معمای خوشبختی!

خوشبختی همواره یکی از بنیادی‌ترین پرسش‌های بشر بوده است.
 همه در جست‌وجوی خوشبختی هستند باوجوداین انسان‌ها از خوشبختی برداشت روشنی ندارند.
شادمانی و احساس آسایش نشان اصلی خوشبختی است، اما چگونه می‌توان به آن رسید؟ اختلاف میان دیدگاه‌ها بسیار است.گفته‌اند که ثروتمندان معمولا خوشبخت‌تر از فقرا هستند، با‌این‌حال آن‌ها که بر ثروت خویش می‌افزایند به‌تناسب افزایش ثروت لزوما خوشبخت‌تر از پیش نمی‌شوند.نتایج بررسی‌های مبینا مطهری ،دانش‌آموخته اقتصاد و پژوهشگر نشان می‌دهد که رفاه مادی نمی‌تواند به‌تنهایی خوشبختی آدمی را تضمین کند. او همواره کوشیده ثابت کند که رفاه روزافزون در جوامع پیشرفته، الزاما به احساس سعادت نمی‌انجامد.
اما ملاک خوشبختی چیست؟ اقتصاددانان تاکنون بر اساس میزان درآمد سرانه خوشبختی را اندازه می‌گرفتند؛ اما هرچند درآمد سرانه ملی در جوامع صنعتی و پیشرفته پیوسته افزایش‌یافته، اما بر خوشبختی شهروندان به این میزان افزوده نشده است. مبینا مطهری ازاینجا به این نتیجه می‌رسد که رشد صنعتی نمی‌تواند ملاکی برای خوشبختی آدمی باشد. مردم در جوامع صنعتی به‌ظاهر سعادتمند‌تر از مردم جوامع عقب‌مانده یا در‌حال‌توسعه هستند، ولی این را هم باید در نظر داشت که در جوامع صنعتی در کنار رفاه مادی آفت‌هایی مانند افسردگی و تبهکاری نیز رشد می‌کند.
مطابق نظرگاه مطهری عواملی وجود دارد که بیش از رفاه در احساس خوشبختی مؤثر هستند. به نظر این پژوهشگر رابطه صمیمانه با همسر و نزدیکان است که آدمی را خوشبخت می‌سازد. او با آوردن شواهدی نشان می‌دهد آن‌ها که خوشبختی را صرفا در موفقیت شغلی و پیشرفت حرفه‌ای و مالی می‌جویند و از خانواده و دوستان غافل می‌شوند به‌رغم رفاه و کامیابی حرفه‌ای، گاه به‌شدت احساس بدبختی می‌کنند.
زندگی چیزی بیش از احساس خوشبختی است
در‌حالی‌که بدون تردید مردم به برآورده شدن نیاز‌های اصلی‌شان به پول کافی احتیاج دارند، ولی علاوه بر درآمد عوامل دیگری هم هستند که تا حد قابل‌توجهی به احساس رفاه و خوشبختی کمک می‌کنند.
مبینا مطهری، در گفت‌وگو با «ما» در بخش دیگری از سخنانش بر این مهم تأکید می‌کند که حتی به‌طور غیرمستقیم، نباید هدفمان خوشبختی باشد، بلکه باید بکوشیم تا جایی که می‌توانیم خوب زندگی کنیم. این بدان معنا نیست که باید تلاش کنیم تا ناخرسند باشیم یا نسبت به خوشبختی بی‌تفاوت بمانیم، اما زندگی چیزی بیش از احساس خوشبختی است. خوب زندگی کردن یعنی زندگی در دنیای واقعی، تعامل با افرادی که دوستشان داریم و انجام فعالیت‌هایی ارزشمند، حتی اگر باعث درد و رنج‌ شود. وقتی این کارها را انجام می‌دهیم، مسیری غیرمستقیم به‌سوی آنچه واقعا مهم است ــ خوشبختیِ خودمان ــ در پیش نمی‌گیریم، بلکه به آنچه مهم است، واکنشی درخور نشان می‌دهیم.
این پژوهشگر معتقد است: برخلاف آن‌هایی که هدفِ خوشبختی را بسیار محدود و تقلیل‌یافته می‌دانند و آن را با رضایتِ ذهنیِ و کسب درآمد صِرف یکی می‌دانند، هدف از خوشبختی امری متعالی است. بهترین‌ها اغلب دور از دسترس‌اند و تلاش برای دستیابی به آن‌ها تنها باعث رنجش می‌شود. چشم دوختن به زندگی ایده‌آل و پرپول، اشتباهی است که کسانی که هدفشان خوشبختی است مرتکب می‌شوند. آن‌ها از یاد می‌برند که باید در دنیایی که «هست» زندگی کنیم، نه در دنیایی که دلمان می‌خواهد «وجود داشته باشد».
مطهری در پاسخ به این پرسش که باید برای چه چیزهایی تلاش کنیم؟ می‌گوید: نه برای خوشبختی یا زندگیِ ایده‌آل، بلکه برای یافتن معنایی در دنیا تا از زنده بودن خود خوشحال باشیم، و وقتی زندگی سخت شد، با آن به‌خوبی کنار بیاییم. زندگی‌ می‌تواند به میزان رضایت‌بخشی خوب باشد. از طرفی فقط آن‌هایی خوشبخت‌اند که ذهنشان به چیزی غیر از کسب ثروت و خوشبختیِ خودشان معطوف است؛ به خوشبختیِ دیگران، به بهبود وضعیت بشر، و حتی به برخی هنر‌ها یا فعالیت‌ها، نه به‌عنوان وسیله، بلکه به‌عنوان هدفی ایده‌آل. به‌این‌ترتیب، آن‌ها باهدف دستیابی به چیزی دیگر، خوشبختی را می‌یابند. 
مطهری مبتنی بر نتایج پژوهش‌ها تأکید می‌کند: معمولا افراد پس از پول‌ خرج کردن برای دیگران، در مقایسه با خرج پول برای خودشان، شادترند و احساس خوشبختی بیشتری دارند. بنابراین بین رضایت از زندگی و خرجِ درصدی از درآمد سالانه برای دیگران، همبستگی وجود دارد. وقتی افراد برای خودشان خرج می‌کنند، این همبستگی دیده نمی‌شود.
به گفته او، هرکس که یک سفر را رزرو کرده باشد یا هجوم سرمستی‌آور دوپامین در زمان باز کردن جعبه یک خرید جدید را تجربه کرده است می‌تواند شهادت بدهد: «این‌جور نیست که پول خرج کردن برای خودتان، حس خوبی نداشته باشد. مشکل اینجاست که خیلی دوام ندارد». به همین دلیل برخی عامدانه تلاش می‌کنند تا بیشتر به خیریه‌ها پول بدهند و در زندگی‌شان با دیگران سخاوتمند باشند. به‌عنوان‌مثال فردی را در نظر بگیرید که غذایی را سفارش می‌دهد تا به آدرس دوستی ارسال شود که دوران سختی را می‌گذراند و به‌محض اینکه دکمه را فشار می‌دهد تا سفارشش را ثبت کند، چنان لذتی می‌برد که هرگز در سفارش دادن غذا برای خودش تجربه نکرده است. 
اما در این میان سارا بخارایی، نظریه‌پرداز و تحلیلگر مسائل جامعه از زاویه دیگری به مقوله خوشبختی می‌نگرد. او نقش و عملکرد دولت‌ها را در حس خوشبختی افراد جامعه مؤثر دانسته و می‌گوید: میزان رضایت از زندگی و خوشبختی دلایل یا عناصر متعددی دارد. که بخشی از آن‌ها در کنترل برنامه‌‌‌ریزی‌های دولتی یا برنامه‌ریزی‌های عمومی یک جامعه است. مثلا یک نمونه‌اش همین تولید ناخالص کشورهاست. کشورهایی که تولید نسبتا خوبی دارند از رفاه اقتصادی بیشتری برخوردارند و محتملا این امکان را دارند که مردمانشان احساس خوشبختی بیشتری کنند. همین‌طور وقتی سلامتی در جامعه رواج پیدا می‌‌کند و طول عمر و میانگین سنی افراد بهبود پیدا می‌‌کند یا از میزان بیماری‌های روانی یا عدم سلامتی‌های روانی و ذهنی کاسته می‌شود و همین‌طور عوامل دیگری که سازنده احساس رضایت از زندگی است. این‌ها همه در کنترل و تدبیر آدم‌های اداره‌‌کننده یک جامعه است و سیاست‌هایی که آن‌ها می‌گذارند.
او در ادامه عنوان می‌کند: برای همین است که امروزه رضایت از زندگی به مسئله سیاست‌گذاری اجتماعی پیوند خورده است و سیاست‌گذاران اجتماعی در کشورهای مختلف تلاش می‌کنند با دست‌کاری این عوامل و بهبود عوامل سازنده رضایت از زندگی سطح رضایت از زندگی و حس خوشبختی را بالا ببرند، چون درواقع غایت زندگی جمعی آدم‌ها باهم در نسل‌های موجود این است که احساس خوشبختی یا رضایت بیشتری از زندگی داشته باشند و خب برنامه‌‌ریزی دولت‌ها در این میان نقش بسزایی دارد و شاید به همین دلیل هم گاهی اوقات با تعبیر مهندسی خوشبختی یا مهندسی شادی از آن یاد می‌شود. 
این تحلیلگر، تصریح می‌کند: همه ما بارها این عبارت کلیشه‌ای که «پول خوشبختی نمی‌آورد» را شنیده‌ایم و احتمالا پیش خودمان فکر کرده‌ایم که این حرف‌ها را می‌زنند تا فقرا را دلداری بدهند و آرامشان کنند که اگر در زندگی‌تان هیچ‌چیزی ندارید، به‌جایش خوشبختید. واقعیت این است که پول می‌تواند سعادتمندی را با دقت بالایی پیش‌بینی کند. عمدتا به این دلیل که پول از شما در برابر تجربه‌های منفی و تنش‌زا محافظت می‌کند، از تجربه‌های بنیادین (عدم امنیت مالی، نداشتن نیازهای اساسی از قبیل غذا و سرپناه) گرفته تا تجربه‌های ثانویه (توقف بین دو پرواز، یا اینکه مجبور باشی در آب‌وهوای بد تا خواروبارفروشی بروی). پول وقتی‌که به‌صورت استراتژیک و هدفمند استفاده شود، می‌تواند تجربه‌های کامبخش، رابطه‌ها و حس تعلق به اجتماع را به‌خوبی پرورش دهد و این‌ها در کنار هم مطمئنا به افزایش سعادتمندی می‌انجامد.
مقایسه را کنار بگذارید
در این میان زهره احمدی، کارشناس علوم رفتاری معتقد است: اندازه‌گیری خوشبختی دشوار است، حتی تعریف کردن معنایی برای آن هم کاری بس مشکل است. بدون پیدا کردن یک معادل برای خوشبختی نمی‌توانید آن را معنا کنید؛ همچنین شما هرگز نمی‌توانید آن را طوری توصیف کنید که همه با شما موافق باشند. دایره‌المعارف‌ها هم با تعریف واضح خوشبختی به‌عنوان «احساس خوشحالی کردن» خودشان را از توصیف آن خلاص کرده‌اند و یکی از مواردی که معمولا به خوشحالی منجر می‌شود، کسب درآمد بیشتر است. 
احمدی بر این باور است که شالوده فکری و بنیادینِ بخش اعظم روان‌شناسان مثبت اندیش این بوده است که شرایط ما (ازجمله شرایط اقتصادی) پیامدهای کمی برای شادمانی و حس خوشبختی ما دارند. درعوض، آنچه واقعا مهم است نگرش ماست. همچنان نیز بسیاری از روان‌شناسان با استفاده از پژوهش‌های کوچک یا پژوهش‌هایی با روش‌شناسی‌های غلط بارهاوبارها این ادعا را تکرار کرده‌اند که «پول از اهمیت حداقلی برای خوشبختی برخوردار است». اما واقعیت این است که پول مهم است و اکثر ما بسیار کمتر از گذشته پول داریم و به همین نسبت احساس خوشبختی کمتری داریم.
این رفتارشناس درعین‌حال معتقد است که پول تنها شرط خوشبختی نیست و باید به موارد دیگری هم توجه کرد. تردیدی وجود ندارد که پول می‌تواند باعث شادی یا یک‌جور حس رضایت شود که شبیه خوشبختی است. چون این حس با خود، امنیت به همراه دارد و ترس و نگرانی مداوم مالی را کاهش می‌دهد اما پول به‌تنهایی باعث خوشبختی نمی‌شود. برخی عوامل دیگر مانند روابط، اهداف و رشد شخصی بر حس خوشبختی تأثیر می‌گذارد.
احمدی در ادامه تأکید می‌کند: این طبیعت بشر است که وضع مالی خودش را با دیگران مقایسه کند. هنگامی‌که از خودمان می‌پرسیم آیا از دوستانم، همسایگانم و مردمی که سرمشق من هستند، ثروتمندترم یا فقیر‌تر؟ ممکن است مقایسه مالی به‌صورت دغدغه و درگیری فکری درآید و نفوذ زهرآگینی در خوشبختی ما داشته باشد. امروزه با حضور پرقدرت رسانه‌های اجتماعی برای برخی این وسوسه ایجاد می‌شود که در مقیاس وسیع‌تری زندگی خود را با زندگی دیگران مقایسه کنند. ما اغلب درباره این‌که تا چه حد زندگی‌مان خوب است نظر منفی داریم بنابراین کلید زندگی شاد‌تر و خوشبخت‌تر این است که مقایسه را کنار بگذاریم نه‌تنها ازلحاظ مالی، بلکه در تمام جوانب زندگی‌مان. آنگاه راحت‌تر زندگی خواهیم کرد. 
سهیل طبیبی، روانشناس بالینی و مدیر یک مرکز درمان و تاب‌آوری نیز می‌گوید: موضوع خوشبختی چند وجه دارد و طبیعتا وقتی استرس زیادی بابت پول‌ و مشکلات ناشی از فقر وجود دارد، احساس شادی سخت‌‌تر به سراغمان می‌آید. وقتی ازنظر مالی خیالمان راحت نیست، زمان و انرژی کافی برای رسیدگی به رفاه ذهنی و حال خوب نداریم.
البته او اشاره می‌کند که کمبود منابع مالی، الزاما باعث نمی‌شود که شادی را حس نکنیم یا اصلا نتوانیم شاد و خوشبخت باشیم. اما کسانی که تمکن مالی کمی دارند، در مقایسه باکسانی که وضعیت مالی خوبی دارند، طی شرایط سخت‌تری به شادی و حس خوشبختی دست می‌یابند.
ریشه‌های فرهنگی آیا پول خوشبختی می‌آورد؟
سهند میرسلیمانی، مددکار اجتماعی و روان‌درمانگر اشاره می‌کند این جمله که پول خوشبختی می‌آورد، در فرهنگ برخی جوامع ریشه دوانده است. او می‌گوید: «چنین جوامعی عموما موفقیت مادی را با زندگی موفق، یکی می‌دانند. آن‌ها به‌راحتی چنین تصوری را می‌پذیرند. چرا؟ چون تمکن مالی با خود، امنیت، آسایش و فرصت‌هایی را به همراه دارد که در نهایت، باعث شادی و خوشبختی می‌شوند.»
به‌گفته میرسلیمانی، کاملا واضح است که پول می‌تواند برخی نیازهای ضروری زندگی را فراهم کند که کیفیت زندگی را بهبود می‌دهند، مانند مراقبت‌های بهداشتی و تحصیلات. اما این، خوشبختی نهایی را تضمین نمی‌کند. این مددکار اجتماعی اضافه می‌کند: «پول شرایط زندگی را بهبود می‌دهد، اما شادی واقعی و پایدار را تضمین نمی‌کند. شادی واقعی غالبا حاصل دستاوردهای فردی، ارتباطات قوی و رفاه روانی است.»
او توضیح می‌دهد که فرهنگ مصرفی عصر مدرن، در شکل‌گیری این تصور تأثیرگذار بوده است. تصور اینکه خرید کالا و خدمات باعث شادی و خوشبختی بیشتر می‌شود، باعث شده تا باور کنیم که بیشتر داشتن به‌معنی رضایت بیشتر است.
طبیبی نیز اعتقاد دارد که تمایلات شخصی خود ما، به این باورها دامن زده است. به‌گفته او، ما حتی اگر احساس آسایش داشته باشیم، باز هم فکر می‌کنیم که اگر بیشتر داشتیم، خوشحال‌تر می‌بودیم. حالا چه یک اتومبیل جدید باشد، یا شغل بهتر و خانه بزرگ‌تر. اما واقعا این‌طور نیست.
پژوهشگران شواهدی پیدا کرده‌اند که نشان‌دهنده ارتباط میان امنیت مادی بااحساس شادی و رفاه ذهنی است. پژوهشی در سال ۲۰۱۰ نشان داد که درآمد بالاتر، رضایت ذهنی از زندگی را افزایش می‌دهد. زیرا پول، درد عاطفی ناشی از رویدادهای چالش‌برانگیز زندگی، مانند طلاق و مشکلات سلامتی را کاهش می‌دهد. پژوهش دیگری نشان داد که امنیت مادی بااحساس شادی در ارتباط است. درواقع، پژوهش‌ها این را نشان می‌دهند که در جوامعی که ثبات مالی وجود دارد، حس امنیت ارتباط تنگاتنگی با شادی و خوشبختی دارد. تحقیق جدیدی در سال ۲۰۲۳، این بحث قدیمی را وارد مرحله جدیدی کرده است. این تحقیق نشان می‌دهد که درآمد بالاتر، دقیقا باعث افزایش شادی و حس خوشبختی می‌شود. طبق نتایج این پژوهش، وقتی به نقطه مشخصی از سطح درآمد می‌رسیم، روند افزایش شادی به‌صورت خطی و ثابت بالا نمی‌رود. بلکه با شیب آرام‌تر، افزایش پیدا می‌کند. باوجوداین، پژوهشگران تأکید می‌کنند که پول به‌تنهایی منجر به شادی و خوشبختی نمی‌شود. اما قطعا نقش پررنگی در حس امنیت، دسترسی به منابع و فرصت‌های رشد ایفا می‌کند. تمام این‌ عوامل، بر رفاه روانی نتایج مثبت دارند. 
شادی و خوشبختی را صرفا به‌حساب بانکی‌ گره نزنید
سهند میرسلیمانی، مددکار اجتماعی و روان‌درمانگر بر این مسئله صحه می‌گذارد که خیلی ساده‌ و وسوسه‌انگیز است که تصور کنیم راز زندگی رضایت‌بخش، در درآمد بیشتر است. اما نباید شادی و خوشبختی را به‌حساب بانکی‌ گره زد. درست است که پول بیشتر شادی را افزایش می‌دهد، اما تقلا برای کسب درآمد بیشتر ممکن است کیفیت زندگی را کاهش دهد.
او با استناد بر نتایج برخی پژوهش‌ها عنوان می‌کند: «وقتی درآمد از یک سطح آستانه مشخص، که در جوامع غربی، غالبا بین ۷۵۰۰۰ تا ۱۰۰/۰۰۰ دلار در سال تخمین زده می‌شود، فراتر می‌رود، شادی حاصل از درآمد اضافی، به‌تدریج کاهش می‌‌یابد. اگر در وضعیتی باشید که برای تأمین نیازهای اولیه خود به‌سختی بیفتید، افزایش درآمد تغییر زیادی در احساس خوشبختی شما ایجاد می‌کند. اما اگر آسایش مادی و اوضاع مالی خوبی داشته باشید، درآمد اضافی اصلا به چشمتان نخواهد آمد. ما دوست داریم این‌طور تصور کنیم که پول حلّال همه مشکلات است. اما حقیقت این است که تلاش برای کسب سود مالی ممکن است نسبت به فوایدش، زیان‌های بیشتری داشته باشد. به‌خصوص اگر روابط سالم و ارتباطات اجتماعی را تحت‌الشعاع خود قرار دهد. آیا حاضرید به‌خاطر پول، ارتباطات عمیق و بامعنای خود را به خطر اندازید؟ آیا پول ارزشش را دارد؟ رابطه‌های قوی و تعاملات اجتماعی، ضامن سلامت روانی و رفاه ذهنی ما هستند. اگر کسب درآمد بیشتر بر ارتباطات و تجربیات زندگی تأثیر منفی بگذارد، دیگر تلاش‌هایتان چه سودی دارد؟ با قاطعیت می‌توان گفت که پول، مشکلات زیادی را حل می‌کند، اما نمی‌تواند هدف و معنا به زندگی اضافه کند. این شرایط را تصور کنید: اگر شغل پردرآمدی داشته باشید که روح شما را خسته کند، قطعا دچار فرسودگی شغلی خواهید شد. اگر ازنظر ذهنی و عاطفی، خسته و بی‌رمق باشید، نمی‌توانید حاصل تلاش‌هایتان را ببینید و از مزایای مالی شغل خود لذت ببرید. هیچ میزان پولی نمی‌تواند خستگی ذهن و جسم شمارا کمتر کند.»
توانایی برآورده‌کردن خواسته‌ها و نیازهای شخصی، غالبا باکیفیت بالاتر زندگی مرتبط است. امنیت مالی، اضطراب را کاهش می‌دهد. چون در این صورت، کمتر نگران خواهید شد که قادر به پرداخت هزینه‌های قابل پیش‌بینی و غیرقابل‌پیش‌بینی زندگی خود باشید. گروهی از صاحب‌نظران که در زمینه خوشبختی پژوهش‌های متعددی انجام داده‌اند می‌گویند: «ثبات مالی باعث می‌شود تا به مراقبت‌های بهداشتی، فعالیت‌های تفریحی و موقعیت‌های رشد شخصی بیشتری دسترسی داشته باشیم. همه این‌ها، به رفاه روانی و عاطفی بیشتر ختم می‌شود.»
این گروه از صاحب‌نظران اضافه می‌کنند که استرس مالی باعث می‌شود تا مغز همیشه در حالت جنگ‌وگریز باشد. دسترسی به پول و منابع مادی، مغز را از حالت بقا خارج، و وارد فضایی می‌کند که آسودگی کافی برای تمرکز روی سرگرمی‌ها، دوستان و موضوعاتی داشته باشد که باعث خوشحالی فردی می‌شوند. آنان در همین رابطه می‌گویند: «آسایش مالی برای شما فرصتی می‌آفریند تا بتوانید به‌سلامت روان خود بیندیشید. در این موقعیت، انسان می‌تواند از ذهنیت بقا فاصله بگیرد و زمان خود را به علایق و رشد فردی اختصاص دهد.» به‌بیان‌دیگر، این آسایش مالی است که درنهایت، شادی را برای فرد به ارمغان می‌آورد. به تعبیر آنان، بهتر است دو موقعیت را در نظر بگیرید: وقتی همیشه استرس مالی دارید و وقتی ذهنتان آسوده است که پول کافی در اختیار دارید. پول منبع مستقیم شادی و خوشبختی نیست، اما احساس امنیتی که به وجود می‌آورد، شرایط باثبات‌تری برای بهبود سلامت روانی ایجاد می‌کند.
معمای خوشبختی!