روند پذیرش معلولان در جامعه از مؤلفههای توسعهیافتگی است
روند دشوار پذیرش معلولان در جامعه!
گروه اجتماعی
آمار تعداد افراد دارای معلولیت دقیق نیست و برای سنجش بزرگی این جامعه، عمدتا به افراد تحت پوشش سازمان بهزیستی اتکا میشود. براساس آخرین سرشماریها، در ایران حدود یک میلیون و ۴۶۸ هزار فرد دارای معلولیت تحت پوشش بهزیستی هستند که بین ۹۰۰ هزار تا یک میلیون نفر آنان در تهران زندگی میکنند، گروهی که هنوز از سوی افراد جامعه مورد پذیرش قرار نگرفتهاند. در واقع پس از غلبه فرد بر معلولیت به عنوان یک فقدان، مسیری طولانی هم برای پذیرش معلولیت فراروی جامعه قرار دارد.
استقبال از تنوع و تکثر، گام بزرگی در پذیرش معلولان
یکی از نرمهای مهم جهانی برای فهم میزان توسعهیافتگی جوامع، فرهنگ پذیرش معلولان از سوی افراد و اجتماع است. اینکه آنها را غیرعادی تصور نکنیم. اینکه بتوانیم به استقبال تنوع و تکثر برویم و از یک دستی اجتماعی دور شویم، گام بزرگی در پذیرش معلولان در جامعه است. این عبارت گزیدهای از اظهارات نعیمه پورمحمدی، نویسنده کتاب «جهان معلولساز» است. او میگوید: «معلولیت یک سبک زندگی است، نوعی از بودن در جهان. چرا باید بودن انسان در این جهان تنها در انحصار بخش یا طبقه یا گروه خاصی باشد. یا اینکه تنها یک مدل خاص از بودن در جهان مورد پذیرش است. ذهن کاملاً توانا و بدن کاملاً سالم گزارهای است که باید جای خود را به طیفی از وضعیتهای متفاوت دهد. مقابله با انحصار یک تجربه خاص از وجود، راهکاری است که ما باید به سمت فراگیر شدن آن در جامعه حرکت کنیم. احترام به همه اشکال زیستن و بودن موضوعی است که اهمیت بالایی در رهیافتهای توسعه دارد. کثرتگرایی و به رسمیت شناختن همه شعاری است که باید برای همه ما به شعار و آرمانی برای حل این مسئله تبدیل شود. وقتی بپذیریم که تفاوتها یک بخش بسیار زیبا و مهم از وجود انسان بوده و نمودی از تفکر و اندیشه متنوع بشر در این جهان هستند به غنای زیست بشر در این کره خاکی کمک شایانی میکند. تنها تفاوت یک معلول ذهنی با فردی فاقد این معلولیت، تفاوت در نگرش آنها درباره جهان است که قبول آن به رشد انسان و جامعه کمک میکند. ما با مقاومت در برابر این تجربیات انسانی، تنها خود را از فهم یک نگرش متفاوت محروم میکنیم. در تفریح، شادی، خداشناسی، جهانبینی و زیست معلولان نوع دیگری از شناخت و دانش و فهم وجود دارد که برای انسانهای سالم با هنجارهایی که دارند و ساختهاند ناشناخته مانده است. حذف این افراد از جامعه، تنها ما را از منبع متفاوتی از تجربه محروم کرده که بهترین کار پذیرش و استقبال و استفاده از آن است. لازمه این کار، گذار از دلسوزی صرف به همراهی جهت ساخت هویت آنهاست. در عین حال نظام تربیتی و آموزشی ما باید به سمتی حرکت کند که افراد از سنین کودکی تجربه تکثر و تنوع را داشته باشند. تجربه زیست مشترک با کودکان متفاوت چه از نظر تفاوت بدنی و چه ذهنی و نژادی و جنسی کمک میکند تا ذهنیتی نرمال و طبیعی از جهان متنوع اطرافش داشته باشد. عادیسازی و نرمالیزاسیون حضور معلولان در جامعه از همینجا شروع میشود. عدم تجربه ملموس معاشرت و همزیستی با معلولان در مدرسه، محیط بازی، دانشگاه و جامعه اما پدیدآورنده وضع موجود است. چیزی که باید روال آن شکسته شده و به سمت مدنظر تغییر مسیر دهد. کودکی که از خردسالی با کودکان معلول تجربه معاشرت نداشته، چطور ممکن است یکدفعه در بزرگسالی بتواند معلول را فردی عادی تصور کرده و حضور او را در جامعه بپذیرد. اگر کودک در دوره رشد خود با افراد متنوعی روبهرو شود، قطعاً در مسئولیت اجتماعی خود در دوره بزرگسالی، در معماریای که برای شهر طراحی میکند، در ساختمانهایی که میسازد یا در مدیریتی که دارد، مسائل معلولان را لحاظ میکند.»(1)
الهام یوسفیان، فعال حقوق معلولان نیز به همین موضوع اشاره کرده و میگوید: «اگر شما از کودکی آموزش ببینید که با افرادی که از نظر جسمی مشابه اکثریت نیستند چگونه رفتار کنید، وقتی در بزرگسالی به عنوان یک مسئول در هرم سیاستگذاری اجتماعی قرار بگیرید، آموختهاید که فضاهای اجتماعی و رفتار متناسب با منش انسان، درخور تمامی افراد جامعه است و نباید گروهی به دلایل جسمی از امکانات معمول زندگی اجتماعی روزمره در اجتماع بازبمانند. به عنوان عضوی از جامعه میآموزید که برای احقاق حقوق همه گروههای اجتماعی بهویژه آنان که در حاشیه ماندهاند مطالبهگر باشید. حساسیت نظریتان در طول تکرار آموزش همگانی تقویت میشود. ما مثلاً در سیستم آموزشیمان هیچ نکتهای و هیچ بخش آموزشی در مورد اینکه افراد دارای معلولیت چه کسانی هستند یا خط بریل چیست یا زبان اشاره چیست یا افراد دارای معلولیت ذهنی چه کسانی هستند نداریم. این که افراد چهگونه فعالیت و زندگی میکنند و این که به بچه یاد بدهیم که همه آدمها قرار نیست شبیه هم باشند. چه خوب است که در حوزه اسباببازی یک سری عروسکهای دارای معلولیت تولید کنیم، حتی روی ویلچر که مثلاً به بچهها توضیح داده شود که خب بله ممکن است بچهای هم وجود داشته باشد که نتواند راه برود. از طرف دیگر میبینیم که رسانههای ما معمولاً نه تنها آموزش نمیدهند بلکه این را بازتولید میکنند. مثلاً در فیلمهای سینمایی ما شاهدیم که شخصیت بد قصه آخرش ویلچرنشین میشود یا مثلاً سر از بیمارستان روانی درمیآورد که نشان دهند اگر آدم خوبی نباشی آخر و عاقبتت معلولیت است. کور یا کر در ادبیات ما سمبل کسی است که نمیداند، که نمیفهمد. چند وقت پیش اتفاقاً بحثی در شبکه ایکس بود و کسی آمده بود یک انتقاد سیاسی و اجتماعی بکند و گفته بود که ظاهراً برخی مسئولان ما کور و کر هستند! من به ایشان گفتم که دوست عزیز نابینایی و ناشنوایی الزاماً نفهمیدن و ندانستن را به دنبال ندارد. یعنی شما نمیتوانی برای توضیح این قضیه از این واژهها استفاده کنی.»
جامعه توان تطبیق خود با افراد دارای معلولیت را دارد؟
این فعال حقوق معلولان در ادامه میگوید: «مشکل اصلی از جایی آغاز میشود که ما به گروههایی از جامعه به عنوان مشکل نگاه کنیم. این تواناییهای آنها را نادیده میگیرد و میتواند امکان رشد آنها را محدود کند. برخورد باید بر این مبنا باشد که رفتار تبعیضآمیز در نگاه و در عمل نسبت به گروههایی که توانایی جسمی و ذهنی متفاوت دارند برچیده شود، بنابراین یک سیاست ضدتبعیض کلیدی است. این سیاست ضدتبعیض حتی باید با یک تبعیض مثبت همراه باشد. یعنی برای گروههایی با موقعیت فرودستتر باید امکان مشارکت برابرتر و بهتر و عادلانهتر فراهم و یک سری امتیازاتی که شکاف آنها را با سایرین کمتر میکند قائل شد. این تصور که کسانی که از معلولیت برخوردارند باید خودشان را با جامعه تطبیق بدهند به نظر من یک خطاست. سؤال این است که جامعه چقدر توانایی تطبیق خودش را دارد و چقدر توانایی دارد؟ چقدر توانایی این را دارد که شرایط مساعدی فراهم کند که گروههای مختلف از جمله گروههای دارای توانایی ذهنی یا جسمی کمتر بتوانند مشارکت داشته باشند.»
یوسفیان در پاسخ به این پرسش که جامعه چقدر در بهبود کیفیت زندگی تک تک اعضای خودش با همه تفاوتهایی که با هم دارند، دارای نقش و مسئولیت است، میگوید: «معلولیت حاصل تعامل میان ویژگیهای حسی و جسمی و روانی افراد با موانع اجتماعی است. نکته مهم و تفاوتی که در برخی جوامع وجود دارد این است که سؤال نمیکنند از شما. مثلاً شما وقتی برای چکآپ سالیانه پیش پزشک میروید راجع به معلولیت شما فقط در حدی سؤال میکنند که واقعاً ضرورت داشته باشد. در صورتی که من خودم شخصا رفتم به دکتر پوست و زیبایی و به محض این که روی صندلی نشستم این خانم دکتر که اتفاقا خیلی هم دکتر معروف و شناختهشدهای هم هستند پرسید «خب از موقع تولد نابینا بودی»؟ و من در جواب گفتم بله ولی فکر نکنم ربطی به پوستام داشته باشد! خب افراد دارای معلولیت ممکن است احتیاج به کمک داشته باشند. مثلاً مانعی هست که من نمیدانم چطور باید از آن عبور کنم. ممکن است افراد کمک کنند. خیلی هم خوب و خیلی هم لازم است. اما اینجا از شما سؤال که نمیکنند. در ایران بخواهند کمک کنند کلی سؤال میکنند: چند وقت است نابینایی؟ از کی نابینا شدی؟ چرا نابینا شدی؟ سخت نیست که بیایی بیرون؟ یک رزومه از شما سؤال میکنند. رفتاری که باعث میشود افراد دارای معلولیت، بویژه خانمها از خانه بیرون نیایند، چون نگاهها واقعا آزاردهنده است. میخواهم به این جمله اشاره کنم که به نظر من جامعهای که نتواند از توانمندیهای متفاوت افراد جامعه درست استفاده کند در واقع آن جامعه است که دارای معلولیت است نه افراد. چرا که این جامعه خودش را از یک نیروی بالقوه و اقلیت بزرگی از افراد محروم میکند.»
پنهان کردن معلولیت؛ از محیط کار تا خانواده
این فعال حقوق معلولان در ادامه اظهاراتش نه فقط از عدم پذیرش جامعه بلکه از عدم پذیرش افراد دارای معلولیت توسط خانوادهها نیز گلایه کرده و عنوان میکند: «علیرغم عدم پذیرش فرد معلول در جامعه، هنوز بسیاری از خانوادهها نیز با این مسئله کنار نیامده و عضو معلول خود را نپذیرفتهاند. خیلی وقتها ما شاهد هستیم که خانوادهها اصلا نمیدانند که با فرزند دارای معلولیت چه کار کنند؟ ما مواردی را داریم که خانوادهها اعضای دارای معلولیت و بویژه دختر دارای معلولیت را سالها پنهان میکنند. حتی اعضای خانواده به مهمانی و عروسی میروند و فرد دارای معلولیت را در یک اتاقی میگذارند و برایش غذا میگذارند که فقط زنده بماند. حداقلها را به او میدهند. حتی موارد زیادی داریم که لباس پوشیدن آن فرد دارای معلولیت نسبت به دیگر اعضای خانواده متفاوت است. صرفاً به این دلیل که میگویند حالا اهمیتی ندارد این چه بپوشد یا چه بخورد یا کجا زندگی کند یا مدرسه برود. رئیس سازمان آموزش استثنایی سالها پیش اعلام کرده بود ما دو تا سه برابر دانشآموزان دارای معلولیت که به مدرسه میآیند دانشآموزانی داریم که نمیآیند به مدرسه. نکته این است که خیلی وقتها آن سنین اولیه در ارتقای توانمندی افراد و در کاهش نتایج آن معلولیت میتواند مؤثر باشد. مثلاً در مورد کودکان دارای اوتیسم آن سنین اولیه خیلی اهمیت دارد و اگر خانواده بهموقع دورههای آموزشی و گفتاردرمانی و کاردرمانی را شروع کند، استقلال آتی فرد میتواند تا حد خیلی زیادی تامین شود در صورتی که اگر در خانه و بدون هیچ آموزشی نگه داشته شود، شرایط تشدید میشود و فرد نمیتواند توانمندیهای خودش را به صورت برابر در جامعه اعمال کند، بنابراین در چنین شرایطی قرار داریم و اغلب معلولان نه در جامعه و نه از سوی اعضای خانواده خود مورد پذیرش نیستند.»
وی خاطرنشان ميکند: «حتی برخی افراد، معلوليت خود را در محل کار پنهان ميکنند. تبعيض در محل کار ميان کارکنان غیرمعلول و معلول مسئلهاي است که با وضع قوانين مختلف ممنوع اعلام شده است. اما متأسفانه گاهی فرهنگ محيطهای کاری و روابط انسانی بر قوانينی که در حمايت از کارگران و کارمندان معلول وضع میشوند چيره میشود و به چنين قوانينی مجال اجرا نمیدهد. در اينجا منظور آن محيط کاری است که حتی ايماواشارههای غيرمستقيم ـ و حتی گاهی تشويقهای صريح و آشکار ـ میتواند حاکی از وجود چنين تبعيضهايی باشد. اشخاص معلولی که در جاهای مختلف مشغولبهکار هستند، برای پنهانکردن هويت اصلیشان، دلايل متعددی برشمردهاند: مثلا، ترس از نيشخندها و آزارواذيتهايی ديگران، نگرانی از بابت اينکه روابطشان با همکارانشان تحتتأثير قرار گيرد، دلواپسی از اينکه به چشم کارفرما تنبل يا کمتوانتر از ديگران به نظر بيايند و، درنتيجه، پيشرفت شغلی آنها تحتتأثير قرار بگيرد.»
پیشتر «روزنامه رسالت» در گزارشی عنوان کرده بود که آمار بالای بیکاری میان افراد دارای معلولیت صرفاً بهدلیل ناتوانی این افراد نیست. گروه کثیری از معلولان مدارک بالای تحصیلی دارند و از مهارتهای لازم برای اشتغال برخوردارند اما بهدلایل گوناگون بهطور سیستماتیک در سازمانهای دولتی و خصوصی با تبعیض مواجه میشوند و آنها را به دلایل گوناگون استخدام نمیکنند. حتی اگر آنها را در ادارات دولتی استخدام کنند منصبی که در اختیارشان قرار میدهند با مدارک تحصیلی و توانایی آنها متناسب نیست و بیشتر آنها را در نقش تلفنچی یا خدمتکار با دستمزدهای پایین استخدام میکنند.
سهیل معینی، مدیرعامل انجمن غیرانتفاعی «باور» درباره مشکل اشتغال افراد دارای معلولیت گفته بود، «این افراد حتی در صورت تحصیلات دانشگاهی نیز در پستهای خدماتی و کارهای کممهارت استخدام میشوند و یا مجبور میشوند جذب مشاغل کاذب شوند و مهمترین ویژگی این مشاغل ناپایداری و فصلی بودن آن است، در نتیجه معلولان نمیتوانند بر روی این مشاغل بهعنوان یک شغل حساب باز کنند.» این موضوع نیز به روشنی از عدم پذیرش افراد دارای معلولیت در بخشهای مختلف جامعه حکایت دارد. بنابراین تجدید نظر در نگرشی که جامعه به مقوله توانمندی و ناتوانی دارد و معیارهایی که برای ارزیابی عملکرد خود و دیگران به صورت ارزش و هنجار اجتماعی و به صورت عرفی میپذیرد میتواند سبب توسعه فردی و اجتماعی گروههای متنوع از نظر میزان توانمندیهای جسمیحرکتی باشد.
پی نوشت:
1- معلولان را «خودی» نمیدانند/ 22 تیرماه 1398/ تجارت فردا.
آمار تعداد افراد دارای معلولیت دقیق نیست و برای سنجش بزرگی این جامعه، عمدتا به افراد تحت پوشش سازمان بهزیستی اتکا میشود. براساس آخرین سرشماریها، در ایران حدود یک میلیون و ۴۶۸ هزار فرد دارای معلولیت تحت پوشش بهزیستی هستند که بین ۹۰۰ هزار تا یک میلیون نفر آنان در تهران زندگی میکنند، گروهی که هنوز از سوی افراد جامعه مورد پذیرش قرار نگرفتهاند. در واقع پس از غلبه فرد بر معلولیت به عنوان یک فقدان، مسیری طولانی هم برای پذیرش معلولیت فراروی جامعه قرار دارد.
استقبال از تنوع و تکثر، گام بزرگی در پذیرش معلولان
یکی از نرمهای مهم جهانی برای فهم میزان توسعهیافتگی جوامع، فرهنگ پذیرش معلولان از سوی افراد و اجتماع است. اینکه آنها را غیرعادی تصور نکنیم. اینکه بتوانیم به استقبال تنوع و تکثر برویم و از یک دستی اجتماعی دور شویم، گام بزرگی در پذیرش معلولان در جامعه است. این عبارت گزیدهای از اظهارات نعیمه پورمحمدی، نویسنده کتاب «جهان معلولساز» است. او میگوید: «معلولیت یک سبک زندگی است، نوعی از بودن در جهان. چرا باید بودن انسان در این جهان تنها در انحصار بخش یا طبقه یا گروه خاصی باشد. یا اینکه تنها یک مدل خاص از بودن در جهان مورد پذیرش است. ذهن کاملاً توانا و بدن کاملاً سالم گزارهای است که باید جای خود را به طیفی از وضعیتهای متفاوت دهد. مقابله با انحصار یک تجربه خاص از وجود، راهکاری است که ما باید به سمت فراگیر شدن آن در جامعه حرکت کنیم. احترام به همه اشکال زیستن و بودن موضوعی است که اهمیت بالایی در رهیافتهای توسعه دارد. کثرتگرایی و به رسمیت شناختن همه شعاری است که باید برای همه ما به شعار و آرمانی برای حل این مسئله تبدیل شود. وقتی بپذیریم که تفاوتها یک بخش بسیار زیبا و مهم از وجود انسان بوده و نمودی از تفکر و اندیشه متنوع بشر در این جهان هستند به غنای زیست بشر در این کره خاکی کمک شایانی میکند. تنها تفاوت یک معلول ذهنی با فردی فاقد این معلولیت، تفاوت در نگرش آنها درباره جهان است که قبول آن به رشد انسان و جامعه کمک میکند. ما با مقاومت در برابر این تجربیات انسانی، تنها خود را از فهم یک نگرش متفاوت محروم میکنیم. در تفریح، شادی، خداشناسی، جهانبینی و زیست معلولان نوع دیگری از شناخت و دانش و فهم وجود دارد که برای انسانهای سالم با هنجارهایی که دارند و ساختهاند ناشناخته مانده است. حذف این افراد از جامعه، تنها ما را از منبع متفاوتی از تجربه محروم کرده که بهترین کار پذیرش و استقبال و استفاده از آن است. لازمه این کار، گذار از دلسوزی صرف به همراهی جهت ساخت هویت آنهاست. در عین حال نظام تربیتی و آموزشی ما باید به سمتی حرکت کند که افراد از سنین کودکی تجربه تکثر و تنوع را داشته باشند. تجربه زیست مشترک با کودکان متفاوت چه از نظر تفاوت بدنی و چه ذهنی و نژادی و جنسی کمک میکند تا ذهنیتی نرمال و طبیعی از جهان متنوع اطرافش داشته باشد. عادیسازی و نرمالیزاسیون حضور معلولان در جامعه از همینجا شروع میشود. عدم تجربه ملموس معاشرت و همزیستی با معلولان در مدرسه، محیط بازی، دانشگاه و جامعه اما پدیدآورنده وضع موجود است. چیزی که باید روال آن شکسته شده و به سمت مدنظر تغییر مسیر دهد. کودکی که از خردسالی با کودکان معلول تجربه معاشرت نداشته، چطور ممکن است یکدفعه در بزرگسالی بتواند معلول را فردی عادی تصور کرده و حضور او را در جامعه بپذیرد. اگر کودک در دوره رشد خود با افراد متنوعی روبهرو شود، قطعاً در مسئولیت اجتماعی خود در دوره بزرگسالی، در معماریای که برای شهر طراحی میکند، در ساختمانهایی که میسازد یا در مدیریتی که دارد، مسائل معلولان را لحاظ میکند.»(1)
الهام یوسفیان، فعال حقوق معلولان نیز به همین موضوع اشاره کرده و میگوید: «اگر شما از کودکی آموزش ببینید که با افرادی که از نظر جسمی مشابه اکثریت نیستند چگونه رفتار کنید، وقتی در بزرگسالی به عنوان یک مسئول در هرم سیاستگذاری اجتماعی قرار بگیرید، آموختهاید که فضاهای اجتماعی و رفتار متناسب با منش انسان، درخور تمامی افراد جامعه است و نباید گروهی به دلایل جسمی از امکانات معمول زندگی اجتماعی روزمره در اجتماع بازبمانند. به عنوان عضوی از جامعه میآموزید که برای احقاق حقوق همه گروههای اجتماعی بهویژه آنان که در حاشیه ماندهاند مطالبهگر باشید. حساسیت نظریتان در طول تکرار آموزش همگانی تقویت میشود. ما مثلاً در سیستم آموزشیمان هیچ نکتهای و هیچ بخش آموزشی در مورد اینکه افراد دارای معلولیت چه کسانی هستند یا خط بریل چیست یا زبان اشاره چیست یا افراد دارای معلولیت ذهنی چه کسانی هستند نداریم. این که افراد چهگونه فعالیت و زندگی میکنند و این که به بچه یاد بدهیم که همه آدمها قرار نیست شبیه هم باشند. چه خوب است که در حوزه اسباببازی یک سری عروسکهای دارای معلولیت تولید کنیم، حتی روی ویلچر که مثلاً به بچهها توضیح داده شود که خب بله ممکن است بچهای هم وجود داشته باشد که نتواند راه برود. از طرف دیگر میبینیم که رسانههای ما معمولاً نه تنها آموزش نمیدهند بلکه این را بازتولید میکنند. مثلاً در فیلمهای سینمایی ما شاهدیم که شخصیت بد قصه آخرش ویلچرنشین میشود یا مثلاً سر از بیمارستان روانی درمیآورد که نشان دهند اگر آدم خوبی نباشی آخر و عاقبتت معلولیت است. کور یا کر در ادبیات ما سمبل کسی است که نمیداند، که نمیفهمد. چند وقت پیش اتفاقاً بحثی در شبکه ایکس بود و کسی آمده بود یک انتقاد سیاسی و اجتماعی بکند و گفته بود که ظاهراً برخی مسئولان ما کور و کر هستند! من به ایشان گفتم که دوست عزیز نابینایی و ناشنوایی الزاماً نفهمیدن و ندانستن را به دنبال ندارد. یعنی شما نمیتوانی برای توضیح این قضیه از این واژهها استفاده کنی.»
جامعه توان تطبیق خود با افراد دارای معلولیت را دارد؟
این فعال حقوق معلولان در ادامه میگوید: «مشکل اصلی از جایی آغاز میشود که ما به گروههایی از جامعه به عنوان مشکل نگاه کنیم. این تواناییهای آنها را نادیده میگیرد و میتواند امکان رشد آنها را محدود کند. برخورد باید بر این مبنا باشد که رفتار تبعیضآمیز در نگاه و در عمل نسبت به گروههایی که توانایی جسمی و ذهنی متفاوت دارند برچیده شود، بنابراین یک سیاست ضدتبعیض کلیدی است. این سیاست ضدتبعیض حتی باید با یک تبعیض مثبت همراه باشد. یعنی برای گروههایی با موقعیت فرودستتر باید امکان مشارکت برابرتر و بهتر و عادلانهتر فراهم و یک سری امتیازاتی که شکاف آنها را با سایرین کمتر میکند قائل شد. این تصور که کسانی که از معلولیت برخوردارند باید خودشان را با جامعه تطبیق بدهند به نظر من یک خطاست. سؤال این است که جامعه چقدر توانایی تطبیق خودش را دارد و چقدر توانایی دارد؟ چقدر توانایی این را دارد که شرایط مساعدی فراهم کند که گروههای مختلف از جمله گروههای دارای توانایی ذهنی یا جسمی کمتر بتوانند مشارکت داشته باشند.»
یوسفیان در پاسخ به این پرسش که جامعه چقدر در بهبود کیفیت زندگی تک تک اعضای خودش با همه تفاوتهایی که با هم دارند، دارای نقش و مسئولیت است، میگوید: «معلولیت حاصل تعامل میان ویژگیهای حسی و جسمی و روانی افراد با موانع اجتماعی است. نکته مهم و تفاوتی که در برخی جوامع وجود دارد این است که سؤال نمیکنند از شما. مثلاً شما وقتی برای چکآپ سالیانه پیش پزشک میروید راجع به معلولیت شما فقط در حدی سؤال میکنند که واقعاً ضرورت داشته باشد. در صورتی که من خودم شخصا رفتم به دکتر پوست و زیبایی و به محض این که روی صندلی نشستم این خانم دکتر که اتفاقا خیلی هم دکتر معروف و شناختهشدهای هم هستند پرسید «خب از موقع تولد نابینا بودی»؟ و من در جواب گفتم بله ولی فکر نکنم ربطی به پوستام داشته باشد! خب افراد دارای معلولیت ممکن است احتیاج به کمک داشته باشند. مثلاً مانعی هست که من نمیدانم چطور باید از آن عبور کنم. ممکن است افراد کمک کنند. خیلی هم خوب و خیلی هم لازم است. اما اینجا از شما سؤال که نمیکنند. در ایران بخواهند کمک کنند کلی سؤال میکنند: چند وقت است نابینایی؟ از کی نابینا شدی؟ چرا نابینا شدی؟ سخت نیست که بیایی بیرون؟ یک رزومه از شما سؤال میکنند. رفتاری که باعث میشود افراد دارای معلولیت، بویژه خانمها از خانه بیرون نیایند، چون نگاهها واقعا آزاردهنده است. میخواهم به این جمله اشاره کنم که به نظر من جامعهای که نتواند از توانمندیهای متفاوت افراد جامعه درست استفاده کند در واقع آن جامعه است که دارای معلولیت است نه افراد. چرا که این جامعه خودش را از یک نیروی بالقوه و اقلیت بزرگی از افراد محروم میکند.»
پنهان کردن معلولیت؛ از محیط کار تا خانواده
این فعال حقوق معلولان در ادامه اظهاراتش نه فقط از عدم پذیرش جامعه بلکه از عدم پذیرش افراد دارای معلولیت توسط خانوادهها نیز گلایه کرده و عنوان میکند: «علیرغم عدم پذیرش فرد معلول در جامعه، هنوز بسیاری از خانوادهها نیز با این مسئله کنار نیامده و عضو معلول خود را نپذیرفتهاند. خیلی وقتها ما شاهد هستیم که خانوادهها اصلا نمیدانند که با فرزند دارای معلولیت چه کار کنند؟ ما مواردی را داریم که خانوادهها اعضای دارای معلولیت و بویژه دختر دارای معلولیت را سالها پنهان میکنند. حتی اعضای خانواده به مهمانی و عروسی میروند و فرد دارای معلولیت را در یک اتاقی میگذارند و برایش غذا میگذارند که فقط زنده بماند. حداقلها را به او میدهند. حتی موارد زیادی داریم که لباس پوشیدن آن فرد دارای معلولیت نسبت به دیگر اعضای خانواده متفاوت است. صرفاً به این دلیل که میگویند حالا اهمیتی ندارد این چه بپوشد یا چه بخورد یا کجا زندگی کند یا مدرسه برود. رئیس سازمان آموزش استثنایی سالها پیش اعلام کرده بود ما دو تا سه برابر دانشآموزان دارای معلولیت که به مدرسه میآیند دانشآموزانی داریم که نمیآیند به مدرسه. نکته این است که خیلی وقتها آن سنین اولیه در ارتقای توانمندی افراد و در کاهش نتایج آن معلولیت میتواند مؤثر باشد. مثلاً در مورد کودکان دارای اوتیسم آن سنین اولیه خیلی اهمیت دارد و اگر خانواده بهموقع دورههای آموزشی و گفتاردرمانی و کاردرمانی را شروع کند، استقلال آتی فرد میتواند تا حد خیلی زیادی تامین شود در صورتی که اگر در خانه و بدون هیچ آموزشی نگه داشته شود، شرایط تشدید میشود و فرد نمیتواند توانمندیهای خودش را به صورت برابر در جامعه اعمال کند، بنابراین در چنین شرایطی قرار داریم و اغلب معلولان نه در جامعه و نه از سوی اعضای خانواده خود مورد پذیرش نیستند.»
وی خاطرنشان ميکند: «حتی برخی افراد، معلوليت خود را در محل کار پنهان ميکنند. تبعيض در محل کار ميان کارکنان غیرمعلول و معلول مسئلهاي است که با وضع قوانين مختلف ممنوع اعلام شده است. اما متأسفانه گاهی فرهنگ محيطهای کاری و روابط انسانی بر قوانينی که در حمايت از کارگران و کارمندان معلول وضع میشوند چيره میشود و به چنين قوانينی مجال اجرا نمیدهد. در اينجا منظور آن محيط کاری است که حتی ايماواشارههای غيرمستقيم ـ و حتی گاهی تشويقهای صريح و آشکار ـ میتواند حاکی از وجود چنين تبعيضهايی باشد. اشخاص معلولی که در جاهای مختلف مشغولبهکار هستند، برای پنهانکردن هويت اصلیشان، دلايل متعددی برشمردهاند: مثلا، ترس از نيشخندها و آزارواذيتهايی ديگران، نگرانی از بابت اينکه روابطشان با همکارانشان تحتتأثير قرار گيرد، دلواپسی از اينکه به چشم کارفرما تنبل يا کمتوانتر از ديگران به نظر بيايند و، درنتيجه، پيشرفت شغلی آنها تحتتأثير قرار بگيرد.»
پیشتر «روزنامه رسالت» در گزارشی عنوان کرده بود که آمار بالای بیکاری میان افراد دارای معلولیت صرفاً بهدلیل ناتوانی این افراد نیست. گروه کثیری از معلولان مدارک بالای تحصیلی دارند و از مهارتهای لازم برای اشتغال برخوردارند اما بهدلایل گوناگون بهطور سیستماتیک در سازمانهای دولتی و خصوصی با تبعیض مواجه میشوند و آنها را به دلایل گوناگون استخدام نمیکنند. حتی اگر آنها را در ادارات دولتی استخدام کنند منصبی که در اختیارشان قرار میدهند با مدارک تحصیلی و توانایی آنها متناسب نیست و بیشتر آنها را در نقش تلفنچی یا خدمتکار با دستمزدهای پایین استخدام میکنند.
سهیل معینی، مدیرعامل انجمن غیرانتفاعی «باور» درباره مشکل اشتغال افراد دارای معلولیت گفته بود، «این افراد حتی در صورت تحصیلات دانشگاهی نیز در پستهای خدماتی و کارهای کممهارت استخدام میشوند و یا مجبور میشوند جذب مشاغل کاذب شوند و مهمترین ویژگی این مشاغل ناپایداری و فصلی بودن آن است، در نتیجه معلولان نمیتوانند بر روی این مشاغل بهعنوان یک شغل حساب باز کنند.» این موضوع نیز به روشنی از عدم پذیرش افراد دارای معلولیت در بخشهای مختلف جامعه حکایت دارد. بنابراین تجدید نظر در نگرشی که جامعه به مقوله توانمندی و ناتوانی دارد و معیارهایی که برای ارزیابی عملکرد خود و دیگران به صورت ارزش و هنجار اجتماعی و به صورت عرفی میپذیرد میتواند سبب توسعه فردی و اجتماعی گروههای متنوع از نظر میزان توانمندیهای جسمیحرکتی باشد.
پی نوشت:
1- معلولان را «خودی» نمیدانند/ 22 تیرماه 1398/ تجارت فردا.

تیتر خبرها
تیترهای روزنامه
-
قله کجاست؟
-
بازار مسکن بیمار و نسخه درمان در اقتصاد کلان نهفته است
-
بهبود بازار مسکن مستلزم تنظیمگری دولت است
-
رونق با نسخه مشارکت
-
خط و نشانی که هیچ جا خریدار ندارد
-
مدل حکمرانی اروپایی ارزانی خودتان!
-
راهها ریل توسعه اقتصاد
-
توافق اقتصادی بد علیه بروکسل
-
واکنش جبهه مردمی فلسطین به سفر ویتکاف به غزه
-
روند دشوار پذیرش معلولان در جامعه!