اربعین، پاسخی به بحران فردگرایی و جمع‌گرایی

سفر اربعین مقصد همه تظلم‌هاست

گروه فرهنگی
 اربعین رفتن به کربلا نیست؛ بازگشت به کربلاست. اما این بازگشت چیست؟ هایدگر می‌گوید انسان مدرن از «وجود اصیل» خود دور شده و باید به آن بازگردد. اما بازگشت اربعین متفاوت است: این بازگشت انسان‌شناختی است به آن لحظه‌ای که انسان با ماهیت اصیل خود روبه‌رو شد. بازگشت به آن وضعیت حدی که در آن انسان مجبور شد میان «بودن» و «داشتن» یکی را انتخاب کند. همچون خود سید و سالار شهیدان که هرچه رنگ تعلق داشت را رها کرد تا انسانیت خود را حفظ کند و «بودن» ابدی و آسمانی را بر «داشتن» کوتاه‌مدت و زمینی ترجیح داد؛ اربعین نیز موسم لذت بردن از بودن است؛ نه زائر چیزی جز حداقل ملزومات با خود می‌برد و نه خادم و میزبان در مواکب چیزی را از زائر دریغ می‌کنند؛ ولو داشته‌اش تنها در حد آب آشامیدنی یا دستمال‌کاغذی یا تکه‌های نان یا صرفا چادری برای اسکان باشد. این لذت بردن از بودن، تنها با عشق حقیقی فردی در کنار عشق حقیقی جمعی امکان‌پذیر است. اما این هم‌نشینی بی‌مانند فردیت و جمعیت چگونه رخ می‌دهد؟
در تحلیل جوامع انسانی، می‌توان آن‌ها را در نسبت با دو گرایش عمده دسته‌بندی کرد: فردگرایی و جمع‌گرایی. برخی جوامع به‌طور افراطی فردگرا هستند؛ جایی که اصالت با فرد است و نهادهای اجتماعی، خانواده، دین یا حتی دوستی‌های دیرپا، به‌تدریج از معنا تهی می‌شوند. فرد تنها می‌ماند، نه به‌خاطر نبود دیگران، بلکه به‌دلیل گسست عاطفی و نهادی از جامعه. 
تمدن غرب با فردگرایی افراطی، ساختارهای اجتماعی را تحلیل برده است. در فرهنگ آنگلوساکسون، هویت فردی اصل نخست است و نهادهایی چون خانواده، دین یا جامعه محلی، اهمیت پیشین خود را از دست داده‌اند. روابط انسانی، به‌جای پیوندهای عمیق و پایدار، اغلب کارکردی، موقت و قابل‌جایگزینی‌اند. مفاهیمی چون «خودابرازی»، «استقلال» و «موفقیت فردی» به ارزش‌های مقدس بدل شده‌اند، اما پیامد آن، شکلی از تنهایی ساختاری است که در آن افراد ازنظر عاطفی و حمایتی تنها می‌مانند. نبود چارچوب‌های جمعی، فرد را در بی‌معنایی، اضطراب، و بحران هویت رها کرده است. تأسیس وزارت تنهایی در بریتانیا، نه یک امر نمادین، که واکنشی به فروریزی بنیان‌های اجتماعی ا‌ست؛ فروریزی‌ای که در دل آزادی مطلق، امکان معنا و تعلق را زدوده است. در ژانویه ۲۰۱۸، دولت بریتانیا برای اولین‌بار در جهان، سمتی رسمی به‌نام وزیر تنهایی (Minister for Loneliness) ایجاد کرد. نخستین فردی که این سمت را بر عهده گرفت، تریسی کراوچ (Tracey Crouch) بود. این ابتکار در دوران نخست‌وزیری ترزا می و به پیشنهاد کمیسیون جو کاکس (Jo Cox Commission on Loneliness) انجام شد؛ کمیسیونی که به افتخار نماینده فقید پارلمان و دغدغه‌مند در موضوع تنهایی، تشکیل شده بود.
در مقابل، برخی جوامع به‌طور افراطی جمع‌گرا هستند؛ مانند ژاپن، که در آن خواست جمعی آن‌چنان اصیل تلقی می‌شود که فرد را به حاشیه می‌راند. در این فضا، تمایلات شخصی و تجربه فردی جایگاهی ندارد و همین سرکوبِ مستمر، انزوایی پنهان اما فراگیر پدید می‌آورد. در این فرهنگ، اولویت با هماهنگی، اطاعت، و ایفای نقش‌های اجتماعی‌ است، نه ابراز احساسات و خواسته‌های شخصی. این الگو در قالب‌هایی چون «گامان» (تحمل بی‌صدا)، «کاروشی» (مرگ بر اثر کار زیاد)، و «هی‌کیکوموری» (انزوای کامل اجتماعی) بروز می‌یابد. فرد، برای آنکه به چشم نیاید و نظم جمع به‌هم نخورد، به‌تدریج از خود تهی می‌شود. نتیجه، جامعه‌ای منظم اما رنجور است؛ جایی که تنهایی در لفافه سکوت و ادب پنهان می‌شود. تأسیس وزارت‌خانه تنهایی در ژاپن، پاسخ نهادینه به بحرانی است که از دل همین ساختار برآمده است.
چه در فردگرایی افراطی و چه در جمع‌گرایی افراطی، نتیجه یکی ا‌ست: تنهایی. تنهایی‌ای از جنس بی‌پناهی در غرب و تنهایی‌ای از جنس بی‌هویتی در شرق. تأسیس وزارت‌خانه‌هایی برای مقابله با تنهایی در کشورهایی چون بریتانیا یا ژاپن، گواهی است بر پیامدهای این دو افراطِ متضاد.
اما در دل سنت شیعی، امر دیگری رخ می‌دهد؛ نوعی ترکیب متعادل از فرد و جمع، که در راهپیمایی اربعین به شکلی زنده و فراگیر به نمایش درمی‌آید. در این واقعه، فردیت‌ها حفظ شده‌اند اما در دل جمع، معنا یافته‌اند. افراد با اراده، اشتیاق و عشق شخصی خود به راه می‌افتند، اما به مقصدی مشترک، با عشقی مشترک. اینجا نه فرد در جمع حل می‌شود و نه جمع به حاشیه می‌رود؛ بلکه نسبتی هماهنگ میان آن‌ها شکل می‌گیرد.
راز این هماهنگی در نوعی عشق است: عشقی که از فردیت می‌جوشد اما به «ولی» تعلق دارد؛ یعنی انسانی کامل که مرکز ثقل جمع است. این عشق، نه از سر تملک، بلکه از جنس تعلق است. نه حسادت می‌آفریند، نه رقابت. وقتی کسی را نه برای خود، که خود را برای او بخواهی، دیگران را هم برای او می‌خواهی. و چون دیگران جلوه‌ای از اویند، خود را نیز برای آنان می‌خواهی. عشق به امام، به‌جای طرد دیگر عشاق، به پذیرش و مودّت نسبت به آنان می‌انجامد. اربعین تصویر زنده همین پیوندهای عاشقانه است؛ پیوندی میان فردیت‌ها که به‌جای برخورد و رقابت، به همدلی و محبت بدل شده‌اند. همین است که اربعین را نه فقط بزرگ، که شیرین و لذیذ می‌کند. هم‌نشینی فدریت و جمعیت ماحصل گوهر نابی است که هیچ مکتب دیگری جز تشیع از آن برخوردار نیست: ولایت که منجر به عشق سیاسی در افراد می‌شود. آری؛ عشق در اربعین حکومت می‌کند. اما این عشق نه صرفاً عشق رمانتیک است و نه یک عشق صوفیانه محض. این «عشق سیاسی» است. بادیو معتقد است عشق نه احساس شخصی، بلکه «وفاداری به یک رویداد» است: وفاداری به حقیقتی که در آن رویداد آشکار شده و ادامه دادن مسیری که آن رویداد باز کرده است. کارل شمیت نیز می‌گوید سیاست بر مبنای «تصمیم» استوار است: تصمیم به انتخاب یک موضع در برابر دیگری. ازاین‌رو نمی‌توان به‌صورت غیرسیاسی امام حسین علیه‌السلام را دوست داشت؛ مگر با کوچک کردن این عشق! کربلا مقصد همه تظلم‌هاست، چراکه سیدالشهدا علیه‌السلام مظلوم‌ترینِ تمام مظلوم‌هاست و انتقام او، انتقام از تک‌تک ظالم‌هاست. اربعین یک راهپیمایی ضدظلم است؛ نه فقط زیارتی عاشقانه. در عصری که غزه -نقطه ثقل مظلومیت و مذبح انسانیت در جهان امروز- در غیرانسانی‌ترین نوع محاصره است و در آن صغیر و کبیر از گرسنگی می‌میرند، این تجمع میلیونی فریادی است که می‌گوید: ما شاهدیم و سکوت نمی‌کنیم. هر قدم به‌سوی کربلا، قدمی علیه آن نسل‌کشی است. هر زائری که راه کربلا را می‌پیماید، در حقیقت می‌گوید: آنچه که امروز در غزه مظلوم می‌گذرد، همان چیزی است که در کربلا بر مولای ما و أصحاب و أولاد او گذشت. شیعه با اربعین اعلام می‌کند: همه ما به تأسی از حضرت زینب میدان جنگ را رها نمی‌کنیم. خانه ما آنجایی است که در آن ظلمی صورت می‌گیرد. شیعه ساکن دامنه آتشفشان‌های ظلم است. این مسئولیت جهانی ا‌ست که منطق و عقل هم آن را تأیید می‌کند: در برابر بی‌عدالتی ساکت نمانده‌ایم. خانه ما آنجایی است که در آن عزیزمان را کشتند. اربعین رفتن به کربلا نیست؛ بازگشت به کربلاست.
 سفر اربعین  مقصد همه تظلم‌هاست