ردپای فردگرایی در نگهداری از حیوانات خانگی
گروه اجتماعی- حسن طباطبایی
تعداد خانوادههایی که حیوان خانگی نگهداری میکنند در سالیان اخیر افزایشیافته است، بهگونهای که حتی آپارتماننشینی نیز نتوانسته اینروند را متوقف کند. از زمانی که انسانها سگها و گربهها را اهلی کردند، که برخی آنها را صرفا «نیمهاهلی» میدانند، نقششان بهطور عمده از شکار و نگهبانی به نوع دیگری تبدیلشده است و علیرغم اینکه جلوگیری از پیری جمعیت و گرفتار شدن در تله جمعیتی از نیازهای ضروری جامعه ماست، بدون توجه به اهمیت این موضوع، میل به «حیوان فرزندی» برخلاف فطرت و طبیعت انسانی رواج یافته است.
عوامل متعددی ازجمله مسائل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و پیگیری سیاستهای کاهش جمعیت در مقطعی موجب شده تا رشد جمعیت در کشور سیر نزولی به خود بگیرد که سقوط نرخ فرزندآوری، رواج الگوی بیفرزندی و تکفرزندی در جامعه و ورود رابطه انسان و حیوان خانگی به مرحله جدید و تبدیل آنها به اعضای خانواده؛ بهعنوان اصلیترین مصادیق آسیبهای اجتماعی برآمده از این رخداد مطرح است. حیوانات خانگی درگذشته نسبتا ارزان بودند و اغلب از تهماندههای سفره تغذیه میکردند و هرگز رنگ کلینیکهای دامپزشکی را نمیدیدند. اما در حال حاضر اینطور نیست و هزینه یک عمل شکستگی دستوپای سگ یا گربه ٧ تا ١٢ میلیون تومان و هزینه غذای آنها از یک برند خارجی ماهانه ۵ میلیون تومان آب میخورد. بنابراین نگهداری از یک سگ، گربه و برخی دیگر از حیوانات خانگی، با احتساب هزینههای درمان؛ ویزیتهای دورهای، واکسیناسیون و پانسیون در طول سال بالغبر میلیونها تومان میشود. این در حالی است که فقط ویزیت دورهای برخی حیوانات خانگی دستکم ٤٠٠ هزار تومان هزینه دارد. بنابراین داشتن شرایط اقتصادی بهتر لزوما نمیتواند مشوقی برای فرزندآوری باشد و درحالیکه نگهداری از حیوانات خانگی، یک رفتار بسیار پرهزینه است، عدهای از افراد نسبت به هزینههای فرزندآوری اظهار نگرانی میکنند!
جامعه در محاصره فردگرایی و خودمحوری
یاور احمدی، پژوهشگر مسائل اجتماعی دراینباره میگوید: «گلایه برخی زوجها از هزینه بالای فرزندآوری قابلپذیرش نیست، عوامل اقتصادی میتواند بهانه خوبی باشد، اما دلیل مناسبی نیست. مصرفگرایی و زیادهخواهی در جامعه امروز به این امر دامن میزند. نسلهای قبل که بین ۵ تا ۱۰ فرزند داشتند اوضاع اقتصادی مناسبی نداشتند اما احساس مسئولیت میکردند. در طول تاریخ فرزندپروری خیلی درگیر مسائل اقتصادی نبوده. کما اینکه هزینه نگهداری از حیوان میتواند حتی بالاتر از نگهداری فرزند هم باشد. غذای مخصوص حیوانات، ویزیت دامپزشکی و سایر هزینههای جانبی برای یک حیوان درمجموع بالاست. از طرفی برخی زوجهای جوان که فرزندآوری را مخل آسایش میدانند، حاضرند زمان زیادی را برای حیوان خانگی صرف کنند اما بچهدار نشوند، لذا معتقدم جامعه در محاصره فردگرایی، خودمحوری و بیعلاقگی به پذیرش مسئولیت قرارگرفته است. طی سالهای اخیر بسیاری از روانشناسان و متخصصان علوم اجتماعی، از چالشهای تربیتی سخن میگویند که کشور را درگیر پیامدهای فردی و اجتماعی کرده است. این سخن تلخ است اما باید گفت نتایج پژوهشهای متعددی نشان از آن دارد که اغلب افراد برای مسائل مختلف در سطوح اجتماعی، اقتصادی، ملی و فردی دارای حس مسئولیتپذیری قابلتوجهی نیستند تا جایی که آموزش مسئولیتپذیری به یکی از خلأهای اصلی تربیت فرزند در ایران تبدیلشده است.»
این پژوهشگر در ادامه توضیح میدهد: «ضعف مسئولیتپذیری آنجا خود را نشان میدهد که جوانان زیادی با برنامهریزیهایی که بیشتر به تخیل شبیه است ازدواج را تا فراهم شدن ایدهآلانه امکانات زندگی، به تأخیر میاندازند. آنجا که عدهای از جوانان بچهدار شدن را معامله معقولی نمیدانند چراکه بر اساس مفهوم فایده، تنها باید چیزی را انتخاب کرد که سودش بیشتر از ضررش باشد و پدر و مادر باید هزینههای مادی و معنوی زیاد و غیرقابل محاسبهای برای تولد و پرورش فرزند پرداخت کنند؛ درحالیکه در مقابل فقط چیزی به نام شادی
پدر و مادر بودن دریافت میکنند! اینگونه تصورات در جامعه رایج شده و متأسفانه چند سالی است که با تغییر سبک زندگی و افزایش تمایل به داشتن حیوان خانگی، مردم به این موضوع به چشم جایگزینی برای فرزندآوری نگاه میکنند. البته میزان این تمایل آنقدر زیاد نیست که در جامعه فراگیر شده باشد و هنوز درصد کمی از افراد این تمایل رادارند و عمدتا افرادی به این سمتوسو گرایش دارند که سطح مسئولیتپذیری، حل مسئله و مواجهشدنشان با افرادی که مطابق میل آنها رفتار نمیکنند پایین است. رگههایی از کنترلگرایی هم در این افراد مشاهده میشود. مثلا فرد خوشحال میشود از اینکه به سگ اشاره کند و سگ کنترل تلویزیون را برایش بیاورد. اما نمیتواند تحمل کند با انسانی (مثلا فرزندش) این ارتباط را برقرار کند که این فرزند متقابلا بخواهد اعتراض کند یا نگرش خود را بیان کند و... حیوان چون واکنش و اعتراض ندارد، تحملش برای این افراد راحتتر است.»
کانون خانواده در ایران با فرزندآوری معنا مییابد
احمدی با اشاره به اینکه بستر فرهنگی ایران؛ کانون خانواده را با فرزندآوری و تربیت فرزند معنا میکند، میگوید: افرادی که بهجای فرزندآوری به سراغ حیوان خانگی میروند، ممکن است سطح روانرنجوری در آنها بالا باشد. این فاکتورها دستبهدست هم میدهد تا این افراد به سراغ مسئولیت و فرزندآوری نروند اما گاهی اوقات هم بحث کلاس گذاشتن و تز روشنفکری در میان است و فرد میخواهد در جمع دوستان خود مثلا کم نیاورد یا بیکلاس نباشد و بهجای فرزند در خانه حیوان نگهداری کند. درحالیکه بستر فرهنگی ایران؛ کانون خانواده را با فرزندآوری و تربیت فرزند معنا میکند و معیارهای نگهداری از حیوان در کشورهای غربی با بستر فرهنگی ایران تطبیق ندارد. در برخی از سایتهای خارجی آماری ارائه و نوشتهشده افرادی که بهجای تربیت فرزند؛ حیوان خانگی نگه میدارند، افراد مسئولیتپذیری هستند و سلامت روان آنها تضمین است. این موضوع با بستر فرهنگی زندگی ایرانی همخوانی ندارد و آنچه در غرب سلامت روان را تضمین میکند، در بستر فرهنگی ایران تضمینکننده سلامت روانی افراد نمیتواند باشد.»
این پژوهشگر مسائل اجتماعی، عوامل فرهنگی را دلیل مکمل و تمامکننده تغییر نگرش و رفتار ایرانیان دانسته و بیان میکند: «در ۱۲ سال اخیر ازدواج ۴۰ درصد و در ۷ سال گذشته فرزندآوری ۳۵ درصد کاهش داشته و اگرچه سیاست تعدیل جمعیتی درگذشته، موجب شده فرزند سوم و بیشتر موجودی اضافی تلقی شود اما بار فرهنگی القاشده همراه این سیاست سمبه قویتری داشته. از ابتدای دهه هفتاد، شعار «فرزند کمتر زندگی بهتر» از درون زایشگاه تا خیابان و پارک، درمانگاه و مدرسه و فیلمهای تلویزیونی و سینما جلوی چشم ما بود. پژواک این شعار و تبلیغات مشابه آن، ترویج رفاهزدگی و راحتطلبی در سبک زندگی و تربیت ایرانیان بود و نتیجهاش شد یک جامعه مصرفگرا و کالازده، نسلی بهدنبال کسب سود آنی، مسابقه منفعتطلبی و یکشبه پولدار شدن. این آفتها، کار و تلاش و قناعت را که از مؤلفههای فرهنگ ایرانی بود بهشدت احاطه کرد؛ بهمرور این سوغات تهاجم نرم به سبکهای تربیتی خانوادهها نفوذ کرد و انتقال برخی مؤلفهها را به نسل بعد تضعیف نمود و تأثیرش در بخش قابلتوجهی از نسل بعدی بهصورت خودمحوری، ضعف مسئولیتپذیری، فقدان ارزشمداری کار نمایان شده و حتی کار بهجایی رسیده که حیوان پروری جای فرزندپروری را گرفته است. بررسی عوامل مؤثر بر تغییر نگرش خانوادههای ایرانی نسبت به فرزندآوری نشان میدهد طی ٢٠ سال اخیر سه عامل تغییر در سبک زندگی، بالا بودن مؤلفه فردگرایی و پایین بودن مؤلفه مسئولیتپذیری بیشترین تأثیرگذاری را در این زمینه داشته است.»
ضعف مسئولیتپذیری و کاهش فرزندآوری
علی سوندرومی، دکترای جامعهشناسی و پژوهشگر در خصوص تمایل خانوادهها به داشتن حیوان خانگی به جای فرزندآوری میگوید: «خیلیها تصور میکنند اقتصاد نقش بسیار مهمی در مقوله فرزندآوری ایفا میکند، درصورتیکه نکته حائز اهمیت در اغلب پژوهشها این است که مسائل مالی و رفاهی در سطوح پایینتر نرخ تأثیرگذاری قرار دارد؛ بااینحال میشنویم بسیاری از مردم، عدم وجود امنیت شغلی و معیشتی را عامل کاهش تمایل به فرزندآوری عنوان میکنند، اما میزان تمایل زوجهای جوان برای نگهداری حیوانات خانگی افزایشیافته و اتفاقا نگهداری حیوانات خانگی، یک رفتار بسیار پرهزینه است، و اگر این حیوانات نیاز به درمان یا جراحی هم پیدا کنند، هزینهها بیش از اینها خواهد شد. بنابراین باید بپذیریم تغییر رفتار خانوادهها در اقدام به ازدواج و سپس فرزندآوری عاملی تعیینکننده در کاهش نرخ باروری به زیر سطح جانشینی است و یکی از مؤلفههای مؤثر این اتفاق ضعف مسئولیتپذیری است. بدون تردید مسئولیتپذیری اجتماعی موجب برقراری روابط مبتنی بر همدلی، توجه بهحقوق دیگران و بهطورکلی نظم اجتماعی میشود یعنی نقطه مقابل فردگرایی و خودمحوری. فردگرایی همان چیزیاست که سبک زندگی دستخورده جدید به آن مبتلاست و آفات زیادی ازجمله بیمیلی به ازدواج و فرزندآوری را در پی داشته است.»
این جامعهشناس با تأکید براینکه انسان موجودی اجتماعی است که میل به تعامل و روابط اجتماعی دارد، میگوید: «در تعریف جامعه هم میگوییم گروهی از افراد هستند که برای پاسخ به نیازهای خود باهم تعامل اجتماعی دارند. این ارتباط و پاسخ به نیاز یا بنا به دلایل واقعی اتفاق میافتد، مثل مسائل اقتصادی، محدودیتهای اجتماعی، آیینها، رسوم و مواردی که پاسخ نیاز را محدود میکند یا بنا به دلایل ذهنی است؛ یعنی فرد ازنظر ذهنی نمیتواند تعامل برقرار کند. حس میکند پذیرفته نمیشود و حس بدبینی و ناتوانی در ارتباط با دیگران دارد. یا فکر میکند اگر ارتباطی برقرار شود ممکن است آسیبهایی از جانب جامعه به او وارد شود. عوامل ذهنی میتواند آسیبهای اجتماعی، اختلالات سایکولوژیک و... را در بربگیرد و باعث شود فرد، روال تعریفشده زندگی را عوض کند. یکی از روالهای عادی؛ فرزندآوری است. درواقع یکی از کارکردهای اصلی تشکیل خانواده، فرزندآوری و تربیت فرزند است. هرکجا متفکرین درباره خانواده صحبت میکنند به این مسئله اشاره میکنند. وقتی عوامل واقعی و عوامل ذهنی دست بهدست هم میدهند، کارکرد مرسوم خانواده مختل میشود؛ فرزندآوری انجام نمیشود؛ اما نیاز به عمل فرزندآوری خود را به فرد تحمیل میکند. این نیاز و میل به تعامل و تربیت یک موجود باعث میشود فرد بهطور ناخودآگاه به سراغ نگهداری از حیوانات برود و گرایش به این اقدام برمیگردد به نوع اختلال فرد.»
این پژوهشگر در خصوص اختلالاتی که باعث میشود فرد، نگهداری از حیوانات خانگی را جایگزین فرزندآوری کند، میگوید: «اگر خیلی کنترلگرا باشد سراغ حیواناتی میرود که سطح پایینتری از هوش را دارا هستند و انفعال بیشتری دارند مثل ماهی و... اگر انعطافپذیری فرد بالاتر باشد میرود سراغ موجوداتی که هوشمندی بیشتری دارند و چموش هستند مثل سگ، گربه و... البته گاهی افراد به دلیل شغل خود و نگهبانی از باغ و مزرعه به سراغ حیواناتی چون سگ و گربه میروند که این بحثی جداست و اختلال محسوب نمیشود. وقتی کارکرد اصلی خانواده که فرزندآوری است مختل شود؛ فرد به سراغ حیوانخانگی برود، مسئله بحثبرانگیز میشود.»
بعضیاوقات خانوادهها تمایل به فرزندآوری دارند اما تکفرزندی را انتخاب میکنند؛ علت این امر چه میتواند باشد؟ این جامعهشناس پاسخ میدهد: «گاهی اوقات اگر هم زوجین به فرزندآوری تن بدهند، محدودترین حالت آنکه همان تکفرزندی است را انتخاب میکنند که دلیل آن اختلالات ذهنی، کنترل گرایی و... میتواند باشد و این افراد بهجای آنکه در فرآیند رشد مداخله کنند و با آن همراه باشند، میخواهند تمام نیازهای این مرحله را یکجا پاسخ بدهند که عامل ذهنی میتواند دلیل این موضوع باشد. البته باید واقعیت جامعه را هم در نظر بگیریم. دنیای امروز، شرایط واقعی زندگی، محدودیتها و نظام اجتماعی عصر حاضر اجازه نمیدهد یک خانواده هفتتا 10 فرزند داشته باشد. این کار شدنی نیست اما درمجموع میل به سادهسازی ماجراست که باعث میشود خانوادهها درگیر چند فرزندی نشوند. ممکن است گاهی عوامل بیرونی اجازه فرزندآوری را به فرد ندهند و فرد نمیتواند پاسخگوی حداقلهای زندگی باشد. این فرد دلیل عقلی برای عدم تمایل به فرزندآوری دارد ولی اگر دلایل ذهنی رخ دهد فرد دنبال توجیه عملکرد خود است و عدم فرزندآوری به دلیل بیماری پایه است که اتفاق میافتد نه عوامل منطقی.»
این پژوهشگر خاطرنشان میکند «از حیوانات میتوان برای بهبود شرایط افرادی که در معرض طرد و یا گوشهگیری اجتماعی هستند همچون افراد سالخورده یا افراد دچار ناتوانیهای جسمانی استفاده کرد، چراکه اینها ازنظر جسمی فاقد تواناییهای لازم برای برقراری ارتباط باهم سن و سالان پرتوانتر خود هستند. بااینوجود برقراری روابط نزدیک انسانی اثرات مفید غیرقابلانکاری روی سطح سلامتی افراد دارد و زوجینی که داشتن حیوان خانگی را به فرزند ترجیح میدهند یا میل به کمفرزندی و حیوان فرزندی دارند خلاف فطرت و طبیعت انسانی عمل میکنند. این اتفاق ناشی از تغییر سبک زندگی جامعه است که متأسفانه از دهه ۶۰ آغاز شد و جامعه را به داشتن فرزند کمتر ترغیب کرد. دو نسل با این سیاستها مأنوس شدند و تغییر این سبک زندگی کار طولانیمدت و پیچیدهای است و باید از روشهای دقیق و کارشناسی برای تغییر اینرویه غلط بهرهمند شد. البته افزایش میزان تحصیلات، نیازها، خواستهها و اولویتهای افراد، باورها و حتی سنتهای زندگی آنها را تغییر داده و افراد بیشتر به رفاه و منافع شخصیشان اهمیت میدهند و خواهان راحتی افزونتر هستند. از طرفی تغییرنگاه و فرهنگ کار سادهای نیست. همانطور که اشاره کردم سیاست ایران بیش از ۲۰ سال (۱۳۶۸تا ۱۳۹۱) کنترل و جلوگیری از افزایش جمعیت بود و در این مسیر نهتنها حمایت، تسهیلات و مشوقهای دولتی همراه خانوادههای علاقهمند به این سیاست بود، حتی همراهی سازمان جهانی بهداشت را نیز با خود داشت. به همین دلیل تسهیلات عمومی و یارانهها به خانوادههای دارای فرزند بیشتر تعلق نمیگرفت و شعار فرزند کمتر، زندگی بهتر؛ تا دورترین مناطق ایران تبلیغ میشد، لذا تغییر نگاه زمانبر است و باتوجه به تغییر سبک زندگی و گرایش به حیوان خانگی، بهبود شرایط اقتصادی صرفا نمیتواند مشوقی برای فرزندآوری باشد.»
عبدالحسین خسروپناه، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز اردیبهشتماه امسال در اولین همایش ملی جمعیت عنوان کرده بود که« ارائه مشوقهای اقتصادی و تصویب قوانین بهتنهایی در موضوع فرزندآوری کافی نیست.»
قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت در سال ۱۴۰۰ تصویبشده و شورای عالی انقلاب فرهنگی چندین مصوبه برای سیاست عملیاتی این قانون انجام داده و آنچه باید در تقنین صورت بگیرد نیز اجرایی شده است. اما مسئله جمعیت هنوز در مسیر ریل اصلی نیفتاده است. مطابق تأکیدات دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی «باید به اصل گفتمان سازی و فرهنگسازی توجه و فرزندآوری را با ابزار رسانهای جدید این گفتمان ترویج کرد. باید بعضی از عوامل کاهش فرزندآوری را تشریح نمود. ما ۱۹ درصد کاهش ازدواج داریم و ۱۶ درصد افزایش آمار طلاق داریم. افزایش میزان تجرد و افزایش برعهده گرفتن سرپرستی حیوانات خانگی از موضوعاتی است که خانواده را تضعیف کرده است.»
به گفته خسروپناه، نگهداری از تولهسگ، و گربه جای فرزندان را گرفته و سه چهار برابر هزینه فرزند را خرج نگهداری از حیوان میکنند که بگویند نیازی به فرزند نیست. بنابراین باید کار گستردهای در زمینه گفتمان سازی انجام شود تا بینش و نگرش به فرزندآوری و جمعیت تغییر کند.
تعداد خانوادههایی که حیوان خانگی نگهداری میکنند در سالیان اخیر افزایشیافته است، بهگونهای که حتی آپارتماننشینی نیز نتوانسته اینروند را متوقف کند. از زمانی که انسانها سگها و گربهها را اهلی کردند، که برخی آنها را صرفا «نیمهاهلی» میدانند، نقششان بهطور عمده از شکار و نگهبانی به نوع دیگری تبدیلشده است و علیرغم اینکه جلوگیری از پیری جمعیت و گرفتار شدن در تله جمعیتی از نیازهای ضروری جامعه ماست، بدون توجه به اهمیت این موضوع، میل به «حیوان فرزندی» برخلاف فطرت و طبیعت انسانی رواج یافته است.
عوامل متعددی ازجمله مسائل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و پیگیری سیاستهای کاهش جمعیت در مقطعی موجب شده تا رشد جمعیت در کشور سیر نزولی به خود بگیرد که سقوط نرخ فرزندآوری، رواج الگوی بیفرزندی و تکفرزندی در جامعه و ورود رابطه انسان و حیوان خانگی به مرحله جدید و تبدیل آنها به اعضای خانواده؛ بهعنوان اصلیترین مصادیق آسیبهای اجتماعی برآمده از این رخداد مطرح است. حیوانات خانگی درگذشته نسبتا ارزان بودند و اغلب از تهماندههای سفره تغذیه میکردند و هرگز رنگ کلینیکهای دامپزشکی را نمیدیدند. اما در حال حاضر اینطور نیست و هزینه یک عمل شکستگی دستوپای سگ یا گربه ٧ تا ١٢ میلیون تومان و هزینه غذای آنها از یک برند خارجی ماهانه ۵ میلیون تومان آب میخورد. بنابراین نگهداری از یک سگ، گربه و برخی دیگر از حیوانات خانگی، با احتساب هزینههای درمان؛ ویزیتهای دورهای، واکسیناسیون و پانسیون در طول سال بالغبر میلیونها تومان میشود. این در حالی است که فقط ویزیت دورهای برخی حیوانات خانگی دستکم ٤٠٠ هزار تومان هزینه دارد. بنابراین داشتن شرایط اقتصادی بهتر لزوما نمیتواند مشوقی برای فرزندآوری باشد و درحالیکه نگهداری از حیوانات خانگی، یک رفتار بسیار پرهزینه است، عدهای از افراد نسبت به هزینههای فرزندآوری اظهار نگرانی میکنند!
جامعه در محاصره فردگرایی و خودمحوری
یاور احمدی، پژوهشگر مسائل اجتماعی دراینباره میگوید: «گلایه برخی زوجها از هزینه بالای فرزندآوری قابلپذیرش نیست، عوامل اقتصادی میتواند بهانه خوبی باشد، اما دلیل مناسبی نیست. مصرفگرایی و زیادهخواهی در جامعه امروز به این امر دامن میزند. نسلهای قبل که بین ۵ تا ۱۰ فرزند داشتند اوضاع اقتصادی مناسبی نداشتند اما احساس مسئولیت میکردند. در طول تاریخ فرزندپروری خیلی درگیر مسائل اقتصادی نبوده. کما اینکه هزینه نگهداری از حیوان میتواند حتی بالاتر از نگهداری فرزند هم باشد. غذای مخصوص حیوانات، ویزیت دامپزشکی و سایر هزینههای جانبی برای یک حیوان درمجموع بالاست. از طرفی برخی زوجهای جوان که فرزندآوری را مخل آسایش میدانند، حاضرند زمان زیادی را برای حیوان خانگی صرف کنند اما بچهدار نشوند، لذا معتقدم جامعه در محاصره فردگرایی، خودمحوری و بیعلاقگی به پذیرش مسئولیت قرارگرفته است. طی سالهای اخیر بسیاری از روانشناسان و متخصصان علوم اجتماعی، از چالشهای تربیتی سخن میگویند که کشور را درگیر پیامدهای فردی و اجتماعی کرده است. این سخن تلخ است اما باید گفت نتایج پژوهشهای متعددی نشان از آن دارد که اغلب افراد برای مسائل مختلف در سطوح اجتماعی، اقتصادی، ملی و فردی دارای حس مسئولیتپذیری قابلتوجهی نیستند تا جایی که آموزش مسئولیتپذیری به یکی از خلأهای اصلی تربیت فرزند در ایران تبدیلشده است.»
این پژوهشگر در ادامه توضیح میدهد: «ضعف مسئولیتپذیری آنجا خود را نشان میدهد که جوانان زیادی با برنامهریزیهایی که بیشتر به تخیل شبیه است ازدواج را تا فراهم شدن ایدهآلانه امکانات زندگی، به تأخیر میاندازند. آنجا که عدهای از جوانان بچهدار شدن را معامله معقولی نمیدانند چراکه بر اساس مفهوم فایده، تنها باید چیزی را انتخاب کرد که سودش بیشتر از ضررش باشد و پدر و مادر باید هزینههای مادی و معنوی زیاد و غیرقابل محاسبهای برای تولد و پرورش فرزند پرداخت کنند؛ درحالیکه در مقابل فقط چیزی به نام شادی
پدر و مادر بودن دریافت میکنند! اینگونه تصورات در جامعه رایج شده و متأسفانه چند سالی است که با تغییر سبک زندگی و افزایش تمایل به داشتن حیوان خانگی، مردم به این موضوع به چشم جایگزینی برای فرزندآوری نگاه میکنند. البته میزان این تمایل آنقدر زیاد نیست که در جامعه فراگیر شده باشد و هنوز درصد کمی از افراد این تمایل رادارند و عمدتا افرادی به این سمتوسو گرایش دارند که سطح مسئولیتپذیری، حل مسئله و مواجهشدنشان با افرادی که مطابق میل آنها رفتار نمیکنند پایین است. رگههایی از کنترلگرایی هم در این افراد مشاهده میشود. مثلا فرد خوشحال میشود از اینکه به سگ اشاره کند و سگ کنترل تلویزیون را برایش بیاورد. اما نمیتواند تحمل کند با انسانی (مثلا فرزندش) این ارتباط را برقرار کند که این فرزند متقابلا بخواهد اعتراض کند یا نگرش خود را بیان کند و... حیوان چون واکنش و اعتراض ندارد، تحملش برای این افراد راحتتر است.»
کانون خانواده در ایران با فرزندآوری معنا مییابد
احمدی با اشاره به اینکه بستر فرهنگی ایران؛ کانون خانواده را با فرزندآوری و تربیت فرزند معنا میکند، میگوید: افرادی که بهجای فرزندآوری به سراغ حیوان خانگی میروند، ممکن است سطح روانرنجوری در آنها بالا باشد. این فاکتورها دستبهدست هم میدهد تا این افراد به سراغ مسئولیت و فرزندآوری نروند اما گاهی اوقات هم بحث کلاس گذاشتن و تز روشنفکری در میان است و فرد میخواهد در جمع دوستان خود مثلا کم نیاورد یا بیکلاس نباشد و بهجای فرزند در خانه حیوان نگهداری کند. درحالیکه بستر فرهنگی ایران؛ کانون خانواده را با فرزندآوری و تربیت فرزند معنا میکند و معیارهای نگهداری از حیوان در کشورهای غربی با بستر فرهنگی ایران تطبیق ندارد. در برخی از سایتهای خارجی آماری ارائه و نوشتهشده افرادی که بهجای تربیت فرزند؛ حیوان خانگی نگه میدارند، افراد مسئولیتپذیری هستند و سلامت روان آنها تضمین است. این موضوع با بستر فرهنگی زندگی ایرانی همخوانی ندارد و آنچه در غرب سلامت روان را تضمین میکند، در بستر فرهنگی ایران تضمینکننده سلامت روانی افراد نمیتواند باشد.»
این پژوهشگر مسائل اجتماعی، عوامل فرهنگی را دلیل مکمل و تمامکننده تغییر نگرش و رفتار ایرانیان دانسته و بیان میکند: «در ۱۲ سال اخیر ازدواج ۴۰ درصد و در ۷ سال گذشته فرزندآوری ۳۵ درصد کاهش داشته و اگرچه سیاست تعدیل جمعیتی درگذشته، موجب شده فرزند سوم و بیشتر موجودی اضافی تلقی شود اما بار فرهنگی القاشده همراه این سیاست سمبه قویتری داشته. از ابتدای دهه هفتاد، شعار «فرزند کمتر زندگی بهتر» از درون زایشگاه تا خیابان و پارک، درمانگاه و مدرسه و فیلمهای تلویزیونی و سینما جلوی چشم ما بود. پژواک این شعار و تبلیغات مشابه آن، ترویج رفاهزدگی و راحتطلبی در سبک زندگی و تربیت ایرانیان بود و نتیجهاش شد یک جامعه مصرفگرا و کالازده، نسلی بهدنبال کسب سود آنی، مسابقه منفعتطلبی و یکشبه پولدار شدن. این آفتها، کار و تلاش و قناعت را که از مؤلفههای فرهنگ ایرانی بود بهشدت احاطه کرد؛ بهمرور این سوغات تهاجم نرم به سبکهای تربیتی خانوادهها نفوذ کرد و انتقال برخی مؤلفهها را به نسل بعد تضعیف نمود و تأثیرش در بخش قابلتوجهی از نسل بعدی بهصورت خودمحوری، ضعف مسئولیتپذیری، فقدان ارزشمداری کار نمایان شده و حتی کار بهجایی رسیده که حیوان پروری جای فرزندپروری را گرفته است. بررسی عوامل مؤثر بر تغییر نگرش خانوادههای ایرانی نسبت به فرزندآوری نشان میدهد طی ٢٠ سال اخیر سه عامل تغییر در سبک زندگی، بالا بودن مؤلفه فردگرایی و پایین بودن مؤلفه مسئولیتپذیری بیشترین تأثیرگذاری را در این زمینه داشته است.»
ضعف مسئولیتپذیری و کاهش فرزندآوری
علی سوندرومی، دکترای جامعهشناسی و پژوهشگر در خصوص تمایل خانوادهها به داشتن حیوان خانگی به جای فرزندآوری میگوید: «خیلیها تصور میکنند اقتصاد نقش بسیار مهمی در مقوله فرزندآوری ایفا میکند، درصورتیکه نکته حائز اهمیت در اغلب پژوهشها این است که مسائل مالی و رفاهی در سطوح پایینتر نرخ تأثیرگذاری قرار دارد؛ بااینحال میشنویم بسیاری از مردم، عدم وجود امنیت شغلی و معیشتی را عامل کاهش تمایل به فرزندآوری عنوان میکنند، اما میزان تمایل زوجهای جوان برای نگهداری حیوانات خانگی افزایشیافته و اتفاقا نگهداری حیوانات خانگی، یک رفتار بسیار پرهزینه است، و اگر این حیوانات نیاز به درمان یا جراحی هم پیدا کنند، هزینهها بیش از اینها خواهد شد. بنابراین باید بپذیریم تغییر رفتار خانوادهها در اقدام به ازدواج و سپس فرزندآوری عاملی تعیینکننده در کاهش نرخ باروری به زیر سطح جانشینی است و یکی از مؤلفههای مؤثر این اتفاق ضعف مسئولیتپذیری است. بدون تردید مسئولیتپذیری اجتماعی موجب برقراری روابط مبتنی بر همدلی، توجه بهحقوق دیگران و بهطورکلی نظم اجتماعی میشود یعنی نقطه مقابل فردگرایی و خودمحوری. فردگرایی همان چیزیاست که سبک زندگی دستخورده جدید به آن مبتلاست و آفات زیادی ازجمله بیمیلی به ازدواج و فرزندآوری را در پی داشته است.»
این جامعهشناس با تأکید براینکه انسان موجودی اجتماعی است که میل به تعامل و روابط اجتماعی دارد، میگوید: «در تعریف جامعه هم میگوییم گروهی از افراد هستند که برای پاسخ به نیازهای خود باهم تعامل اجتماعی دارند. این ارتباط و پاسخ به نیاز یا بنا به دلایل واقعی اتفاق میافتد، مثل مسائل اقتصادی، محدودیتهای اجتماعی، آیینها، رسوم و مواردی که پاسخ نیاز را محدود میکند یا بنا به دلایل ذهنی است؛ یعنی فرد ازنظر ذهنی نمیتواند تعامل برقرار کند. حس میکند پذیرفته نمیشود و حس بدبینی و ناتوانی در ارتباط با دیگران دارد. یا فکر میکند اگر ارتباطی برقرار شود ممکن است آسیبهایی از جانب جامعه به او وارد شود. عوامل ذهنی میتواند آسیبهای اجتماعی، اختلالات سایکولوژیک و... را در بربگیرد و باعث شود فرد، روال تعریفشده زندگی را عوض کند. یکی از روالهای عادی؛ فرزندآوری است. درواقع یکی از کارکردهای اصلی تشکیل خانواده، فرزندآوری و تربیت فرزند است. هرکجا متفکرین درباره خانواده صحبت میکنند به این مسئله اشاره میکنند. وقتی عوامل واقعی و عوامل ذهنی دست بهدست هم میدهند، کارکرد مرسوم خانواده مختل میشود؛ فرزندآوری انجام نمیشود؛ اما نیاز به عمل فرزندآوری خود را به فرد تحمیل میکند. این نیاز و میل به تعامل و تربیت یک موجود باعث میشود فرد بهطور ناخودآگاه به سراغ نگهداری از حیوانات برود و گرایش به این اقدام برمیگردد به نوع اختلال فرد.»
این پژوهشگر در خصوص اختلالاتی که باعث میشود فرد، نگهداری از حیوانات خانگی را جایگزین فرزندآوری کند، میگوید: «اگر خیلی کنترلگرا باشد سراغ حیواناتی میرود که سطح پایینتری از هوش را دارا هستند و انفعال بیشتری دارند مثل ماهی و... اگر انعطافپذیری فرد بالاتر باشد میرود سراغ موجوداتی که هوشمندی بیشتری دارند و چموش هستند مثل سگ، گربه و... البته گاهی افراد به دلیل شغل خود و نگهبانی از باغ و مزرعه به سراغ حیواناتی چون سگ و گربه میروند که این بحثی جداست و اختلال محسوب نمیشود. وقتی کارکرد اصلی خانواده که فرزندآوری است مختل شود؛ فرد به سراغ حیوانخانگی برود، مسئله بحثبرانگیز میشود.»
بعضیاوقات خانوادهها تمایل به فرزندآوری دارند اما تکفرزندی را انتخاب میکنند؛ علت این امر چه میتواند باشد؟ این جامعهشناس پاسخ میدهد: «گاهی اوقات اگر هم زوجین به فرزندآوری تن بدهند، محدودترین حالت آنکه همان تکفرزندی است را انتخاب میکنند که دلیل آن اختلالات ذهنی، کنترل گرایی و... میتواند باشد و این افراد بهجای آنکه در فرآیند رشد مداخله کنند و با آن همراه باشند، میخواهند تمام نیازهای این مرحله را یکجا پاسخ بدهند که عامل ذهنی میتواند دلیل این موضوع باشد. البته باید واقعیت جامعه را هم در نظر بگیریم. دنیای امروز، شرایط واقعی زندگی، محدودیتها و نظام اجتماعی عصر حاضر اجازه نمیدهد یک خانواده هفتتا 10 فرزند داشته باشد. این کار شدنی نیست اما درمجموع میل به سادهسازی ماجراست که باعث میشود خانوادهها درگیر چند فرزندی نشوند. ممکن است گاهی عوامل بیرونی اجازه فرزندآوری را به فرد ندهند و فرد نمیتواند پاسخگوی حداقلهای زندگی باشد. این فرد دلیل عقلی برای عدم تمایل به فرزندآوری دارد ولی اگر دلایل ذهنی رخ دهد فرد دنبال توجیه عملکرد خود است و عدم فرزندآوری به دلیل بیماری پایه است که اتفاق میافتد نه عوامل منطقی.»
این پژوهشگر خاطرنشان میکند «از حیوانات میتوان برای بهبود شرایط افرادی که در معرض طرد و یا گوشهگیری اجتماعی هستند همچون افراد سالخورده یا افراد دچار ناتوانیهای جسمانی استفاده کرد، چراکه اینها ازنظر جسمی فاقد تواناییهای لازم برای برقراری ارتباط باهم سن و سالان پرتوانتر خود هستند. بااینوجود برقراری روابط نزدیک انسانی اثرات مفید غیرقابلانکاری روی سطح سلامتی افراد دارد و زوجینی که داشتن حیوان خانگی را به فرزند ترجیح میدهند یا میل به کمفرزندی و حیوان فرزندی دارند خلاف فطرت و طبیعت انسانی عمل میکنند. این اتفاق ناشی از تغییر سبک زندگی جامعه است که متأسفانه از دهه ۶۰ آغاز شد و جامعه را به داشتن فرزند کمتر ترغیب کرد. دو نسل با این سیاستها مأنوس شدند و تغییر این سبک زندگی کار طولانیمدت و پیچیدهای است و باید از روشهای دقیق و کارشناسی برای تغییر اینرویه غلط بهرهمند شد. البته افزایش میزان تحصیلات، نیازها، خواستهها و اولویتهای افراد، باورها و حتی سنتهای زندگی آنها را تغییر داده و افراد بیشتر به رفاه و منافع شخصیشان اهمیت میدهند و خواهان راحتی افزونتر هستند. از طرفی تغییرنگاه و فرهنگ کار سادهای نیست. همانطور که اشاره کردم سیاست ایران بیش از ۲۰ سال (۱۳۶۸تا ۱۳۹۱) کنترل و جلوگیری از افزایش جمعیت بود و در این مسیر نهتنها حمایت، تسهیلات و مشوقهای دولتی همراه خانوادههای علاقهمند به این سیاست بود، حتی همراهی سازمان جهانی بهداشت را نیز با خود داشت. به همین دلیل تسهیلات عمومی و یارانهها به خانوادههای دارای فرزند بیشتر تعلق نمیگرفت و شعار فرزند کمتر، زندگی بهتر؛ تا دورترین مناطق ایران تبلیغ میشد، لذا تغییر نگاه زمانبر است و باتوجه به تغییر سبک زندگی و گرایش به حیوان خانگی، بهبود شرایط اقتصادی صرفا نمیتواند مشوقی برای فرزندآوری باشد.»
عبدالحسین خسروپناه، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز اردیبهشتماه امسال در اولین همایش ملی جمعیت عنوان کرده بود که« ارائه مشوقهای اقتصادی و تصویب قوانین بهتنهایی در موضوع فرزندآوری کافی نیست.»
قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت در سال ۱۴۰۰ تصویبشده و شورای عالی انقلاب فرهنگی چندین مصوبه برای سیاست عملیاتی این قانون انجام داده و آنچه باید در تقنین صورت بگیرد نیز اجرایی شده است. اما مسئله جمعیت هنوز در مسیر ریل اصلی نیفتاده است. مطابق تأکیدات دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی «باید به اصل گفتمان سازی و فرهنگسازی توجه و فرزندآوری را با ابزار رسانهای جدید این گفتمان ترویج کرد. باید بعضی از عوامل کاهش فرزندآوری را تشریح نمود. ما ۱۹ درصد کاهش ازدواج داریم و ۱۶ درصد افزایش آمار طلاق داریم. افزایش میزان تجرد و افزایش برعهده گرفتن سرپرستی حیوانات خانگی از موضوعاتی است که خانواده را تضعیف کرده است.»
به گفته خسروپناه، نگهداری از تولهسگ، و گربه جای فرزندان را گرفته و سه چهار برابر هزینه فرزند را خرج نگهداری از حیوان میکنند که بگویند نیازی به فرزند نیست. بنابراین باید کار گستردهای در زمینه گفتمان سازی انجام شود تا بینش و نگرش به فرزندآوری و جمعیت تغییر کند.
تیتر خبرها
تیترهای روزنامه
-
نسلکشی، جنایت جنگی و دیگر هیچ!
-
وداع با علمدار سید مقاومت
-
تکمیل پروژههای نهضت ملی مسکن ضروری است
-
بازار مسکن باید شفاف شود
-
سکته نظامی شیطان
-
لزوم همکاری با بخش خصوصی برای کنترل اجارهها
-
دیپلماسی ایران و عربستان در میانه بحران
-
فاجعه آزمایشگاههای مخفی غرب در آفریقا
-
ردپای فردگرایی در نگهداری از حیوانات خانگی
-
شکست تاریخی رژیم صهیونیستی
-
آتشبس تنها راهحل رژیم صهیونیستی است