواند مردی را بفهمد که هیچ‌وقت تیر اول جنگ را نمی‌اندازد، نمی‌تواند مردی را بفهمد که جنگ را در ساعات پایانی روز آغاز می‌کند که با رسیدن شب، جنگ‌ نیمه‌کاره بماند و تعداد کمتری کشته شوند. نمی‌تواند مردی را بفهمد که باید نانش را با سر زانوهایش بشکند، مبادا گوارایی طعامش او را از حال فقیران قلمروش غافل سازد. نمی‌تواند حاکمی را درک کند که در گرمای کشنده ظهر کوفه، کوچه‌گردی می‌کند تا مبادا پناه‌خواهی به او نیازمند باشد و در بی‌پناهی بماند. بیعت با علی یعنی بیعت با جاذبه‌ای بی‌نهایت. یعنی بیعت با عهدنامه مالک: «زمام هوا و هوس خود را در دست‌گیر و نسبت به آنچه بر تو حلال نیست بخیل باش، زیرا بخل به خویشتن، راهِ انصاف را در آنچه محبوب و مکروه است به تو نشان می‌دهد و قلب خویش را کانون رحمت و محبّت و لطف به رعیت قرار ده و در مورد آنان همچون درنده‌ای مباش که خوردنشان را غنیمت شماری، زیرا آن‌ها دو گروهند یا برادر دینی تو هستند و یا انسان‌هایی که در آفرینش شبیه‌ تو هستند (درهرحال باید حقوق آن‌ها را محترم بشماری و بدان) از مردم لغزش‌ها و خطاهایی سر می‌زند و مشکلاتی به آن‌ها دست می‌دهد (که آن‌ها را از انجام‌وظیفه باز می‌دارد) و به دست آنان از روی عمد یا خطا، کارهای (خلافی) ظاهر می‌شود (در این‌گونه موارد) از عفو و گذشت خود آن‌قدر به آن‌ها عطا کن که دوست داری و خشنود می‌شوی خداوند از عفوش به تو عطا کند، زیرا تو فوق آن‌ها هستی و پیشوایت فوق توست»...
این دوگانگی، یعنی همنشینی جاذبه و دافعه، ارمغان توحید و شخصیت توحیدی است. توحید که به یک موجود یگانگی را حمل می‌کند، از دیگر موجودات هرگونه یگانگی و استقلال و الوهیت را نفی می‌کند و به‌این‌ترتیب اعتقاد به وحدانیت خدا مساوی است با سلب خداوندی از غیر خدا. خطبه غدیر هم ولایت را به امیرالمؤمنین سلام‌الله‌علیه حمل کرد و از هر که جز ایشان، سلب. شخصیت خود مولا به‌عنوان مولای موحدان و متقیان نیز حرکتی است متعادل و به‌قاعده مابین جاذبه و دافعه و همین همنشینی ظاهرا متضاد است که نیاز امروز جامعه بشری است. نسخه غدیر ازآن‌جهت جهان‌شمول و ابدی است که جاذبه و دافعه جوامع را تنظیم می‌کند. بدون غدیر، محور جاذبه و دافعه منفعت است و با غدیر، محور این دو را عدالت تشکیل می‌دهد. 
در طول تاریخ برخی فعالان صلح و طرفداران حقوق بشر و گروهی که همواره نام صلح‌طلب را یدک‌ کشیده‌اند، چاره پایان جنگ و خشونت و ظلم را نفی کلی و اساسی مفهوم جنگ دانسته‌اند و پنداشته‌اند برای برقراری صلح، باید از هر نوع جنگی دست کشید. اما نه این ایده و نه ایده‌های دیگر، تاکنون باعث نشده پاندمی جنایت متوقف شود. آنچه امروز آخرالزمان غزه را رقم زده، تنظیم نبودن جاذبه و دافعه ملت‌هاست. ما امروز بهتر از هرزمانی معنای «لا فتی إلا علی لا سیف ذوالفقار» را درک می‌کنیم چراکه به عینه می‌بینیم هیچ شمشیری به یاری غزه نمی‌شتابد و هیچ سرداری نیست که به هواداری از اطفال گرفتار غزه «أنا اسدالله» سر دهد و بر صهیون بتازد، مگر آنانی که در مکتب غدیر، به علی‌بن‌ابیطالب لبیک گفته‌اند.
غدیر؛ تنها نسخه‌  جنگ و صلح عادلانه