صلحی که در جهان سلطه معنا ندارد
مسعود پیرهادی
تاریخ معاصر بهروشنی نشان داده که قدرتهای بزرگ، بهویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی، هیچگاه به تعهدات خود پایبند نبودهاند؛ زیرا بقای آنها نه در صلح، بلکه در استمرار بحران و جنگ تعریف میشود. در ساختار سیاسی و اقتصادی آنها، جنگ نه استثنا، بلکه قاعده است.
ایالات متحده از جنگ کره تا افغانستان، از عراق تا لیبی و از حمایت از اسرائیل تا مداخله در اوکراین، همواره منطق جنگ را بهعنوان ابزار حفظ هژمونی خود بهکار گرفته است. هر بار نیز شعارهایی چون «دموکراسی»، «حقوق بشر» یا «امنیت جهانی» را سپر کرده تا هزینه اخلاقی تجاوز را پنهان کند. اما واقعیت این است که منافع صنایع نظامی، انرژی و نفوذ ژئوپلیتیکی، موتور واقعی تصمیمگیری در واشنگتن است.
رژیم صهیونیستی نیز در همین چارچوب عمل میکند. موجودیتی که از دل جنگ زاده شد و در سایه جنگ زنده ماند، هیچگاه نتوانسته و نخواسته صلح پایدار را تجربه کند، زیرا صلح برایش به معنای برملا شدن ضعفهای ساختاری است. از اینرو، با هر وسعتی از خونریزی، همچنان به سیاست تجاوز و گسترش آن ادامه میدهد و هر بار که فشار جهانی بالا میگیرد، با کمک آمریکا در پشت میز مذاکرات، زمان میخرد تا خود را بازسازی کند.
امروز که افکار عمومی جهان بیش از هر زمان دیگری از دروغهای اخلاقی غرب آگاه شده، آنها به جای اصلاح مسیر، به تبلیغات، جنگ شناختی و ایجاد بحرانهای مصنوعی روی آوردهاند. هدف ساده است: جهان را در آتش نگه دارند تا خود در سایه دود، همچنان در قدرت بمانند.
در چنین جهانی، سادهلوحی است اگر ملتها بقای خود را در وعده قدرتهای سلطهگر جستوجو کنند. صلحی که از سوی آنان پیشنهاد میشود، معمولا فاصلهای است برای آمادهسازی دور بعدی بحران.
ایران، با تجربه تاریخی و موقعیت ژئوپلیتیکیاش، باید بیش از هر زمان دیگری بر آمادگی همهجانبه تأکید کند؛ آمادگی نظامی، اقتصادی، رسانهای و فرهنگی. در جهانی که حقیقت و دروغ در هم آمیخته، تنها کشوری میتواند بایستد که استقلال فکری و درونی خود را حفظ کرده باشد.
مفهوم آمادگی، صرفا نظامی نیست. یعنی شناخت دقیق از رفتار قدرتها، شناسایی نقاط ضعف و قوت در سیاست داخلی و منطقهای و ارتقای تابآوری جامعه. باید در سیاستگذاری کلان کشور، بر این واقعیت تمرکز شود که آمریکا و اسرائیل نه تغییر کردهاند و نه خواهند کرد. آنها همچنان منطق جنگ را تئوریزه میکنند، زیرا تنها در میدان بیثباتی است که میتوانند خود را قدرت اول نشان دهند.
در برابر چنین وضعیتی، آمادگی مداوم، شرط بقاست. نه برای حمله، بلکه برای بقا؛ نه برای تسلیم، بلکه برای پیشبینی.
کشوری که برای بحران آماده است، از بحران نمیترسد و ملتی که حقیقت سلطه را بشناسد، فریب لبخند صلح را نمیخورد.
ما در عصری زندگی میکنیم که دیگر نمیتوان به وعدهها دل بست. باید بر واقعیتها ایستاد و آینده را نه با امید واهی به صلح تحمیلی، بلکه با هوشیاری و انسجام ملی ساخت. زیرا در جهانی که قدرتهای بزرگ از جنگ، نان میخورند، تنها ملتهایی میمانند که از آمادگی، امنیت و استقلال خود پاسداری کنند.
تاریخ معاصر بهروشنی نشان داده که قدرتهای بزرگ، بهویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی، هیچگاه به تعهدات خود پایبند نبودهاند؛ زیرا بقای آنها نه در صلح، بلکه در استمرار بحران و جنگ تعریف میشود. در ساختار سیاسی و اقتصادی آنها، جنگ نه استثنا، بلکه قاعده است.
ایالات متحده از جنگ کره تا افغانستان، از عراق تا لیبی و از حمایت از اسرائیل تا مداخله در اوکراین، همواره منطق جنگ را بهعنوان ابزار حفظ هژمونی خود بهکار گرفته است. هر بار نیز شعارهایی چون «دموکراسی»، «حقوق بشر» یا «امنیت جهانی» را سپر کرده تا هزینه اخلاقی تجاوز را پنهان کند. اما واقعیت این است که منافع صنایع نظامی، انرژی و نفوذ ژئوپلیتیکی، موتور واقعی تصمیمگیری در واشنگتن است.
رژیم صهیونیستی نیز در همین چارچوب عمل میکند. موجودیتی که از دل جنگ زاده شد و در سایه جنگ زنده ماند، هیچگاه نتوانسته و نخواسته صلح پایدار را تجربه کند، زیرا صلح برایش به معنای برملا شدن ضعفهای ساختاری است. از اینرو، با هر وسعتی از خونریزی، همچنان به سیاست تجاوز و گسترش آن ادامه میدهد و هر بار که فشار جهانی بالا میگیرد، با کمک آمریکا در پشت میز مذاکرات، زمان میخرد تا خود را بازسازی کند.
امروز که افکار عمومی جهان بیش از هر زمان دیگری از دروغهای اخلاقی غرب آگاه شده، آنها به جای اصلاح مسیر، به تبلیغات، جنگ شناختی و ایجاد بحرانهای مصنوعی روی آوردهاند. هدف ساده است: جهان را در آتش نگه دارند تا خود در سایه دود، همچنان در قدرت بمانند.
در چنین جهانی، سادهلوحی است اگر ملتها بقای خود را در وعده قدرتهای سلطهگر جستوجو کنند. صلحی که از سوی آنان پیشنهاد میشود، معمولا فاصلهای است برای آمادهسازی دور بعدی بحران.
ایران، با تجربه تاریخی و موقعیت ژئوپلیتیکیاش، باید بیش از هر زمان دیگری بر آمادگی همهجانبه تأکید کند؛ آمادگی نظامی، اقتصادی، رسانهای و فرهنگی. در جهانی که حقیقت و دروغ در هم آمیخته، تنها کشوری میتواند بایستد که استقلال فکری و درونی خود را حفظ کرده باشد.
مفهوم آمادگی، صرفا نظامی نیست. یعنی شناخت دقیق از رفتار قدرتها، شناسایی نقاط ضعف و قوت در سیاست داخلی و منطقهای و ارتقای تابآوری جامعه. باید در سیاستگذاری کلان کشور، بر این واقعیت تمرکز شود که آمریکا و اسرائیل نه تغییر کردهاند و نه خواهند کرد. آنها همچنان منطق جنگ را تئوریزه میکنند، زیرا تنها در میدان بیثباتی است که میتوانند خود را قدرت اول نشان دهند.
در برابر چنین وضعیتی، آمادگی مداوم، شرط بقاست. نه برای حمله، بلکه برای بقا؛ نه برای تسلیم، بلکه برای پیشبینی.
کشوری که برای بحران آماده است، از بحران نمیترسد و ملتی که حقیقت سلطه را بشناسد، فریب لبخند صلح را نمیخورد.
ما در عصری زندگی میکنیم که دیگر نمیتوان به وعدهها دل بست. باید بر واقعیتها ایستاد و آینده را نه با امید واهی به صلح تحمیلی، بلکه با هوشیاری و انسجام ملی ساخت. زیرا در جهانی که قدرتهای بزرگ از جنگ، نان میخورند، تنها ملتهایی میمانند که از آمادگی، امنیت و استقلال خود پاسداری کنند.

تیتر خبرها
تیترهای روزنامه
-
تلاش اروپا برای فعالسازی اسنپبک بیثمر ماند
-
اظهارنظر غرب درباره برجام اقدامی خصمانه تلقی میشود
-
کامبک حقوقی ایران علیه غرب
-
صلحی که در جهان سلطه معنا ندارد
-
تلآویو با کلکسیون شکست مواجه است
-
خیزش علیه دیکتاتوری در آمریکا
-
حرکت به سمت بودجهریزی مبتنی بر عملکرد
-
بنبست یکجانبهگرایی واشنگتن
-
هزارتوی والاستریت
-
بارورسازی ابرها معجزه نمیکند